سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: دشمن بعثی پس از اشغال خرمشهر به دنبال محاصره کامل آبادان و فشار به ایران برای گرفتن خوزستان بود. هرچند آنها خرمشهر را به اشغال درآوردند، ولی با مقاومت سرسختانه مردم و رزمندگان هیچگاه نتوانستند محاصره آبادان را کامل کنند و در نهایت در مهرماه ۱۳۶۰ این حصر شکسته شد تا تمام برنامهها و طرحهای ارتش بعث برای قدمهای بعدی به هم بریزد. عملیات ثامنالائمه که منجر به شکست حصر آبادان شد، کار بزرگی بود که نه تنها نقشههای دشمن را بر باد داد بلکه خودباوری و اعتماد به نفس را به جبهههای خود برگرداند و شروعی بر عملیاتهای بزرگ و سرنوشتساز بعدی بود. حاج اصغر احمدی آن روزها در آبادان حضور داشت و از رزمندگان حاضر در عملیات ثامنالائمه است. احمدی در گفتگو با «جوان» به تحلیل عملیات شکست حصر آبادان و تأثیرگذاری این عملیات بر آینده جنگ میگوید که در ادامه میخوانید.
شهر آبادان و جبههها تا قبل از انجام عملیات ثامنالائمه چه شرایطی داشتند؟
۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد آبادان ۴۵۰هزار نفر جمعیت داشت و مردم بدون هیچ آمادگی قبلی و خیلی ناگهانی با انفجار و تیر و خمپاره دشمن مواجه شدند. آبادان در نقطه صفر مرزی قرار دارد و فاصلهاش با عراق ۳۰۰ متر بیشتر نیست. دشمن ابتدا با سلاحهای سبک و تیربار شروع به زدن شهر کرد. البته از چند روز قبل خبرهایی آمده بود که عراقیها در شلمچه با پاسگاه مرزی ایران درگیر هستند، ولی ۳۱ شهریور دیگر آغاز تهاجم اصلی بود که ارتش بعث با ادوات زرهی و ماشینآلات سنگین با هدف اشغال خرمشهر وارد عمل شد. آبادان هم مورد آماج حملات دشمن قرار گرفت و دیگر از همان نخستین روزها، مقاومتهای مردمی آغاز شد. دلیل شروع جنگ برای مردم مشخص نبود و کسی نمیدانست که جنگ تا چند روز ادامه پیدا خواهد کرد. مردم بلاتکلیف بودند. در عرض چند روز دشمن پیشروی کرد و تا نزدیکیهای خرمشهر آمد. همچنین پالایشگاه آبادان و مخازن نفت آبادان که ۱۲۰ مخزن بزرگ در آن قرار داشت مورد حمله قرار میگرفت. هر مخزن وقتی آتش میگرفت اگر خاموش نمیشد یکی دو روز همینطور میسوخت و تمام شهر را دود و آتش میگرفت. دشمن یکی یکی اینها را میزد و با فاصله یکی دو روزه یکی از این مخازن در آتش میسوخت. آتشنشانی و مردم برای خاموش کردن این مخازن میرفتند، ولی شدت آتش به قدری زیاد بود که این کارها جواب نمیداد. شهر هم مورد اصابت خمپاره و تیربار قرار داشت. در همان یکی دو هفته اول مردم متوجه شدند که ماندن در شهر صلاح نیست و خیلیها شهر را تخلیه کردند. از آن سمت عراق وارد خرمشهر شد و داشت خرمشهر را میگرفت. این وضعیت تا یک ماه ادامه داشت که خبر آمد خرمشهر در حال سقوط است. با فهمیدن این خبر سرعت تخلیه کردن شهر بیشتر شد، برخی وسایلشان را میبردند و برخی دیگر فکر میکردند جنگ به زودی تمام خواهد شد و برخواهند گشت. آبادان اوضاع و احوال عجیبی داشت و از هر منطقهای شهید و مجروح وارد بیمارستان ها میشد. از طرفی هم بیشتر مردم از جاده آبادان – ماهشهر و آبادان – اهواز از شهر خارج میشدند.
