کد خبر: 1204934
تاریخ انتشار: ۲۹ آذر ۱۴۰۲ - ۰۴:۴۰
«حزب توده، فرقه بهائیت و رژیم پهلوی» هدف مبارزات زنده‌یاد محمدتقی فلسفی، سرحلقه خطبای دینی معاصر
در حیات تبلیغی وی، مبارزه با جریانات انحرافی و دین‌ستیز، مکانتی ویژه دارد. فلسفی در زمره آنان است که با تبلیغات الحادی حزب توده، توسعه برنامه‌ریزی‌شده فرقه وابسته بهائیت و در نهایت رویکرد‌های اسلام‌ستیزانه رژیم پهلوی، به مبارزه‌ای جدی مبادرت کرد و در این طریق، دشواری‌های فراوانی را متحمل شد. زنده نگه‌داشتن یاد چنین آزاده‌ای دلیر، تلاش برای بقای فرهنگ اسلامی و شیعی قلمداد می‌شود. در مقال پی آمده، بخش‌هایی از کارنامه مبارزاتی زنده‌یاد فلسفی مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
احمدرضا صدری

‌جوان آنلاین: در روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، از بیست‌وپنجمین سالگرد رحلت خطیب مجاهد زنده‌یاد حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدتقی فلسفی عبور می‌کنیم. او در قرنی که بر ما سپری شد، در عرصه تبلیغ دینی سرآمد و پیشکسوت بود و در عرصه فرهنگ و سیاست نیز از چهره‌های مطرح و مؤثر قلمداد می‌شد. در حیات تبلیغی وی، مبارزه با جریانات انحرافی و دین‌ستیز، مکانتی ویژه دارد. فلسفی در زمره آنان است که با تبلیغات الحادی حزب توده، توسعه برنامه‌ریزی‌شده فرقه وابسته بهائیت و در نهایت رویکرد‌های اسلام‌ستیزانه رژیم پهلوی، به مبارزه‌ای جدی مبادرت کرد و در این طریق، دشواری‌های فراوانی را متحمل شد. زنده نگه‌داشتن یاد چنین آزاده‌ای دلیر، تلاش برای بقای فرهنگ اسلامی و شیعی قلمداد می‌شود. در مقال پی آمده، بخش‌هایی از کارنامه مبارزاتی زنده‌یاد فلسفی مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

«خطیب دوران» در مصاف با رضاخان و مواجهه با حزب توده
زنده‌یاد حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی، فرزند زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی بود که به رغم مکانت والای اجتماعی در شهر تهران، از دخالت در سیاست اجتناب می‌ورزید، با این حال فرزند فرزانه‌اش از بدو اشتهار در امر خطابه، هرگز از سیاست غفلت نورزید و معمولاً در خطابه‌های مهیج و پرمستمع خود، مسائل روز را از نظر دور نداشت. او به دلیل واکنش به فاجعه مسجد گوهرشاد در دوره رضاخان، ممنوع‌المنبر شد و پس از شهریور ۲۰ نیز مبارزه با شلتاق تبلیغی حزب توده را از نظر دور نداشت. زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تحلیل این موضوع می‌نویسد:
«شیخ محمدتقی برخلاف پدرش، در امور سیاسی فعال بود و در بسیاری از وقایع دوره خویش، به موضع‌گیری پرداخت. اولین واکنش سیاسی او، به حادثه مسجد گوهرشاد در دوره رضاشاه بود. بعد از این حادثه، فلسفی در خطابه‌ای در مسجد میرزا موسى- معروف به مسجد بزازها-گفت: «در اسلام، مسجد محل صلح، صفا و تعاون است. فحش، بدگویى، آزار و آدم‌کشى، متعلق به فرهنگ مسجد نیست...». در پى این سخنان، محمدتقى احضار شد و به او گفتند که گزارش شده شما به حادثه قتل مردم در