در دوره جنگ ۱۲ روزه و ایام پس از آن موضوع ملیگرایی و ایراندوستی در سطح جامعه بهگونهای برجسته شد که مورد بررسی و مداقه صاحبنظران و تحلیلگران نیز قرار گرفت، اما جریانات فکری و سیاسی همه به یک شکل به «ایران» نمینگرند و در تبیین مفهوم ایراندوستی و ملیگرایی در گستره میهن ما، سه رهیافت متمایز قابلتشخیص است که هر یک از منظری خاص به واکاوی معنای دلبستگی به ایران و هویت ملی میپردازد.
نخست: نگاه حداقلی باستانگرایانه
این نگاه، دایره هویت ایرانی را تنها به برههای خاص از تاریخ این سرزمین محدود میسازد؛ از سپیدهدم دوران هخامنشی تا فرجام عصر ساسانی. در این دیدگاه، ایران واقعی، منحصراً ایران باستان تصور میشود و گاه این محدودنگری تا مرز افراط پیش میرود. از نقاط ضعف بنیادین این نگرش، غفلت از ایران دوران اسلامی و نادیده انگاشتن شکوفایی تمدن ایرانی در این عصر طلایی است. از این منظر ایران چندهزارساله محدود به دوره محدودی از تاریخ خود میشود و شکوهمندی تمدن اسلامی ایرانی نادیده گرفته میشود. این رویکرد، نهتنها مفاخر و مظاهر بزرگ تمدنی دوره اسلامی را انکار میکند یا کماهمیت میشمرد، بلکه نسبت به باورهای دینی و اعتقادات اکثریت مردم ایران که ریشه در همین دوره دارد، بیتوجهی نشان میدهد. این قرائت در حد افراطی آن در دوره پهلوی اول و دوم و عمدتاً با هدف شکلدهی به عقبه گفتمانی سلطنت از سوی برخی روشنفکران و نیز رژیم وقت ترویج میشد.
دوم: نگاه غربگرایانه به ملیگرایی
این نگرش، علاقهمند به ایران است، اما این دلبستگی با گرایشهای فکری غربمحور و مدرن درآمیخته است. در این دیدگاه، عشق به میهن بیشتر به دلبستگیای جغرافیایی شبیه است تا پیوندی هویتی و تمدنی. الگوی آرمانی این گروه، ایرانی است که به تصویری از غرب بدل شود. اگرچه این نگاه گاه بر حقوق ملت ایران پای میفشارد، اما به دلیل فقدان مرزبندی روشن با استعمارگرانی که در پی ذوب هویت ایرانی- اسلامی هستند، در عمل امکان شکلگیری ملیگرایی راستین را فراهم نمیآورد. این نوع ملیگرایی، بیش از آنکه بازتابی از عشق به هویت ملی باشد، گونهای «خاکدوستی» بیهویت است که وطن را تنها بهمثابه جغرافیای زمینی مینگرد و هویت تمدنی خویش را از دیگران وام میگیرد. این نگرش، عمدتاً در ملیگرایان با گرایشهای لیبرال مشاهده میشود و ناکارآمدی سیاسی آن نیز در دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت مشاهده شد که مقاومت در برابر استعمار انگلیس در کنار خوشباوری نسبت به امریکا از سوی دکتر مصدق و جبهه ملی شکست این نهضت را سبب شد. چنین نگرشی هرچند به دلیل میهندوستی، نسبت به ازخودباختگی کامل برخی غربگرایان، ارزشمندتر است، اما در شرایط بحرانی و روز مبادا در برابر دشمن خارجی قدرت بسیجکنندگی فعال ندارد، خصوصاً آنکه دشمن متجاوز از دنیای غرب باشد.
سوم: نگاه تمدنی جامع و حقیقی به ایران
این نگرش، رویکردی متعالی و درخور اعتناست که ملیگرایی و ایراندوستی را بر پایه همه مؤلفههای سازنده هویت تمدنی ایران استوار میسازد. این مؤلفهها، آمیزهای است از پیشینه کهن تاریخی این سرزمین، در کنار آموزههای ناب دینی و ایمانی که در طول سدهها در ژرفای جامعه ایرانی نفوذ کرده است. این نگاه، فرهنگ و تمدن ایران را بهصورتی یکپارچه و تمامنما میبیند و ایران را به دو بخش مجزا و بیارتباط تقسیم نمیکند. در این دیدگاه، ایران باستان و ایران اسلامی، حلقههای پیوسته یک زنجیره تمدنی بهشمار میآیند که اسلام و ایران در کنار یکدیگر و در تعامل با هم جای میگیرند، نه در تقابل یا جدایی از هم. این نگرش در پی شکلدهی به هویتی تمدنی است که ریشه در پیشینه تاریخی و اعتقادی این مرزوبوم دارد، نه آنکه هویت و تمدنی را بپذیرد که نهتنها همخوان با چارچوبهای فرهنگی ایران نیست، بلکه در مغایرت کامل با آن قرار دارد؛ همانند تمدن غرب مدرن که هیچ سنخیتی با مؤلفههای فرهنگی و تمدنی ایرانزمین ندارد. نگاه تمدنی جامع به ایران میتواند هم انحطاط تاریخی تمدنی دویستساله دوره قاجار و پهلوی را تا حد زیادی جبران کند و هم در دوران جدید، شکوه تمدنی ایران را احیا کند.