کد خبر: 1008871
تاریخ انتشار: ۱۱ تير ۱۳۹۹ - ۲۳:۳۲
چرا ذهن ما مثل کاروانسرا می‌ماند؟
ببین چقدر می‌توانی ذهن و قلبت را خلوت نگه داری؟ مثلاً وقتی نماز می‌خوانم می‌توانم قدری در قلب خود ساکن بمانم و جایی نروم؟ علما و عرفای ما از آن به عنوان حضور قلب یاد می‌کنند و صد البته واضح است که راه یافتگان به حق سعی می‌کنند این حضور قلب را در نماز و غیر نماز رعایت کنند یعنی این طور نیست که در بازار یا محل کار یا هنگام صحبت با کسی این حضور قلب نباشد
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: در میراث دینی و معنوی ما گفته شده است که قلب مؤمن، کعبه است. چرا این سخن را گفته‌اند؟ به خاطر اینکه مؤمن، قلب خود را خلوت نگه می‌دارد. کعبه جایی است که درون آن خلوت است. اگرچه کعبه هم خانه است، اما تفاوت کعبه با خانه‌های دیگر در این است که درون کعبه خلوت است، در کعبه اسباب و اثاثیه نمی‌بینید. کعبه جایی است که آدم‌ها دور تا دورش می‌چرخند، می‌آیند و می‌روند، اما راهی به درون آن ندارند، قلب مؤمن هم کعبه است. آدم‌ها دور تا دورش می‌چرخند، مؤمن را می‌بینی که در بازار و خیابان و محل کار، این‌سو و آن‌سو می‌چرخد. با آدم‌هایی دیدار می‌کند، حرف‌هایی می‌زند و حرف‌هایی می‌شنود. با این حال همه این چرخش‌ها در اطراف قلب اوست بنابراین این‌طور نیست که هر کسی بتواند به سادگی در قلب مؤمن نفوذ کند و آن را به تسخیر خود درآورد.
 
تفاوت بنیادین کعبه و کاروانسرا

حال نقطه مقابل را در نظر بگیرید. شما به چه جایی کاروانسرا می‌گویید؟ کاروانسرا جایی است که آدم‌ها هر روز به درون آن وارد می‌شوند و می‌روند. کاروانسرا جایی است که آدم‌ها در آن اتراق می‌کنند. کسی به کسی نمی‌گوید این‌جا چه می‌کنی؟ هر کسی می‌تواند وارد کاروانسرا شود، نه بازخواستی و نه سؤالی که تو اینجا چه می‌کنی.

ذهن کاروانسرایی، ذهنی است که خلوت نیست و عملاً حریمی ندارد یعنی هر فکر و خیالی به راحتی وارد آن می‌شود، هر قضاوت و گمانی به راحتی می‌تواند در این ذهن رفت و آمد کند بی‌آنکه بازخواست شود که اینجا چه می‌کنی. ذهن کاروانسرایی ذهنی پر از سر و صداست. ذهنی که سکوت را نمی‌شناسد ذهنی که خالی شدن را نمی‌فهمد. ذهنی که یک دم از هیاهو و شلوغی باز نمی‌ماند. اگر روز است مرتب گرفتار صدا‌ها و تصویر‌هایی است که واقعی نیستند و اگر شب است باز تصویر‌ها و صدا‌های مغشوش تولید می‌کند.

اما تفاوت کعبه و کاروانسرا در چیست؟ ما در هر دو می‌توانیم شلوغی را ببینیم، در هر دو جمعیت دیده می‌شود. در هر دو رفت و آمد دیده می‌شود، اما یک تفاوت عمده و بنیادین دارند. کعبه اگرچه با شلوغی و رفت و آمد احاطه شده است، اما درون کعبه خالی است و شلوغی راهی به آن ندارد. تو در نظر بگیر که کعبه یک کشتی است و اطراف این کشتی، پر از آب است. آدم‌هایی که دور تا دور کعبه می‌چرخند قطره‌هایی در نظر بگیر که به هم پیوسته و اقیانوسی را شکل داده‌اند، اما این آب، بیرون از کشتی است بنابراین کشتی روی آب می‌ماند، چون این آب راهی به درون کشتی پیدا نمی‌کند. قلب مؤمن اگرچه در جریان گرفتاری ها، دل مشغولی‌ها و حساب و کتاب‌هاست، اما در نهایت این محاسبه‌ها و سود و زیان‌ها راهی به قلب او پیدا نمی‌کند یعنی مؤمن با این سود و زیان‌ها هم هویت نمی‌شود – چقدر این آیه زیباست: لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ / تا هرگز بر آنچه از دست شما رفت دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می‌دهد مغرور و دلشاد نگردید - بنابراین مؤمن روی آب‌های دنیا شناور می‌ماند، چون سبک است، چون درونش خلوت است و هر چیزی که سبک باشد روی آب می‌ماند.

