در طول دو دهه مذاکره هستهای میان ایران و غرب، یکی از مهمترین نقاط مورد اختلاف در موضوع «غنیسازی اورانیوم» بوده است، اما غنیسازی چرا تا این اندازه مورد مناقشه طرفین است؟
در فناوری هستهای که سالها است موردتوجه بشر قرار گرفته است، «چرخه تولید سوخت اتمی» رکن کلیدی تلقی میشود و به کشوری بهمعنای واقعی هستهای گفته میشود که صفرتاصد این فرایند را در اختیار داشته باشد. در این چرخه که از استخراج عنصر اورانیوم از معادن آغاز میشود و حتی تا بازفرآوری آن استمرار مییابد، مهمترین مرحله «افزایش غنای اورانیوم» بهمنظور آمادهسازی آن برای تولید انرژی است. بهبیاندیگر هستهای بودن در گرو داشتن چرخه کامل سوخت هستهای و چرخه کامل سوخت هستهای منوط به توان غنیسازی صنعتی است.
یکی از دلایل این موضوع سطح پیشرفته بودن سانتریفیوژهای غنیسازی است که برای رسیدن به محصول باید از دقت و کیفیت خاصی برخوردار باشند و در واقع پیچیدهترین قطعه زنجیره تولید سوخت هستهای، غنیسازی است. البته غنیسازی با سطوح و درصدهای مختلفی انجام میگیرد که محصول هر سطح کاربردهای مختلفی دارد. غنای پایین (تا ۵ درصد) عمدتاً بهمنظور تولید برق اتمی، غنای متوسط (تا ۲۰ درصد) با کاربری تولید رادیوایزوتوپها در پزشکی و کشاورزی، غنای بالاتر (تا ۶۰ درصد) قابل بهرهبرداری در وسایل پیشرفتهای، چون زیردریایی و غنای ۹۰ درصد به بالا با کاربریهای نظامی است.
اما دلیل اصرار ایران بر حفظ حق غنیسازی و تلاش امریکاییها برای انکار آن چیست؟
اصلیترین دلیل در واقع همان نقش کلیدی این قطعه در زنجیره گسترده تولید سوخت است. اگر کشوری قدرت و امکان غنیسازی نداشته باشد، عملاً به این معناست که کل این چرخه را در اختیار ندارد. خصوصاً کشور مستقلی، چون ایران که در مدار وابستگی به قدرتهای بزرگ قرار ندارد و طبیعتاً ممکن است به دلایل سیاسی از دریافت سوخت اتمی آماده مصرف محروم بماند. در این صورت حتی ساخت نیروگاههای متعدد اتمی هم کمکی به کشور نخواهد کرد و حتی ممکن است به دلیل خلف وعده تأمینکنندگان خارجی سوخت، کلی فرایندهای هستهای کشور حتی در زمینههایی، چون پزشکی هستهای و کشاورزی بلااستفاده بماند.
از منظری دیگر قدرت غنیسازی اتمی، نوعی ابزار موازنهساز برای ارتقای قدرت ملی نیز به شمار میآید. هرچند جمهوری اسلامی ایران متکی به مبانی دینی خود کاربرد تسلیحات کشتار جمعی و از جمله آن سلاح هستهای را ممنوع میداند، اما دلیلی ندارد از فناوری هستهای بهعنوان یک رکن بازدارنده و اقتدارآفرین برای خود بهره نگیرد. اگر فناوری هستهای بهعنوان یک مؤلفه قدرت ملی تلقی شود که در دنیای امروز اینگونه هست، غنیسازی بهعنوان دال مرکزی آن، به ابزاری اساسی برای تنظیمگری سطح این قدرت و مواجهه با دشمنان و رقبای سیاسی تبدیل شده است.
برای مثال امریکا از قدرت اقتصادی و سیاسی خود برای اعمال تحریمهای مختلف علیه ایران استفاده میکند و حتی کشورهای دیگر را نیز وادار به تبعیت از این تحریمها میکند. جمهوری اسلامی ایران برای به چالش کشیدن این تحریمها و منصرف کردن عامل وضعکننده آنها به ابزاری، چون غنیسازی نیاز دارد. این ابزار در عین حال، رفتار طرف مقابل را نیز تنظیم میکند. اصلاً یکی از دلایل اصرار امریکاییها برای محروم کردن ایران از این حق آن است که در صورت خلف وعده مجدد امریکاییها، دست ایران برای اقدام متقابل مؤثر خالی باشد.
امریکاییها دنبال توافق بدی هستند که هر وقت لازم باشد بدون هزینه از آن عبور کنند، اما توافقی خوب است که زمینههای التزام طرفین در درون آن پیشبینی شده باشد. پسازآنکه ترامپ برجام را پاره کرد، آنچه دست ایران را پر نگاه میداشت، قانون «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از حقوق ملت ایران» بود که با دو ابزار افزایش سطح غنیسازی و تنظیم سطح و نوع همکاری ایران با آژانس، به سود ایران موازنه ایجاد کرد و همین امر امریکاییها را چه در دوره بایدن و چه اکنون ناچار به مذاکره کرده است.
بنابراین غنیسازی علاوه بر آنکه حق طبیعی هر یک از کشورها است، تضمینکننده تأمین اطمینانبخش سوخت هستهای برای ما و درعینحال تضمینکننده بقای هر نوع توافقی نیز است. اگر فرضاً توافقی شکل بگیرد، این توافق برای بقا نیازمند تصریح بر حق غنیسازی در آن است، چراکه با توجه به خلف وعده سابق در طرف غربی، بدون غنیسازی، موازنهای شکل نخواهد گرفت که ضامن بقای تفاهم و توافق باشد.