خرمشهر و آبادان در ابتدای جنگ جزو اصلیترین اهداف بعثیها برای اشغال و محاصره بودند؟
عراق قبل از اینکه کاملاً بر خرمشهر مسلط شود قصد محاصره آبادان را هم داشت. دشمن آبادان را دور زد، از رودخانه کارون عبور کرد، جاده آبادان – اهواز و آبادان – ماهشهر را که دو جاده مواصلاتی مهم شهر بودند هم اشغال کرد. عراق مردمی را که در حال خارج شدن از شهر بودند، اسیر میکرد. مردان را میبرد و زنان و بچهها را به سمت شهر رها میکرد. به همین خاطر خبر گرفتن جاده بین مردم پیچید. وقتی مردم فهمیدند این دو جاده بسته شدهاند، ناامیدانه از بیابانها از شهر خارج شدند. در نهایت خرمشهر سقوط کرد و مردم به سمت آبادان آمدند. برنامه عراق این بود که پس از اشغال خرمشهر از پل خرمشهر عبور کند و آبادان را بگیرد. عراق میخواست نیروهایش را از کارون عبور دهد و از سمت بهمنشیر وارد آبادان شود. مردم از این فعالیتهای دشمن اطلاع نداشتند. این اتفاقات همه در روزهای ابتدایی آبان ۱۳۵۹ رخ داد. تا اینکه دشمن روستای سادات را که حدود ۷، ۸ کیلومتر بیرون آبادان است، گرفت و مردم را اسیر کرد تا اطلاعات به بیرون ندهند. نخلستانها را تخریب کرد و برای خودش جاده ساخت. با ادوات مهندسی وارد شهر آبادان شد و هیچ کسی از تحرکات دشمن اطلاعی نداشت. تا اینکه وقتی از رودخانه بهمنشیر عبور میکند و وارد آبادان میشود، شخصی به نام دریاقلی سورانی که در آن منطقه اوراقفروشی داشت متوجه حضور نیروهای دشمن میشود. بلافاصله خودش را به نیروهای مردمی میرساند و به آنها حضور دشمن را اطلاع میدهد. در ابتدا باورش برای نیروها سخت بود که عراقیها از پشت سر آمدهاند. همه نیروها به سمت جبهه درگیری رفتند و مردم با هر چه در دست داشتند به کمک رزمندگان شتافتند. دیگر صبح شده بود و درگیر شدیدی به نیروهای ایرانی و بعثی رخ میدهد. در آخر عراقیها نتوانستند محاصره را کامل کنند و مجبور به عقبنشینی از رودخانه شدند و در بیابانهای اطراف شهر ماندند.
اگر شهید سورانی این خبر را به نیروها نمیداد بعثیها محاصره شهر را کامل کرده بودند؟
بله، عراقیها کامل به رودخانه اروند میچسبیدند و محاصره کامل میشد. وقتی صدام میگفت میخواهم سه روزه خوزستان را بگیرم در وهله اول هدفش گرفتن آبادان و خرمشهر بود. در ابتدای جنگ خرمشهر و آبادان مقاومت زیادی کردند. خرمشهری که فکر میکردند چند ساعته سقوط میکند بیش از ۳۰ روز مقاومت کرد و مقاومتها در آبادان هم ادامه داشت و عراق ضربههای سختی خورد. پس از عقبنشینی دشمن به بیابانهای شهر، آبادان ۲۷۰ درجه محاصره شد. در این فاصله مردم شهرهای دیگر هم به کمک آبادان میآمدند. دسترسی به شهر از راه دریایی یا توسط هلیکوپتر بود، چون راههای زمینی بسته شده بود. یک سال به این شکل محاصره ادامه داشت. در این یکسال ادارات در مقیاس کوچکی کار میکردند و بازار و کسبه تعدادیشان فعال بودند و به مردم و رزمندگان خدماترسانی میکردند. در این یک سال مردم خیلی به همدیگر روحیه میدادند. کسانی که در آبادان مانده بودند، سرنوشت خودشان را به سرنوشت رزمندگان گره زده بودند. تبادل روحیه باعث شد مردم و رزمندگان یک سال مقاومت کنند تا فرمان تاریخی امام مبنی بر شکستن حصر آبادان پس از غائله ذوالفقاریه صادر شود.
به نوعی این فرمان به موتور محرکه نیروها تبدیل شد؟
آن زمان به خاطر حضور بنیصدر بین ارتش و سپاه اختلاف وجود داشت و او اجازه نمیداد این دو نیرو به هم نزدیک شوند و به نیروهای بسیج و سپاه مهمات و امکانات نمیداد. به همین خاطر وقتی عزل بنیصدر اتفاق افتاد، اتحاد ارتش و سپاه تقویت شد و وحدت فرماندهی به وجود آمد. پیام امام هم منجر به بالا رفتن انگیزه رزمندگان شده بود. این اتفاقات در نهایت منجر به انجام چند عملیات کوچک، اما موفقیتآمیز شد. یکی دو ماه بعد از حماسه ذوالفقاریه، چند حمله به نیروهای دشمن انجام میشود که موفقیتآمیز نیست و دوباره در ابتدای سال ۱۳۶۰ حملاتی برنامهریزی میشود که موفقیتآمیز بود. یکی گرفتن تپههای مدن روبهروی خاکریز عراقیها بود. این دو تپه به خط ما نزدیکتر بود تا خط عراقیها، ولی عراق این تپهها را گرفته بود. همین باعث شده بود هنگام تردد از جاده با مشکل مواجه شویم. چون دشمن دیدهبانی میکرد و خودروها و نفرات ما را میزد. این عملیات در دو مرحله با موفقیت انجام گرفت و دو تپه آزاد شد و عراقیها چشمشان را از دست دادند. همین باعث شد تا عراق از ترسش از ذوالفقاریه چهار کیلومتر عقبتر برود. کنار جاده آبادان – ماهشهر و آبادان – اهواز مستقر میشود، ولی محاصره همچنان برقرار بود.
پس از تمام این اتفاقات برنامهای برای انجام عملیات ثامنالائمه طراحی میشود؟
در نهایت دستور طراحی یک عملیات بزرگ که حصر آبادان شکسته شود، ریخته میشود. عملیات مشترک سپاه و ارتش بود و گویا شهید کلاهدوز نقشی اساسی در طراحی عملیات داشته است. اولین عملیاتی بود که گروهانهای سپاه و بسیج و ارتش در هم ادغام شدند. همه پای کار آمدند و آماده انجام یک عملیات بزرگ شدند. قرار بود نیروها از دو جبهه به سمت عراق بزنند. گلوگاه نیروهای دشمن رودخانه کارون و فیاضیه بود که آنجا استحکامات زیادی گذاشته بود و کمر نیروهای عراقی آنجا میشد. پس باید از جبهه جنوبی به دشمن میزدیم. قرار شد از حاشیه رودخانه کارون به دشمن زده شود که عملیات در ساعت یک بامداد پنجم مهر ۱۳۶۰ آغاز شد. دشمن از تحرکات ما اطلاع داشت که به زودی دست به عملیات خواهیم زد و از رادیوهایش به ما هشدار میداد که حمله نکنید، چون کشته و اسیر میدهید. اما رزمندگان برای انجام عملیات مصمم بودند و میخواستند فرمان امام را هم اجرا کنند. عملیات آغاز شد و نیروها با قدرت به دشمن تاختند و از تمام محورها ورود کردند و خیلی موفقیتآمیز بود. عملیاتی که تصور میشد سه روز زمان ببرد در عرض همان هشت، نه ساعت اول نیروها تا رودخانه کارون رسیدند. فقط محور فیاضیه به فرماندهی شهید کاظمی ناموفق بود که من هم در آن قسمت حضور داشتم. عراق آنقدر در آن محور نیرو و امکانات چیده بود و مقاومت کرد که نتوانستیم از آن قسمت وارد شویم. در نهایت از محور ایستگاه ۱۲ وارد شدیم و توانستیم به حاشیه رودخانه کارون برسیم و تمام عراقیهایی را که در منطقه بودند اسیر کنیم و خیلی از ادوات دشمن را به غنیمت بگیریم. کارخانه شیر پاستوریزه، کارخانه کشتیسازی، کارخانه پاسارگاد و ساختمان تقویت رادیویی ۱۲۰۰ از دست دشمن خارج شد. جاده آبادان-اهواز و آبادان-ماهشهر هم آزاد شد و در مجموع ۱۵۰ کیلومتر از خاک کشورمان از چنگال دشمن بعثی آزاد میشود. بعد از این عملیات عراقیها به سمت پشت خرمشهر میروند و در شرق کارون سنگر میگیرند. دو پل استراتژیک عراقیها هم در جریان عملیات ثامن منهدم میشود. این عملیات تا ظهر تمام شد و بعدازظهر و روزهای بعد کارهای پاکسازی به طول انجامید. اینکه میگویند عملیات دو روز طول کشیده برای کارهای پاکسازی است و عملیات تا ۱۲ ظهر پنجم مهر تمام میشود. رزمندگان با غنیمتهایی که گرفته بودند توانستند کارشان را توسعه بدهند و این عملیات «بابالفتح» برای عملیاتهای بعدی نام گرفت. بچهها به خودباوری رسیدند و فرمان امام باعث شد ما از حالت تدافعی به حالت تهاجمی دربیایم. بعد از این عملیات، عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس انجام شد و ضربات سنگینی به دشمن وارد کرد. تیپ و لشکرهای ما بعد از این عملیات شکل گرفت و ساختار سپاه تقویت شد.
خودباوری و اعتماد به نفس هم به جبهههایمان برگشت؟
خودباوری در جنگ که میتوان با آن کارهای بزرگ کرد، خیلی اهمیت دارد. اگر بترسیم هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. ما وقتی با ارتش ادغام شدیم نیروها روحیه مضاعفی گرفتند. حضور شهید صیادشیرازی ارتباط بین ارتش و سپاه را تقویت کرد و خیلی روحیهبخش بود. اگر بنیصدر نمیرفت، این پیروزی حاصل نمیشد. ما در برابر سنگرها و امکانات دشمن هیچی نداشتیم. ما با نیروی پیاده از میادین مین و استحکامات دشمن عبور کردیم که کار خیلی سختی بود. ۴۵ روز بعد از شکست حصر آبادان عملیات طریقالقدس انجام میشود و چند ماه بعد عملیات فتحالمبین را انجام میدهیم و همین نشان میدهد چه کار بزرگی انجام شده است. با این عملیات روحیه رزمندگان و مردمی که در آبادان بودند، تقویت شد. پس از شکست حصر آبادان مردم تمایل داشتند به شهر برگردند. هرچند عراق تا پایان جنگ آبادان را میزد. طبق آمارها ۲ هزار بار جزیره آبادان توسط دشمن بمباران شد. سکونت در آبادان سخت بود و با وجود تمام خطرات و سختیها برخی دوست داشتند به آبادان برگردند و در شهر خودشان زندگی کنند. در طول هشت سال دفاع مقدس زندگی در آبادان در مقیاس کوچکتری در جریان بود.
دشمن انتظار چنین عملیاتی از سوی ما را نداشت؟
در کتابهایی که بعدها چاپ شد، خواندهایم که فرماندهان عراقی گفتهاند دستور ویژه صدام محاصره آبادان بود و میخواستند با محاصره، ایران را مجبور به تسلیم کنند. اگر این اتفاق میافتاد سرنوشت جنگ کاملاً تغییر میکرد. همان روزی که حماسه ذوالفقاریه پیش آمد و دشمن عقبنشینی کرد، آنها باز امید محاصره کامل شهر را داشتند، اما وقتی عملیات تپههای مدن پیش آمد و انسجام رزمندگان را دیدند، دیگر باورشان نمیشد چنین اتفاقی بیفتد. عملیات ثامن دیگر ضربه نهایی را زد. دشمن واقعاً فکر نمیکرد محاصره شهر به این شکل ادامه پیدا کند. دشمن برنامهاش بود که پس از آبادان به سمت اهواز برود. اگر مقاومت آبادان نبود سرنوشت جنگ تغییر میکرد و اهواز مورد تهدید قرار میگرفت. غائله ذوالفقاریه شاید یک مقاومت مردمی کوچک به چشم بیاید، ولی یک کار خیلی بزرگی بود که انجام شد. وقتی بخشی از یک طرح اجرا نشود بقیه طرح هم به مشکل برمیخورد. عراق هم از این ضربهای که خورد، حالت تدافعی به خود گرفت.
در این یک سال محاصره زندگی مردم چگونه بود؟
مردم عادی تعدادشان کم بود شاید حدود ۲۰ هزار نفر بودند. آبادان یکسری امکانات از قبل داشت و چهار کمیته در این یک سال محاصره در آبادان تشکیل شد. کمیتههایی مثل کمیته سوخت، کمیته ارزاق و تخلیه منازل تشکیل شد و ساکنان شهر با مجوز دادگاه اجناسشان را از مغازههایی که کالا داشتند، تأمین میکردند. بقیه چیزهای موردنیاز از طریق لنج میآمد. از قسمت چوئبده که حدود ۱۵ کیلومتر خارج از آبادان است اسکله زده شده بود و از آنجا تدارکات انجام میشد. در یک سال محاصره سختیهای زیادی بود. روستاهای اطراف سبزی و صیفیجات میکاشتند یا نان میپختند و به رزمندگان و ساکنان شهر میدادند. ما هم وقتی از جبهه به عقب میآمدیم برای خانوادهها میوه و گوشت میآوردیم و همه هوای هم را داشتند. شرایط سختی بود، ولی همه به همدیگر کمک میکردند. در شهر که تاکسی نبود و هر کسی که ماشین داشت پیادهها را سوار میکرد. دوستی و محبت و همدلی خیلی زیاد بود. مثل چند اسیر که جایی قرار دارند همه به هم کمک میکردند و همین باعث شد ما بتوانیم یک سال را تحمل کنیم.