احسان رضايي در كانال تلگرامي خود نوشت: آكادمي نوبل هر سال اسناد ۵۰ سال پيش خود را آزاد ميكند. امسال هم اگرچه اعلام كردند به علت كرونا بازديد از اين اسناد فقط با وقت قبلي ممكن است اما بالاخره يك خبرنگار سوئدي اسناد را ديده و ماجراي انتخاب برنده نوبل ادبي ۱۹۷۰ را تعريف كرده كه اصلاً هم سياسي نبوده است!
طبق گزارشي كه گاردين از يك روزنامه سوئدي ترجمه و منتشر كرده، سال ۱۹۷۰ و زمان اعلام نام آلكساندر سولژنيتسين روس به عنوان برنده، خود آكادمي هم از اين انتخاب نگران بوده. بيش از همه آرتور لوندكويستِ شاعر مخالف بوده كه ميگفته ميترسد دادن جايزه به نويسنده منتقد سياستهاي دولت شوروي، بيشتر به ضرر او تمام شود. لوندكويست گفته اعطاي اين جايزه در واقع اعلام مخالفت با شوروي است و جايزه نوبل نبايد به ميدان نبرد سياسي تبديل شود. قبل از اين تاريخ، نوبل در ۱۹۵۸ بوريس پاسترناك، ديگر نويسنده روس مخالف مقامات شوروي را برنده اعلام كرده بود كه پاسترناك به اجبار نوبل را رد كرد و عليه آن بيانيه داد و حتي انتشار رمان «دكتر ژيواگو» هم ممنوع شد. بعد در سال ۱۹۶۵ نوبل ادبيات به ميخائيل شولوخف رسيد كه اين يكي در شوروي چهره موجهي به حساب ميآمد. در گزارش آن جلسه كذا آمده كه هنري اولسون، ديگر عضو آكادمي سوئد جواب لوندكويست را اينطوري داد كه: «درست به همان دليل كه در سال ۱۹۶۵ جايزه را به شولوخفِ طرفدار استالين داديم، حالا انصاف حكم ميكند كه بتوانيم جايزه را به نويسنده منتقد سيستمي مثل سولژنيتسين بدهيم».
يعني كه استاد نه تنها گفته جايزه ۱۹۷۰ را داريم سياسي ميدهيم كه فرموده در ۱۹۶۵ هم همين بساط بود. اينجا لوندكويست گفته حالا گور باباي سياست، «آيا نوشتههاي او واقعاً خوب هستند؟» لوندكويست معتقد بوده نوشتههاي سولژنيتسين در مقايسه با ديگر رمانهاي قرن بيستم، ابتدايي و كسلكننده هستند. اولسون هم با اين حرف مخالفتي نداشته، اما گفته عوضش آثار سولژنيتسين «داراي خرد انساني، قدرت همدلي و توانايي هنري عظيم است» و خلاصه هرچه لوندكويست گفته نوبل را بدهيم به پابلو نرودا يا پاتريك وايت، بقيه به خرجشان نرفته است. اينطوري نوبل ادبي ۱۹۷۰ به آلكساندر سولژنيتسين ميرسد؛ سال ۱۹۷۱ نوبل را به پابلو نرودا ميدهند و سال ۱۹۷۳ به پاتريك وايتِ استراليايي.
طبيعتاً همانطور كه خود اهالي آكادمي سوئد حدس زده بودند، اين نوبل دردسرساز شد. سولژنيتسين ميترسيد اگر براي گرفتن جايزه از كشور خارج شود، تابعيتش باطل شود و ديگر نتواند برگردد. اول پيشنهاد دادند جايزه در سفارت سوئد در مسكو به او داده شود كه سولژنيتسين قبول نكرد و شاكي شد كه چرا بايد جايزهاش را در مراسمي خصوصي و مخفيانه بگيرد؟ بعد قرار شد دبير آكادمي سوئد، جايزه را بردارد ببرد به آپارتمانش در مسكو كه به او ويزا ندادند. سولژنيتسين نامهاي به بنياد نوبل نوشت و وصيت كرد اگر آنقدر عمر نكرد كه جايزهاش را بگيرد، اين جايزه را به پسرش بدهند. البته او متن سخنراني نوبلش را هم نوشته بود و يك روزنامهنگار سوئدي كه توانست با سولژنيتسين ملاقات كند، دستنوشته اين سخنراني را مخفيانه به هلسينكي فنلاند رساند. متن تندي كه در آگوست ۱۹۷۲ منتشر شد و احساسات زيادي را در جهان برانگيخت. در اين متن بود كه اولين بار نام «مجمعالجزاير گولاگ» (اردوگاههاي كار اجباري و نام كتاب معروف خودش) را آورد و باعث خشم سران شوروي شد. عاقبت سولژنيستين از شوروي تبعيد شد و سال ۱۹۷۴ و ضمن تبعيد، مدال نوبل ادبي خودش را دريافت كرد.