حال کاروانسرا را در نظر بگیرید. کاروانسرا هم به محاصره آدم‌ها درآمده است. کاروانسرا را هم یک کشتی در نظر بگیرید و آدم‌ها و محاسبه‌ها و سود و زیان‌ها و دغدغه‌ها و فکر‌ها را هم قطره‌هایی که به هم می‌پیوندند و اقیانوسی را به وجود می‌آورند. اما تفاوت کارونسرا با کعبه در این است که در اینجا آب به درون کشتی راه پیدا کرده و کدام کشتی است که آب به درون آن راه پیدا کند و بتواند شناور بماند؟ وقتی آب به درون کشتی راه پیدا کرد هر اندازه هم که کشتی بزرگ باشد راهی جز غرق شدن پیش رویش نخواهد بود. وقتی ما با سود و زیان‌های دنیا، با اتفاقات زندگی، با فکر و خیال‌ها هم هویت می‌شویم، وقتی ذهن ما میدان تاخت و تاز انواع فکر‌ها می‌شود، در نهایت این نشان می‌دهد که کشتی سوراخ شده است.

از کجا بدانم ذهنم نشتی دارد؟

ذهن ما نشتی دارد. از کجا بدانم که ذهن من نشتی دارد؟ ببین چقدر می‌توانی ذهن و قلبت را خلوت نگه داری؟ مثلاً وقتی نماز می‌خوانم می‌توانم قدری در قلب خود ساکن بمانم و جایی نروم؟ علما و عرفای ما از آن به عنوان حضور قلب یاد می‌کنند و صد البته واضح است که راه یافتگان به حق سعی می‌کنند این حضور قلب را در نماز و غیر نماز رعایت کنند یعنی این طور نیست که در بازار یا محل کار یا هنگام صحبت با کسی این حضور قلب نباشد. وقتی با کسی حرف می‌زنند این حضور قلب شکل گوش دادن عمیق و همدلانه را پیدا می‌کند. گوش دادنی که در آن قضاوت نیست، گوش دادنی که اجازه داده می‌شود طرف مقابل در فضایی از سکون که مؤمن می‌آفریند بی‌تشویش سخن بگوید. این حضور قلب در خیابان چه شکلی به خود می‌گیرد؟ آنجا هم مؤمن نیازی نمی‌بیند که با خودش حرف بزند. وقتی من در خیابان با خودم حرف می‌زنم- حتی اگر کسی متوجه نشود و بسیار خاموش و در قلبم صورت گیرد- در واقع دارم غیبت می‌کنم. از چه کسی؟ از خودم غیبت می‌کنم، از حضور قلبم غیبت می‌کنم و حضور قلب را از دست می‌دهم. چطور؟ مثلاً آماده می‌شوم که بروم جلسه‌ای و با کسی دعوا کنم. حرف‌های دعوا را آنجا آماده می‌کنم، نه تنها حرف‌های خودم را که حرف‌های طرف مقابل را هم حدس می‌زنم و در دهان او می‌گذارم و آتش دعوا در واقعیت روشن نشده در ذهن من شعله ور می‌شود و مرا می‌سوزاند. همه این‌ها نشان می‌دهد که کشتی من نشتی دارد و آب وارد کشتی شده است.

آب در کشتی، هلاک کشتی است

مولانا چه می‌گوید: آب در کشتی هلاک کشتی است/ آب اندر زیر کشتی، پُشتی است و بعد می‌گوید این آب همان دنیاست که کشتی را هلاک می‌کند؛ و بلافاصله دنیا را هم تعریف می‌کند: چیست دنیا از خدا غافل بُدن / نه قماش و نقده و میزان و زن. می‌گوید دنیا این نیست که قید نعمت‌ها را بزنی و کنار بکشی بلکه دنیا این است که غفلت کنی و خود را صاحب نعمت‌ها بدانی، به محض اینکه خود را صاحب نعمت‌ها بدانی و از آن‌ها هویت بگیری سنگین می‌شوی، اما اگر آن تهی شدگی در درون باشد بر سر آب‌های جهان ساکن خواهی ماند: کوزه سربسته اندر آب زفت/ از دل پرباد فوق آب رفت/ باد درویشی چو در باطن بود/ بر سر آب جهان ساکن بود/ گرچه جمله این جهان ملک وی است / ملک در چشم دل او لاشی است / پس دهان دل ببند و مُهر کن / پر کنش از باد کبر من لدن.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار