کد خبر: 1184386
لینک کوتاه: https://www.Javann.ir/004y70
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۲
نقش اردشير جي و همپالكي‌هاي ايراني و انگليسي او در به حكومت رساندن رضاخان
در پايان شهريور هر سال، مجالي براي گفتن از خلع و فرار رضاخان پيش مي‌آيد. اين امر مقارن است با ارزيابي بركشيدن او از سوی باند اردشير جي، عين‌الملك هويدا و ادموند آيرونسايد و ارتقای مرحله‌به‌مرحله وي در عرصه سياست ايران و نهايتاً نشاندن وي بر تخت سلطنت.
ايرج حديدي

در پايان شهريور هر سال، مجالي براي گفتن از خلع و فرار رضاخان پيش مي‌آيد. اين امر مقارن است با ارزيابي بركشيدن او از سوی باند اردشير جي، عين‌الملك هويدا و ادموند آيرونسايد و ارتقای مرحله‌به‌مرحله وي در عرصه سياست ايران و نهايتاً نشاندن وي بر تخت سلطنت. هم از اين روي سخن گفتن از رفتن قزاق، با روايت آمدن او تلازم دارد. در مقال پي آمده نقش اردشيرجي و همپالكي‌هاي ايراني و انگليسي او در به سلطنت رساندن رضاخان، مورد تحليل قرار گرفته است. اميد آنكه تاريخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفيد و مقبول آيد.

نظري بر علل اهميت ايران در استراتژي سياسي دولت انگليس
در تاريخ معاصر ايران (در فاصله سال‌هاي1921 تا 1917م)، سه عامل باعث اهميت ايران در استراتژي سياسي انگليس در منطقه خاورميانه، آسياي غربي و مركزي بود:
1ـ وجود چاه‌هاي نفت جنوب ايران و بين‌النهرين (عراق و پيرامون آن).
2ـ ايران به ‌عنوان سدي در برابر نفوذ بلشويسم به خليج‌فارس، آب‌هاي گرم اين خليج، بحر عمان و مناطق نفتي آن حوالي.
3ـ ايران به‌عنوان ديواري حائل، در برابر مطامع ديگر قدرت‌هاي استعماري در هند.
در چنين سال‌هايي بزرگ‌ترين مسئله سرمايه‌داري غرب (انگليس، فرانسه و امريكا)، در محاصره نگه‌داشتن بلشويسم تازه‌نفس شوروي بود و تهديدهايي كه از ناحيه آن، متوجه دنياي سرمايه‌داري غرب (ساختار كاپيتاليسم غرب) مي‌شد. افكار عمومي بريتانيا كه با مشكلات وخيم اقتصادي داخلي ناشي از جنگ جهاني اول (1918-1914) دست به گريبان بود، با صرف هزينه مداوم براي نگهداري نيروهاي مسلح در خارج، از جمله ايران شديداً مخالفت مي‌کرد. با اين همه منافع بريتانيا در خطر بود و اگر دولت قصد حفظ اين منافع را داشت، عقب كشيدن سريع قوا از ايران غيرممكن و مخاطره‌آميز به نظر مي‌رسيد، پس باید چاره‌اي انديشيد و آن چاره از نظر زعماي سياسي انگليس، استقرار يك حكومت مقتدر مركزي در ايران بود و در تشكيل چنين حكومت مقتدري، سرانجام قرعه فال را به نام «رضاخان سوادكوهي» زدند.
اردشير جي در آغاز فرايند بركشيدن رضاخان
پس از اشارت به نكات فوق آمده، به اصل مطلب يعني نقش شبكه اردشير جي در به قدرت رسانيدن رضاخان مي‌پردازيم. اردشير در متن وصيتنامه خود به صراحت اذعان و اقرار دارد كه از يك سو نماينده تام‌الاختيار نايب‌السلطنه انگليس در هند و نيز رايزن موثق و جامع سفارت انگليس در تهران بوده و از جانب ديگر يار غار و همنشين گرمابه و گلستان و دوست صميمي و مخلص رضاخان پيش از كودتا و پس از كودتا، در مراتب پلكاني قدرت رضاخاني تا ميانه سلطنت نامبرده بوده است. به عبارت ديگر نامبرده مشير و مشار، همدم و همراز و رابط مستقيم قزاق با دولت به اصطلاح فخيمه انگليس و در واقع ترسيم‌كننده اصلي مسير سياسي و اجتماعي رضاخان بوده است. اردشير نخستين ديدار و آشنايي خود را با رضاخان اين گونه به قلم مي‌آورد: «در اكتبر سال1917 ميلادي (برابر با 1335هجري) بود كه حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا كرد و نخستين ديدار ما فرسنگ‌ها دور از پايتخت و در آبادي كوچكي در كنار جاده پيربازار، بين رشت و طالش صورت گرفت. اين در زماني است كه هنگ قزاق به سركردگي رضاخان براي جنگ با نيروهاي جنگل به آن سامان گسيل شده بود و رضاخان در يكي از اسكادران‌هاي قزاق خدمت مي‌كرد...».
اردشير جي در نخستين ملاقات با رضاخان، سيماي ظاهري و خصوصيات رواني او را نيز اينگونه توصيف كرده است: «از مدت‌ها قبل من جزئيات مربوط به تمامی صاحب‌منصبان ايراني واحدهاي قزاق را بررسي كرده و تعدادي از آنها را ملاقات کرده بودم. درباره رضاخان چكيده آنچه به من داده شده بود، در كلمات بي‌باك، تودار و مصمم خلاصه شده و همچنين اضافه شده بود كه افراد و صاحب‌منصبان ايراني از او حرف‌شنوي دارند. قرار ملاقات اول گذاشته شد و در همان برخورد اول، سيماي پرغرور، قامت‌بلند، سیبيل چخماقي و چشمان نافذش مرا تحت تأثير قرار داد...».
تعليمات اردشير جي براي قزاق
اردشير جي پس از نخستين ديدار با رضاخان، يقين پيدا مي‌كند كه نامبرده همان كسي است كه او به دنبالش بوده و اوست كه مي‌تواند نيات، مقاصد و مصالح اربابان انگليسي را طابق النعل‌بالنعل به انجام رساند. در اين خصوص، مناسب است كه همچنان از خود اردشير بشنويم: «مدتي صحبت كردم تا او هم به حرف آمد و با آنچه گفت، برايم روشن بود كه سرانجام با مردي طرفم كه آتش مهر ايران در دلش شعله‌ور است و مي‌تواند روزي ناجي كشورش باشد...»، (بخوانيد: كارگزار و نوكر خوبي است!). اردشير جي سپس درباره ملاقات‌هاي بعدي با رضاخان و تعليماتي كه به او مي‌دهد، چنين آورده است: «ملاقات‌هاي بعدي من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از يك سال، بيشتر در قزوين و تهران صورت گرفت. پس از مدتي كه چندان دراز نبود، حس اعتماد و دوستي دوجانبه‌اي بين ما برقرار شد. به زبان ساده، تاريخ و جغرافيا و اوضاع سياسي و اجتماعي ايران را برايش تشريح كردم، به‌ ويژه مايل بود كه سرگذشت مرداني كه با همت خود كسب قدرت كرده بودند، برايش نقل كنم. اغلب تا ديرگاهان به صحبت من گوش مي‌داد. حافظه بسيار قوي و استعداد خارق‌العاده‌اي جهت درك رئوس و لُب مطالب را داشت و آنها را خوب به هم مي‌پيوند و نتيجه‌گيري مي‌كرد...».
اردشير در مورد بلندپروازي و جاه‌طلبي رضاخان، جملات پي آمده را به تاريخ سپرده است: «سؤالاتش مي‌رساند كه به افق دورتري مي‌نگرد و مايل است از اصول مملكت‌داري آگاه شود. هر چه بيشتر از او مي‌ديدم و با روحيه و مكنونات قلبي‌اش آشنا مي‌شدم، برايم روشن‌تر مي‌شد كه رضاخان مرد سرنوشت است!...». در مورد وطن‌پرستي و آمادگي جسمي و شايستگي‌هاي رواني رضاخان براي قبول رهبري، اردشير جي عقيده دارد: «حس شديد ايران‌پرستي، توأم با استعداد خداداد و هيكل و قامتي توانا و سيماي مردانه، قابليت و قدرتي به او مي‌داد كه بتواند كشورش را از نيستي و زوال برهاند!...».
تناقض‌گويي‌هاي اردشير جي در باب حمايت انگلستان از رضاخان
اردشير جي در مورد دخالت انگليسي‌ها در به قدرت رسيدن رضاخان عقيده دارد كه نامبرده به ‌عنوان مهره شطرنجي در اختيار سياست انگليس نبود، بلكه او توانست با نبوغ ذاتي و موقع‌شناسي خويش، از شرايط سياسي و اجتماعي ايران و زمانه خويش، به نفع خود و آمال و مقاصدش بهره جويد. نخست عين عبارات اردشير جي را در اين باره مي‌آوريم: «به حكم وجدان، وظيفه خود مي‌دانم كه آنچه را كه شخصاً درباره رضاخان مي‌دانم، درج و ثبت کنم. بيم آن دارم كه تعبير و تفسير حوادث جهان و ايران، همزمان با كودتاي رضاخان به آيندگان چنين غلط وانمود كند كه رضاخان مهره شطرنجي بيش نبوده كه در بازي دو حريف مقتدر روس و انگليس به له و عليه آن به كار رفت. چنين تعبيري به همان اندازه غلط است كه غيرمنصفانه. صحيح است كه برچيده‌شدن رژيم قاجاريه به دست رضاخان، بدون كمترين ترديد و ابهامي به ضرر سياست روس و لهذا مورد استقبال و حمايت انگلستان بود، ولي رضاخان آن روز و رضاشاه امروز، مردي نبوده و نيست كه آلت دست سياست بيگانه‌اي شود و اطاعت محض و كوركورانه‌اي از آن کند. رضاخان با كياست ذاتي خود، توانست حداكثر استفاده را از جريانات وقت به سود هدف شرافتمندانه خود بنمايد. نهايتاً بين سياست انگليس و آنچه منجر به كودتاي 21فوريه1921 شد، يك نوع اشتراك و تصادف منافع و مصالح بود. بديهي است هرگاه در اثر انقلاب روسيه و وضع جهان پس از پايان جنگ بين‌الملل، همكاري مصلحتي روس و انگليس دچار وقفه نمي‌شد، چه با رژيم فاسد و بي‌رمق قاجار، به زندگي ننگين و نابسامان خود ادامه مي‌داد و بر منوال گذشته، حقوق و منافع ايران تابع مقاصد دو دولت همسايه مي‌بود... قيام رضاخان زاييده و مخلوق مستقيم سياست انگليس نبود. صحيح‌تر آن است كه بگوييم در اين مرحله از سياست، انگليس در مناسبات خود با ايران چنين تشخيص داد كه صلاحش در ايران است كه با آمال ميهن‌پرستانه‌اي كه رضاخان مظهر آن بود همگام شود...».
اردشير جي عجب بازيگر ماهر و تحريف‌كننده‌ توانايي است! در اينجا لازم است موارد نقيض هم را در گفتار اردشير جي اندكي كالبدشكافي كنيم. جالب است كه او از يك سو مي‌گويد انگليس‌ها در به قدرت رسانيدن رضاخان دخالت مستقيمي نداشته‌اند و تنها اشتراك و تصادف منافع و مصالح و شرايط زمانه موجب نزديك شدن آن دو شده است و از سوي ديگر با صراحت مي‌گويد كه رضاخان را پس از آنكه به او معرفي كردند، ساليان سال با او ارتباط داشته و تعليمات لازم را به او مي‌داده است! بايد از آقاي اردشير جي پرسيد كه چه تعليماتي؟ براي چه اموري و از جانب كدام دستگاه يا دولت، اين مأموريت‌ها را احراز كرده است؟! باري در متن وصيتنامه اردشير جي، عبارتي است كه به ‌وضوح نشان مي‌دهد نامبرده، رضاخان را به ژنرال ادموند آيرونسايد معرفي كرده و پس از آن به دستور نايب‌السلطنه انگليس، هند و وزارت جنگ انگليس، همكاري آيرونسايد و اردشير جي در مورد كودتا و اِعمال آن و سپس به قدرت رساندن رضاخان، شروع شده است. براي اثبات اين مورد، گفتار خود اردشير جي را در ذيل مي‌آوريم: «به دستور وزارت جنگ در لندن و نايب‌السلطنه هند، همكاري نزديك ژنرال آيرونسايد و من آغاز شد...».
آيرونسايد: همه مرا معمار كودتا تصور مي‌كنند، خودم هم همين طور فكر مي‌كنم!
پس از ارائه آرا، نظرات و گفتار اردشير جي، گفتار و خاطرات ژنرال ادموند آيرونسايد درباره كودتا و نقش وي را در به قدرت رساندن رضاخان مي‌آوريم و قبل از طرح آن، گزارش لرد كرزن، وزير امور خارجه انگليس به مجلس لردهاي آن كشور، در مورد همكاري آيرونسايد و نورمن سفير كبير بريتانيا را در خصوص كودتا درج مي‌كنيم كه به این شرح است: «ژنرال آيرونسايد و آقاي نورمن به مسئوليت خطيري دست يازيده‌اند كه تنها موفقيت كامل آنان مي‌تواند توجيه‌كننده رفتارشان باشد...». آيرونسايد در خاطرات خود درباره كودتا مي‌گويد: «فكر مي‌كنم همه مرا معمار آن كودتا تصور مي‌كنند، راستش را بخواهيد خودم هم همين طور فكر مي‌كنم...». سپس آيرونسايد در مورد انتصاب رضاخان به فرماندهي قزاق‌ها كه نخستين پله پيشرفت‌هاي آتي اوست، چنين اشعار مي‌دارد: «29 ژانويه1921، اسمايس مي‌گويد: سردار همايون، فرماندهي قزاق‌ها رفته و رضاخان كه يك سرهنگ است، فرماندهي قزاق‌ها را به عهده دارد. اسمايس و رضاخان دوستان صميمي يكديگرند...».
ژنرال آيرونسايد در دنباله خاطرات همين سال و در همان صفحه، در مورد رضاخان و مشخصات شخصي و شخصيتي او مي‌گويد: «گفت‌وگوهاي مفصلي با اسمايس و رضاخان انجام دادم، رضا موجودي است سختكوش، بيني تقريباً بزرگي دارد، مي‌توان گفت كه قيافه او شبيه يهوديان است، ولي بيني ايراني‌ها به گردي بيني يهوديان نيست. موي سرش رو به سفيدي است، او فقط زبان فارسي صحبت مي‌كند و فارسي صحبت كردن من حتماً موجب شگفتي او شده است، مي‌گويند: در تبريز مهتر بوده است (تيمارخوار اسبان، نگهبان اسبان) حتي اگر اين گفته صحت داشته باشد، باز اين از لياقت او حكايت مي‌كند. او به ‌طور قطع پرجذبه‌ترين فرد ايراني است كه تاكنون ديده‌ام...».
قرار و مدارهاي آيرونسايد با رضاخان
ژنرال آيرونسايد در مورد گفت‌وگوهاي خود با رضاخان و نيز قرار و مدارهاي في‌مابين اينچنين مي‌گويد: «در 21فوريه 1921، با رضاخان گفت‌وگويي داشتم و او را به فرماندهي مطلق قزاق‌هاي ايراني گماردم. او قوي‌ترين فردي است كه تاكنون ديده‌ام. به او گفتم كه به ‌تدريج از تحت كنترل من خارج مي‌شود و بايد همراه اسمايس، مقدمات رويارويي با شورشيان رشت را پس از خروج ستون از منجيل فراهم كند. در حضور اسمايس، گفت‌وشنودي طولاني با رضاخان داشتم. در اين فكر بودم كه آيا ضروري است قرارومدارهايي كتبي بگذاريم يا نه و سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه نوشتن مطالب مفيد واقع نخواهد شد، اگر رضا بخواهد بازي درآورد، به‌ سادگي مي‌تواند، چون كه امكان خواهد داشت به ‌راحتي بگويد قول‌هايي را كه داده است، به اجبار بر وي تحميل شده‌اند و او ملزم به انجام آنها نيست. قبل از اينكه از هم جدا شويم، دو نكته را براي او روشن كردم:
1ـ نبايد به هيچ وجه از پشت سر به قواي من حمله كند، چون كه اين كار به نابودي او منجر خواهد شد و جز حزب انقلابي، به سود هيچ كس نخواهد بود.
2ـ شاه به هيچ وجه نبايد سرنگون شود.
رضاخان صراحتاً قول داد و با او دست دادم. به اسمايس گفته‌ام به ‌تدريج كنترل را كاهش دهد (كنترل رضاخان). به هيچ وجه نگران رفتن او نيستم. (رفتن اسمايس...)».
آيرونسايد در خاطرات مربوط به 14فوريه1921، به‌ صراحت كودتا را تنها راه تأمين مقاصد و نيات انگليس مي‌داند و مي‌گويد: «من دستورات مربوط به خروج نيروها را به اسمايس و رضا داده‌ام. بايد به ايشان تا اندازه‌اي آزادي عمل بدهم، بايد وزير مختار (نورمن) را ببينم و مطالب را با او در ميان بگذارم براي ما كودتا از هر چيز ديگري مناسب‌تر است...». ژنرال آيرونسايد در خاطرات 15فوريه1921، در مورد معرفي رضاخان به نورمن وزير مختار انگليس در ايران چنين مي‌گويد: «با نورمن وزير مختار انگليس در تهران، درباره رضا صحبت كردم. او بسيار ترديد داشت كه شاه تسليم شود. به او گفتم: من به رضا ايمان دارم، وانگهي هر دوي ما كه با كرزن اختلاف داريم (اختلاف در خصوص كودتا)، نبايد بيش از اين در اين مورد باهم مجادله كنيم. ناگزيرم به قزاق‌ها اجازه دهم دير يا زود وارد عمل شوند (كودتا كنند)...». آيرونسايد در دنباله گفتارش در مورد وضع آينده حكومت در ايران و نوع حكومتي كه ‌بايد در آينده در كشورمان مستقر شود، چنين عقيده دارد: «به اسمايس گفتم كه به عقيده من، قزاق‌ها نمي‌توانند كار چنداني صورت دهند!...در واقع فقط ديكتاتوري نظامي، مشكلات ما را در ايران حل خواهد كرد و به ما فرصت خواهد داد بدون هيچ گونه دردسري كشور را ترك كنيم...‌».
منشأ مشترك فعاليت‌هاي اردشير جي
و ادموند آيرونسايد
اين توضيح را لازم به تذكار مي‌دانم كه گفتار آيرونسايد با گفتار اردشير جي كاملاً مباينت و مغايرت دارد، در حالي كه سرچشمه و منشأ يكي است و هر دو عامل و آلت فعل هستند. آيرونسايد چشم‌انداز روشني از حكومت آينده ايران به دست مي‌دهد، ولي اردشير جي مي‌گويد كه انگليسي‌ها، به‌ ناچار تسليم نظر و رأي رضاخان شدند و او خود مصمم بود قدرت را در دست گيرد و حكومت مقتدري را براي نجات ايران تشكيل دهد و بالطبع انگليسي‌ها تسليم مقاصد او شدند، زيرا با رضاخان اشتراك منافع و مصالح داشتند.
پروفسور م. س. ايوانف، استاد تاريخ دانشگاه مسكو در مورد نقش انگليسي‌ها در كودتاي سوم اسفند 1299 خورشيدي، اظهار نظر جالب و جامعي دارد كه در ادامه مي‌آوريم: «در اين اوان امپرياليست‌هاي انگليسي متوجه شدند در اين اوضاع و احوال تلاش‌هاي بعدي آنها براي امضاي موافقت‌نامه انگليس و ايران (قرارداد وثوق‌الدوله 1919)، با كمك و پشتيباني اشراف ارتجاعي و فئودالي ايران، فقط مي‌تواند به تشديد جنبش نجات‌بخش ملي و از دست رفتن مواضع امپرياليستي انگليس‌ها در ايران منجر شود. از اين جهت آنها تاكتيك خود را عوض كردند و تصميم گرفتند دولت راديكالي سر كار بياورند كه بتواند مواضع آنها را در ايران حفظ و نهضت آزادي‌بخش ملي را خفه كند و مذاكرات سياسي و اقتصادي ايران و شوروي را قطع كند. منظور مذاكراتي بود كه به تصويب قرارداد بازرگاني1921 شوروي و ايران انجاميد...».
كلام آخر
در كلام چهره‌هايي چون اردشير جي و ادموند آيرونسايد، اعترافات صريحي وجود دارد كه آنان رضاخان را كشف و براي حكومت ايران پرورده‌اند. با اين همه براي آنكه مسئوليت اقدامات خويش را به طور كامل به گردن دولت فخيمه! نيندازند، گاه فرار به جلو كرده و از اقتدار و توان ذاتي قزاق و اراده او براي نجات ايران سخن به ميان آورده‌اند. با اين همه آدرس‌هاي انحرافي دوم، چيزي از حقيقتِ نخستين نخواهد كاست و كودتاي اسفند1299، همچنان مارك انگليسي بر جبين دارد!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
نام:
ایمیل:
* نظر:
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار