کد خبر: 964319
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۳:۱۰
چرا آدم‌های خوش‌قول روز به روز کمتر می‌شوند؟
از قدیم همیشه می‌گفتند حرف مرد یکی است، روی قول مرد می‌شود حساب کرد، طرف ریشش را گرو گذاشته و... در واقع ریش و سبیل مرد اعتباری داشت. اما در دنیای امروزی ما این حرف‌ها در حد همان حرف است و بس. دیگر نه قول مرد قول است و نه ریش و سبیل مرد اعتباری دارد.
مریم ترابی
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: از قدیم همیشه می‌گفتند حرف مرد یکی است، روی قول مرد می‌شود حساب کرد، طرف ریشش را گرو گذاشته و... در واقع ریش و سبیل مرد اعتباری داشت. اما در دنیای امروزی ما این حرف‌ها در حد همان حرف است و بس. دیگر نه قول مرد قول است و نه ریش و سبیل مرد اعتباری دارد. می‌خواهم در این زمینه برای شما یک ماجرای واقعی را از اتفاقی که برای خودم افتاده است، بازگو کنم.

چند سالی بود در خانه استیجاری مرد محترمی به همراه خانواده زندگی می‌کردیم. مرد محترم و منصفی که حتی برای دو سال هیچ مبلغی به اجاره ما اضافه نکرد. دلیل آن شخص هم این بود که می‌گفت در این شرایط اقتصادی بد، مبلغ اجاره‌خانه بار سنگینی بر دوش شما نباشد. امسال پسر کوچک صاحبخانه تصمیم به ازدواج می‌گیرد و ایشان هم با ابراز شرمندگی فراوان چند ماهی مانده به تمدید قرارداد به ما اعلام می‌کند که مجبور است عروس و داماد را در این واحد ساکن کند، بنابراین ما باید خانه را تحویل می‌دادیم. متقابلاً ما هم قول دادیم زودتر از زمان تمدید، خانه را به آن‌ها تحویل دهیم تا آن‌ها هم با داشتن زمان بیشتری بتوانند دستی به سر و روی خانه بکشند و آن را برای عروس و داماد آماده کنند.

هر روز بعد از کار به دنبال خانه می‌گشتیم، اما هرچه بیشتر می‌گشتیم خانه مناسب با اجاره مناسب پیدا نمی‌کردیم. هر روز به قیمت اجاره‌ها اضافه و شرایط برای ما سخت‌تر می‌شد. حتی خود صاحبخانه که دفتر املاکی در همان منطقه داشت هم، برای ما در جست‌وجوی خانه بود. خلاصه بعد از گذشت مدتی یک واحد آپارتمان با قیمت بسیار بالایی پیدا کردیم. قرار جلسه و عقد قرارداد را با صاحبخانه گذاشتیم. وقتی در زمان مقرر وارد دفتر املاک شدیم با مرد جوانی روبه‌رو شدیم که در ابتدا اصلاً باورم نمی‌شد که این آقا قرار است صاحبخانه ما شود. خلاصه نشستیم به صحبت و از خرابی‌های خانه و ایراد‌های خانه گفتیم و این آقای جوان هم قول داد ظرف مدت ۲۰ روز این نواقص را برطرف کرده و خانه را تمیز و مرتب و آنچه ما خواسته‌ایم به ما تحویل دهد. در پایان جلسه فهمیدیم این آقا صاحبخانه نیستند و خانمشان صاحب اصلی واحد هستند.

سه روز مانده به تحویل خانه مرد جوان تماس تلفنی با ما گرفتند که این خانه اصلاً مشکلی نداشته و نیاز به تعمیر و بازسازی هم ندارد. می‌گفت شما پول رهن خانه را آماده کنید تا من کلید را به شما بدهم. ما هم اعتراض کردیم که این خانه اصلاً مناسب سکونت نیست و باید تعمیر شود. خود شما قول دادید که خانه را بازسازی می‌کنید و تحویل ما می‌دهید. چرا زیر حرف و قولتان می‌زنید؟ با گستاخی تمام در جواب ما گفت: «نه اصلاً من نگفتم بازسازی می‌کنم، فقط گفتم تمیز می‌کنم که برای این کار هم یک کارگر از یک شرکت خدماتی می‌گیرم یک روزه خانه را تمیز می‌کند و تحویل شما می‌دهد.»

به همین راحتی زیر تمام حرف‌ها و قول‌هایی که داده بود زد و ما را در عمل انجام شده قرار داد. با املاکی که قرارداد را نوشته بودیم تماس گرفتم که آن‌ها هم گفتند: «این آقا نمی‌تواند زیر حرفش بزند، ما شاهد هستیم» و از این حرف‌ها که البته هیچ دردی از ما دوا نمی‌کرد. متأسفانه املاکی باید تمام موارد گفته شده و قول‌های داده شده را در قرارداد ما می‌نوشت تا این آدم نتواند زیر حرفش بزند و کلاً منکرش شود. از آنجایی که ما هیچ فرصتی نداشتیم مجبور شدیم خانه ویرانه‌ای را با اجاره بهای بسیار بالا تحویل بگیریم. زمان تحویل چک رهن خانه و گرفتن کلید به مرد جوان گفتم: «من فکر می‌کردم روی حرف آدم‌ها می‌شود حساب کرد. وقتی شما فقط در حرف گفتید و قول دادید ما هم اعتماد کردیم و تمام گفته‌های شما را مکتوب نکردیم در حالی که اشتباه کردیم. دلیل اعتماد ما وجود صاحبخانه‌ای بود که سال‌ها بدون هیچ اذیتی در خانه‌اش زندگی کردیم. مرد معتمد و معتقدی که همیشه به حرفی که می‌زد و قولی که به ما می‌داد عمل می‌کرد. دلیل دیگرش وجود انسان‌های بامعرفتی بود که همیشه در زندگی با آن‌ها سروکار داشتیم. تا به حال به افرادی مثل شما دروغگو برنخورده بودیم. اگر بگویم جوانی و خام، که باز هم در حق جوان‌هایی که بامعرفت و صادق هستند اجحاف کرده‌ام، ولی تو از دسته همان جوان‌هایی هستی که هزاران دروغ و وعده و وعید می‌دهند تا کارشان ردیف شود و جنس بنجل‌شان را بفروشند. تو از دسته همان آدم‌هایی هستی که با کلاه گذاشتن سر دیگران فکر می‌کنند انسان‌های زرنگی هستند و با افتخار از زرنگی و کلاهبرداریشان با دیگران صحبت می‌کنند، ولی فراموش نکن که این زرنگی نیست.»

در همین گیر و دار تحویل خانه و جابه‌جایی بودیم که آن صاحبخانه خوب و معتمد قبلی‌مان فوت کرد. شب خوابید و دیگر هیچ‌وقت چشم باز نکرد. شوک‌زده و ناراحت از این اتفاق دائم در ذهنم با خودم کلنجار می‌رفتم که چرا از تعداد انسان‌های صادق و معتمد جامعه کم و به تعداد انسان‌هایی از جنس و شکل همان مرد جوان اضافه می‌شود. کاش می‌شد برای این سؤال من جوابی پیدا کرد و کاش می‌شد آدم‌هایی مثل صاحبخانه قبلی من تکثیر می‌شدند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار