سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- حسین گلمحمدی: «از هزاران تن یکی زین صوفیند/ باقیان در دولت او میزیند.» بدون شک عبد صالح خدا مرحوم شیخ رجبعلی خیاط (نکوگویان) مصداق بارز این شعر مولانا است. عارفی که سبک و سیاق زندگیاش الگویی از یک انسان وارسته و مؤمن و متعالی را برای ما ترسیم میکند و در زمانهای که در روز روشن چراغ به دست به دنبال انسان واقعی میگردیم، وجود گوهرانی همچون شیخ، گنجی است که باید قدرشان را دانست و از برکات وجودشان به شایستگی بهرهمند شد. کتاب کیمیای محبت (یادنامه مرحوم شیخ رجبعلی خیاط، نکوگویان) به کوشش حجتالاسلام والمسلمین محمد محمدی ریشهری از انتشارات دارالحدیث تاکنون بیش از ۵۰ بار تجدید چاپ شده و با استقبال شگرف مخاطبان روبهرو شده است. این کتاب نخست با نام «تندیس اخلاص» در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات دارالحدیث منتشر شد و به سبب جاذبه فراوانی که داشت، در مدتی کوتاه، ۱۱ بار تجدید چاپ شد. سپس مؤلف کتاب، محمدی ریشهری، آن را همراه اضافات و تحقیقات بیشتر به نام «کیمیای محبت» به دوستداران حقیقت و عرفان و پویندگان وادی عشق تقدیم کرد و در مدت کوتاهی خوانندگان زیادی پیدا کرد. این استقبال بیشک نشانه تشنگی مردم برای مطالعه چنین آثاری و در عین حال نیاز جامعه به شناخت شهروندان الگوست. در ادامه با شیخ فقید و زندگی و معارف او بیشتر آشنا میشویم.
رجبعلی نکوگویان مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط» و «جناب شیخ» در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش مشهدی باقر یک کارگر ساده بود. هنگامیکه رجبعلی ۱۲ ساله شد پدر از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بیبهره بود، تنها گذاشت. شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت، که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت. جناب شیخ در کار خود بسیار جدی بود و تا آخرین روزهای زندگی تلاش کرد تا از دسترنج خود زندگیاش را اداره کند. با این که ارادتمندان وی با دل و جان حاضر بودند زندگی ساده او را اداره کنند، ولی او حاضر به چنین کاری نشد.
کیمیای محبت از یک پیشگفتار و پنج بخش تشکیل شده است. بخش اول با عنوان «ویژگیها» دربردارنده زندگی، کار، ایثار، تعبد، اخلاق، انتظار فرج، دیدگاه شیخ درباره شعر و برخی از شاعران و پارهای از دیدگاههای این عارف بزرگ در مسائل سیاسی است. در این بخش از کتاب میخوانیم: «منزل شیخ رجبعلی خیاط بسیار محقر و ساده بود و احتیاج به تعمیر و بازسازی داشت. لباس وی بسیار ساده و تمیز بود. غذای شیخ نیز ساده بود. او همچون مقتدایش رسول خدا (ص)، هنگام تناول غذا متواضعانه و رو به قبله مینشست.»
در این بخش همچنین از شغل خیاطی شیخ رجبعلی و محل کارش- که در قسمتی از منزلش بود- و همت زیاد او در کار و فعالیت سخن به میان آمده است. شیخ فردی بسیار باانصاف و قانع به حداقل دستمزد بود. در این بخش به ایثار وی نسبت به افراد نیازمند و مستمند، در عین آن که خود او و خانوادهاش سخت محتاج بودند، اشاره شده است. مسلک او با مسلک مدعیان طریقت بسیار متفاوت بود. او نه تنها به واجبات که به مستحبات هم اهمیت فراوان میداد. وی بسیار مهربان، خوشرو، متین و مؤدب بود. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر بکشد. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت، اغلب لبخند بر لب داشت. به ندرت عصبانی میشد. بسیار کمحرف بود... بسیار متواضع بود. همیشه درِ خانه را خودش باز میکرد.
بیاعتنایی به صاحب منصبان به خاطر موقعیت آنها، از دیگر ویژگیهای او بود. یکی از سران بلندپایه ارتش که از ارادتمندان شیخ بود، به فرزند شیخ گفت: میدانی من چرا پدرت را دوست دارم؟ وقتی برای اولین بار خدمتش رسیدم، نزدیک در اتاق نشسته بود. سلام کردم. گفت: «برو بنشین». رفتم نشستم. نابینایی از راه رسید. جناب شیخ تمامقد از جا برخاست. با احترام او را در آغوش کشید و بوسید و کنار خود نشاند. من نگاه میکردم که در خانه او چه میگذرد، تا این که مرد نابینا از جا برخاست تا برود. شیخ کفش او را جلوی پایش جفت کرد... هنگامیکه من خواستم خداحافظی کنم، از جا برنخاست و همان طور که نشسته بود گفت: «خداحافظ».
بخش دوم کتاب با عنوان تحول شامل سه فصل تربیت الهی، امدادهای غیبی و کمالات معنوی وی است. یکی از شاگردان شیخ میگوید: «مرحوم شیخ از کسانی بود که وجود او را خدا مُسَخّر کرده بود. او غیر از خدا نمیتوانست ببیند... او عاشق خدا و اهل بیت (ع) بود... هنر او محبت خدا و کار برای خدا بود... جناب شیخ لذت بردن از غیرخدا را گناه میدانست.»
بخش سوم با عنوان سازندگی بلندترین بخش کتاب از ۱۰ فصل سامان یافته است که به برخی از نکات آن میپردازیم. شیخ رجبعلی خیاط از چنان قدرت روحی در تربیت جانهای مستعد برخوردار بود که آیتالله شاهآبادی در توصیف وی فرمود: «ایشان انسان میسازد و تحویل میدهد.»
روش تربیتی شیخ دو گونه جلسههای عمومی و برخوردهای خصوصی بود. جلسههای عمومی معمولاً هفتهای یک بار در منزل ایشان تشکیل میشد. وی در ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان، هر شب برای مردم سخن میگفت.
یکی از دستورهای مؤکد شیخ رجبعلی خیاط احسان به مردم بود و برای این مهم ارزش زیادی قائل بود. وی احسان به خلق را یکی از راههای بسیار خوب و مؤثر در سیر الیالله میدانست، به طوری که اگر کسی از سیر و سلوک عاجز بود، به او توصیه میکرد: «از احسان کوتاهی نکن و تا میتوانی احسان کن.»
وی علاوه بر حل مشکلات مردم، باواسطه یا بیواسطه، به مناسبتهای مختلف از مردم در منزل حقیرانه خود پذیرایی و همواره سفارش میکرد که اهل سلوک بکوشند و در خانه خود سفره اطعام داشته باشند.
بخش چهارم به عروج ملکوتی شیخ رجبعلی خیاط، اختصاص دارد و بخش پنجم و پایانی کتاب نیز درباره مربیان و شاگردان جناب شیخ است و در انتهای کتاب عکسهایی به یادگار از شیخ آمده است. فرزند شیخ میگوید: «روز قبل از وفات، پدرم سالم بود. مادرم در خانه نبود، تنها من در خانه بودم. عصرهنگام، پدرم آمد و وضو گرفت و مرا صدا زد کرد و گفت: «قدری کسل هستم. اگر آن بنده خدا آمد که لباسش را ببرد، دمِ قیچیها (یعنی پارچههای زایدی که بعد از دوخت لباس باقی میماند) در جیبش است و ۳۰ تومان باید اجرت بدهد.» سخن شیخ به تلویح و در لفافه حاکی از این بود که او به زودی به عالم برزخ سفر خواهد کرد، ولی فرزند وی از این سرّ در آن هنگام آگاه نشو. یکی از ارادتمندان شیخ رجبعلی شب قبل از وفات، از طریق رؤیایی صادق از رحلت ملکوتی آن عارف بینظیر آگاه شده بود. او در این خصوص میگوید: «ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و میش. به طرف منزل شیخ راه افتادیم. شیخ در را گشود. داخل شدیم و نشستیم. شیخ هم نشست و فرمود: «کجا بودید این موقع صبح زود؟» من خوابم را نگفتم... هنوز یک ساعت نگذشته بود که حال شیخ تغییر کرد...
ماجرای لحظه عروج شیخ را فرزند ایشان محمود نکوگویان اینگونه تعریف کرده است: دیدم اتاق پدرم شلوغ است. گفتند جناب شیخ حالش بههم خورده است. بلافاصله وارد اتاق شدم. دیدم پدرم-که لحظاتی قبل وضو گرفته و وارد اتاق شده بود- رو به قبله نشسته است. ناگهان بلند شد و نشست و خندان گفت: «آقاجان! خوش آمدید» و چنان که گویی دارد با مهمان عزیزی دست میدهد، دست داد و بلافاصله دراز کشید و تمام کرد، در حالی که هنوز آن خنده را بر لب داشت. عبد صالح خدا شیخ رجبعلی خیاط در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۴۰ هجری شمسی به لقاءالله پیوست.