مسجد گوهرشاد کنایه زده‌اید، به همین دلیل منبر شما ممنوع است و حق پوشیدن لباس روحانیت را نیز ندارید! آقاى فلسفى به ناچار از منبر علنى دست کشید، اما به صورت پنهانى گاهى براى فامیل و آشنایان به ایراد سخنرانى مى‌پرداخت. ممنوع‌المنبری فلسفی تا پایان حکومت رضاشاه ادامه داشت و بعد از آنکه حکومت پهلوی اول سقوط کرد، فلسفی هم فرصت فعالیت دوباره را یافت. در این دوره فعالیت‌های ابتدایی فلسفی، به مبارزه با حزب توده و جریان بهائیت محدود بود، اما بعد از آن، به مسائل مهم‌تری گسترش یافت. محمدتقی فلسفی از جمله کسانی بود که با شکل‌گیری حزب توده، به مخالفت علنی با آن پرداخت. زمانی که حزب توده در ۲۵ آبان ۱۳۲۵ و همزمان با درگذشت آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی، درصدد برگزاری یک راهپیمایی درآمد، فلسفی از جمله کسانی بود که به مبارزه با حزب توده پرداخت. او در رابطه با ماهیت مبارزاتش، در این دوره آورده است: «روحانیون نمی‌توانستند نسبت به اوضاع سیاسی کشور، بی‌تفاوت باقی بمانند. در واقع روحانیت بر سر دوراهی قرار داشت: یا باید تصمیم می‌گرفت که عز اسلام و مسلمین و بقای مذهب جعفری را مورد توجه قرار دهد که در این صورت لازم بود از نظر اجتماعی، از قانون اساسی مبتنی بر مذهب جعفری دفاع کند و این کار خواه‌ناخواه با حمایت از سلطنت مشروطه محقق می‌شد یا اینکه باید سکوت کند و میدان را برای فعالیت حزب توده و به قدرت رسیدن احتمالی آنان باز بگذارد و شاهد نابودی اساس اسلام در مملکت باشد. واضح است در چنین شرایطی، روحانیون وظیفه داشتند بی‌طرف نمانند و از سلطنت مشروطه در مقابل فعالیت توده‌ای‌ها حمایت کنند...». فلسفی اساساً با شکل‌گیری حزب توده در ایران، مشکل اساسی داشت و معتقد بود باید به هر نحوی به مبارزه با آن پرداخت، زیرا این حزب، حزبی انحرافی است. این موضوع باعث شده بود حزب توده نیز نسبت به حجت‌الاسلام فلسفی کینه شدیدی داشته باشد؛ کینه‌ای که نهایت چندین سوءقصد نافرجام به ایشان را از سوی حزب توده به همراه داشت...».

انعکاس منفی قطع سخنرانی خطیب نامور در دوران حکومت دکتر مصدق
زنده‌یاد فلسفی در دوران اوج‌گیری نهضت ملی با الهام از منش مرجعیت اعلای وقت یعنی آیت‌الله العظمی سیدحسین طباطبایی‌بروجردی از موضع‌گیری درباره ماوقع خودداری می‌کرد. او به رغم تمامی فداکاری‌ها در این مسیر، نتیجه آن را چندان روشن نمی‌دید و نهایتاً نیز پیش‌بینی وی درست از آب درآمد. نفت تنها روی کاغذ ملی شد و در پی ۲۸ مرداد، عملاً از امریکا به انگلستان منتقل شد! در این میان عده‌ای از حامیان دکتر مصدق و نیز برخی عناصر مشکوک، در یکی از ظهر‌های ماه رمضان به سخنرانی وی حمله بردند و آن را تعطیل کردند! این رویداد موجب ناراحتی مضاعف متدینین و فاصله بیشتر آنان از دولت مصدق شد. فلسفی در خاطرات خویش، پیامد‌های این رویداد را چنین تشریح کرده است:
«در همان روز که این حادثه در جریان بود، فرمانداری نظامی تهران اطلاعیه‌ای صادر کرد و به وعاظ هشدار داد به هیچ‌وجه در منابر حق صحبت‌کردن در اطراف مسائل سیاسی کشور را ندارند و تنها باید راجع به موضوعات دینی صحبت کنند. قضیه به ضرر دکتر مصدق و دولت تمام شد. هر روز که از ماه رمضان می‌گذشت و من منبر نمی‌رفتم و مردم از شنیدن وعظ و خطابه دینی محروم می‌شدند، احساسات آن‌ها علیه حرکات و تبلیغات ضدمذهبی داغ‌تر می‌شد. در خلال این ماه تلگراف‌ها و نامه‌های متعددی از مراجع و علمای نجف، قم و دیگر ولایات و همچنین سایر طبقات مردم به من می‌رسید که همه آن‌ها حاکی از عدم‌رضایت مردم، نسبت به تعطیل‌شدن سخنرانی‌هایم در ماه رمضان بود. امام خمینی، آیات عظام: بروجردی، خوئی، خوانساری، کمالوند، کاشف‌الغطا و همچنین جمع کثیری از آقایان علما و ائمه جماعات تهران و جمعی از وعاظ تهران، علما و روحانیون یزد، در اعتراض به تعطیلی سخنرانی ماه رمضان مسجد شاه، نامه‌های متعددی نوشتند و بیانیه‌های جداگانه‌ای منتشر کردند. چند هفته بعد از ماه مبارک رمضان که هنوز خانه‌نشین بودم و منبر نمی‌رفتم، یک روز با عده‌ای از آقایان علما در حیاط منزل نشسته بودیم. اعتبارالدوله که در آن زمان وکیل مجلس از بروجرد بود، وارد شد و هرگاه درخواستی از آیت‌الله بروجردی داشت، به من مراجعه می‌کرد تا اقدام کنم. او در حالی که مضطرب بود، گفت: من یک صحبت خصوصی دارم. به کناری رفتیم و نشستیم. او گفت: آقا زود از تهران بروید! گفتم چرا؟ اظهار داشت: الان پیش استاندار تهران بودم، کریم‌پورشیرازی، مدیر هفته‌نامه شورش هم آنجا بود. استاندار به او گفت: این هفته یک کاریکاتوری به عنوان دار زدن فلانی، در نشریه‌ات چاپ کن! راجع به این مطلب، قبلاً مذاکره و توافق حاصل شده است، چون آن‌ها فکر نمی‌کردند که من با شما آشنایی دارم، این حرف‌ها را در حضور من می‌گفتند. با عجله آمده‌ام اینجا بگویم که ممکن است، چاپ کاریکاتور مقدمه‌ای برای کار‌های دیگر باشد. تهران نمانید و بروید! با تبسم به او گفتم: من هیچ کجا نمی‌روم و در خانه‌ام نشسته‌ام! بعد گفتم: «آقای اعتبارالدوله شما از رجال رسمی سیاست هستید و طبیعی است که دل و جرئت و انگیزه مقاومت ندارید، ولی ما امیدوار به فضل الهی و نوکر پیغمبر (ص) و ائمه اطهار (ع) هستیم و هیچ اضطرابی هم نداریم...». گویا این نشریه، در روز‌های شنبه منتشر می‌شد. شب قبلش به همسرم و فرزندانم گفتم: فردا قرار است به عنوان دارزدن من مطلبی منتشر شود، هوچیگری است و تازه اگر هم جدی باشد، جای نگرانی ندارد، مضطرب نشوید! چون آن‌ها از این گونه حوادث زیاد‌دیده بودند، تکان نخوردند. فردا صبح حدود ساعت ۷ دیدیم که به یک روزنامه‌فروش مأموریت داده‌اند، در خیابان ری از کوچه دردار تا دوراه مهندس و در پشت منزل ما جار بزند: روزنامه شورش، محاکمه فلسفی، مصادره اموال فلسفی! او برای مدتی این مسیر را می‌رفت و می‌آمد و این عناوین را فریاد می‌زد. یک روزنامه خریدیم و دیدیم کاریکاتوری در کار نیست، فقط با الفاظی زشت و رکیک مقاله‌ای نوشته که باید فلانی را به محاکمه کشید و اموالش را مصادره کرد! این هم یکی از آن قضایایی بود که نزدیکان و طرفداران مصدق بعد از به تعطیلی‌کشاندن منبرم به وجود آوردند...».

صدایی که درباره یک فرقه استعماری به ملت هشدار می‌داد
در اواسط دهه ۳۰، مرجعیت اعلای وقت با شکایات فراوانی از مردم در اقصی نقاط کشور، مبنی بر اقدامات ایذایی بهائیان مواجه شد. آیت‌الله‌العظمی بروجردی از سوی دیگر شاهد بود که این فرقه به صورت آرام در حال نفوذ به نهاد‌ها و مناصب مهم و حساس حکومت نیز است. هم از این روی با این جریان انحرافی، به مبارزه‌ای گسترده و دامنه‌دار روی آورد. از جمله اشکال این رویارویی، سخنرانی‌های روشنگر زنده‌یاد فلسفی در مسجد شاه تهران (امام خمینی کنونی) بود که همزمان از رادیو نیز پخش می‌شد و موجی از آگاهی و نفرت از بهائیت به وجود آورد، هر چند حکومت پهلوی به لحاظ سرشت وابسته خویش تداوم این سخنرانی‌ها را تاب نیاورد و آن‌ها را تعطیل کرد، اما تأثیرات آن تا مدتی طولانی بر جای ماند. بانو فرشته فصیحی، نویسنده معاصر خاطرات خویش از تأثیرات عام آن سخنرانی‌ها را اینگونه روایت کرده است:
«یادم است که غیر از صدای مرحوم صبحی و مرحوم مؤذن‌زاده‌اردبیلی، آرام‌آرام صدایی دیگر، مرا در بعضی از روز‌ها که از مدرسه به خانه می‌آمدم، به خود جلب و جذب می‌کرد! کلماتش شمرده، تن صدایش جذاب و قدرت بیانش سحرآمیز بود که کودکی ۱۰‌ساله را از بازی و درس، به پای رادیو می‌آورد و کف اتاق نشیمن می‌نشانید! گویی صدا‌های دیگر را نمی‌شنیدم، ششدانگ حواسم به این صدا بود که می‌گفت: مردم ایران! هشیار باشید، این فرقه بهائی در ایران نفوذ زیادی پیدا کرده است! در تمام سازمان‌ها و ارکان دولتی، دست‌نشانده‌هایی دارند. این فرقه را بعد از جنگ جهانی دوم، استعمار انگلیس در دنیا علم کرده است. این‌ها در مرکزشان به نام حظیره‌القدس در تهران، به نشر و ترویج عقاید ضاله خود می‌پردازند. به هر روی، روز‌های پی‌در‌پی در ساعت مخصوصی که یا قبل از اخبار ساعت ۲ بعدازظهر یا بعد از اخبار بود، این ناطق زبردست به منبر می‌رفت و سخنرانی‌های آتشینی ایراد می‌کرد. درست نمی‌دانم شاید در مسجد شاه بود یا در رادیوتهران، اما به صورت مستقیم و زنده پخش می‌شد. بار‌ها با بیانی پرجرئت، محمدرضا پهلوی را-که در آن زمان در اوج قدرت بود- مورد خطاب قرار می‌داد و او را راهنمایی می‌کرد و هشدار می‌داد که: «اعلیحضرتا! مراقب باشید و نگذارید این فرقه استعماری، روزبه‌روز بیشتر نفوذ کند و افکار نسل جوان را دستخوش تبلیغات دروغین خود سازد. اعلیحضرتا! چرا باید پزشک مخصوص شما، یعنی یکی از نزدیک‌ترین افراد به شما، یک بهائی باشد، تیمسار دکتر عبدالکریم ایادی...» و همچنین نام خیلی از مقامات را می‌برد که همه بهائی بودند و من نام آن‌ها را به یاد ندارم و حتماً در تاریخ دوران پهلوی دوم ذکر شده است. می‌خواهم بر این موضوع تأکید کنم که مرحوم فلسفی، خیلی زودتر از سایر انقلابی‌ها، این موضوع انحرافی و حساس را تشخیص داده بود و بر سر منابر فریاد برمی‌آورد و مردم و حکومت را هوشیار می‌کرد. اگرچه حکومت چندان وقعی نگذارد و بعد‌ها یکی از این بهائی‌ها، کارخانه پپسی‌کولا را به ایران وارد و تلویزیون ایران را پایه‌گذاری کرد و رئیس هواپیمایی کل کشور و رئیس‌الوزرا، تیمسار خادمی و امیرعباس هویدا بودند که همگی دارای پست‌های کلیدی و حساسی بودند...».
فصیحی در پایان خاطره نگاری خویش از سخنرانی‌های مهیج و ماندگار زنده‌یاد فلسفی، به این شرح نتیجه گرفته است:
«آنچه به طور مختصر مذکور آمد، صرفاً اشارتی بود به تلاش‌های مرحوم فلسفی، برای رو کردن دست استعمار انگلیس و آگاه‌کردن پادشاهی که بر میلیون‌ها شیعه اثنی‌عشری در ایران حکومت می‌کرد؛ کشوری که در آن زمان و تاکنون، مقتدرترین حکومت شیعه‌مذهب در دنیاست. خاطرم هست که خیلی از روشنفکران دوره مرحوم دکتر مصدق، چه قبل و چه بعد از آن، از جمله مرحوم پدرم-که شاعر، نویسنده و خطاط ماهر و توانایی بودند- به دانش و آگاهی مرحوم فلسفی اذعان داشتند و با کمال میل، به خطابه‌ها و سخنرانی‌های ایشان گوش جان می‌سپردند و فیض می‌بردند. بعضی از مغرضان نیز نظر داشتند که سخنرانی‌های آقای فلسفی، سبب توجه بیشتر مردم به این فرقه شده است که البته آدرسی غلط بود! با ذکر این خاطرات، باید اقرار کنم که مرحوم فلسفی، در شناساندن یک مسیر انحرافی بسیار خطیر و محکم‌کردن زیربنای عقیدتی- سیاسی نسل نوجوان عصر پهلوی دوم، سهمی بزرگ داشته است...».

ما تنها از انحرافات بهائیت می‌گوییم کسی نباید وارد درگیری شود!
بی‌تردید حجت‌الاسلام‌والمسلمین فلسفی شخصیتی دانا و مردم‌شناس بود. او به گاه خطابات روشنگر خویش درباره مضار فرقه بهائیت، تنها به روشنگری عمومی نظر داشت و درگیری مردم با آنان را برنمی‌تابید. او در این فقره، به سان آیت‌الله‌العظمی بروجردی عمل کرد و با تذکر در این باره به مستمعین، به واقع بهائیان را در تنگنا قرار داد. سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر، موضوع را به ترتیب پی آمده بازگو ساخته است:
«بهائیان در دوره حکومت پهلوی، نفوذ زیادی پیدا کرده و در بسیاری از ارکان سیاسی کشور، راه یافته بودند. چنان‌که بر اساس مندرجات منابع یهودی، بسیاری از خانواده‌های یهودی از جمله در همدان، کاشان و شیراز - که به دلایل خاص به بهائیت گرویده بودند- به مناصب و موقعیت‌های بسیار بالای دولتی و مالی دست پیدا کردند. از میان این افراد و خانواده‌ها، می‌توان به نمونه‌هایی چون: امیرعباس هویدا، ثابت پاسال‌همدانی و تیمسار عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه اشاره کرد. قاعدتاً این موضوع برای مردم ایران و علمای آن‌ها که به اسلام و شعائر آن التزام زیادی داشتند، تحمل‌پذیر نبود و واکنش تند آن‌ها را به همراه داشت. بر این اساس و به نقل از منابع متعدد، مردم در واکنش به این موضوع، از شهرهاى مختلف به آیت‌الله بروجردى نامه مى‌نوشتند و از اعمال بهائیان شکایت مى‌کردند. به دنبال شکایت مردم به مرجع اعلای وقت، ایشان نامه‌اى به آقاى فلسفى نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند. در بخشی از این نامه آمده است: چند روز است که از اطراف به وسیله مکاتیب و تلگراف، به من شکایت از فرقه ضاله بهائیه می‌کنند، از جمله مکتوبی است که از اطراف کرمان رسیده و تلگرافاتی است که از الیگودرز مخابره و رونوشت به حقیر داده‌اند. خواهشمند است جنابعالی جناب اشرف آقای نخست‌وزیر را ملاقات کنید و مطلب را به ایشان برسانید که هرچه زودتر قضیه را خاتمه دهند که به نزاع و مقابله و خونریزی منجر نشود... حجت‌الاسلام فلسفی بعد از درخواست آیت‌الله بروجردی، مواجهه با این را در دستور کار خود قرار داد. ایشان مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانى‌هاى مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش مى‌شد، مطرح کند. با تأیید آیت‌الله بروجردى این کار انجام شد و موجى بزرگ در سراسر کشور، بر ضدبهائیت پدید آمد. آقاى فلسفى تصریح کرد که هدفش، آشکار ساختن گمراهى بهائى‌هاست و هیچ مسلمانى، نباید خودسرانه دست به قتل و خونریزى بزند. هیجان و احساسات مذهبى مردم در تمام کشور، بر ضدبهائیان تحریک شد، به طورى که شاه را واداشت تا دستور تعطیلى حظیره‌القدس را صادر کند، البته در عمل، حظیره‌القدس به طور کامل تخریب نشد و تنها گنبد آن را خراب کردند. تعامل این دو عالم روحانی تا زمان حیات آیت‌الله بروجردی ادامه داشت، با این حال بعد از ارتحال آیت‌الله بروجردی، حجت‌الاسلام فلسفی مبارزات خود را در ارتباط با نظریات و اهداف امام خمینی ادامه داد و در بسیاری از مسائل سیاسی، همچون اعتراض به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، حمله به مدرسه فیضیه و توهین سناتور‌های مجلس سنا به ساحت امام در کنار رهبر انقلاب قرار گرفت...».

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار