ما مردم عجیبی هستیم. نیتمان معمولاً خوب است، اما رفتارمان گاهی بر عکس نیتمان جلو میرود که حتی خودمان هم از این فاصله بیاطلاع هستیم. جوان آنلاین: ما مردم عجیبی هستیم. نیتمان معمولاً خوب است، اما رفتارمان گاهی بر عکس نیتمان جلو میرود که حتی خودمان هم از این فاصله بیاطلاع هستیم. گاهی آنقدر عجله میکنیم برای کمککردن که نتیجهاش مثل این میشود که بخواهیم با نفت یا بنزین، آتش را خاموش کنیم. در واقع نیت خوب، اما نتیجه خراب و چه بسا بدتر از نیت هم خواهد بود.
همه ما در طول زندگی صحنههای اینچنینی را دیدیم، اما دقت نکردیم و از کنار آن بیتفاوت رد شدیم و برای برخی از ما پیش آمده که دقیقاً سوژه اصلی بودیم و حتی بعدتر هم متوجه اشتباه خود نشدیم. صحنههایی که نشان میدهد کمککردن فقط دلِ خوب داشتن نیست، فهمیدنِ موقعیت هم است. اگر درست انجام نشود، خودش میشود دردسر و به قول معروف لطف زیادی باعث معطلی میشود. عجیب اینکه بیشتر ما بدون اینکه نیت بدی داشته باشیم، همین دردسر را برای آدمها درست میکنیم به ویژه برای افراد کم توان که شاید کمتر به آن دقت کرده باشیم.
خاطرم است روزی در مترو، مردی با عصا وارد واگن شد. حرکاتش آرام و کنترلشده بود. معلوم بود کاملاً به این مسیر و رفتوآمد عادت دارد، اما تا قدمش را داخل گذاشت، سه نفر از سه سمت مختلف به سمتش پریدند. یکی بازویش را گرفت، یکی از جلو دستش را کشید و یک نفر هم با صدای بلند گفت: «آقا مواظب باش!»
در حالی که آن مرد اصلاً در معرض افتادن نبود. مرد هنوز یک قدم برنداشته بود که این سه «کمککننده مشتاق» آنقدر تکانش دادند که تعادلش کاملاً بههم خورد. با ناراحتی گفت: «دوستان، من بلدم راه برم. ممنون.»، اما کسی گوش نداد. وقتی موتور ذوق کمک روشن شود، خاموشکردنش سخت است. با خودم گفتم کمککردن عجولانه گاهی شبیه یک حمله است؛ از بیرون مهربانی دیده میشود، اما برای طرف مقابل استرس و بیاحترامی بهوجود میآورد.
مشابه این ماجرا در سوپرمارکت محلهمان هم تکرار شد. خانمی روی ویلچر به سمت قفسه لبنیات میرفت. با آرامش و تسلط کامل جلو میآمد. قبل از اینکه به قفسه برسد، پسر مغازهدار از پشت دخل داد زد «خانم! رب میخواین؟» بعد هم بدون اینکه فرصتی بدهد، یک قوطی رب را در دستش گذاشت.
خانم گفت: «نه پسرم، فقط میخواستم قیمتش رو ببینم.» پسر جواب داد: «خب زودتر بگین!» در حالی که زن اصلاً فرصت نکرده بود حرفی بزند و شاید پیش خودش هم میگفت مگر هر کسی که داخل مغازه میشود لیست خواستهها و خریدهای خود را با صاحب مغازه به اشتراک میگذارد!
این نوع کمککردن، کمک نیست؛ نوعی عجله و قضاوت است. یعنی من بهتر از تو میدانم چه میخواهی بدون اینکه حتی یک جمله از دهان کسی بیرون بیاید.
یکبار هم در خیابان، دو نفر سعی میکردند ویلچر مردی را از روی جدول بالا ببرند. مرد گفت: «آقا جان، من داشتم به سمت راست میرفتم. چرا مسیرمو عوض میکنین؟» طرف مقابل گفت: «فکر کردیم اذیت میشین!» مرد جواب داد: «نه، الان اذیت شدم.» همه چیز زیر سایه همین جمله «فکر کردیم...» اتفاق میافتد و مشکل دقیقاً همین است. ما فکر میکنیم، اما نمیپرسیم.
دوست روشندلی دارم که همیشه با طنز میگوید: «بعضیا تا عصا رو میبینن از پشت شروع میکنن منو هُل دادن. فکر میکنن گم شدم! در حالی که من مسیرمو میفهمم.» بعد جدی میشد و میگفت: «کمک از سر ترحم از همه بدتره. آدم رو کوچیک میکنه.»
واقعاً هم همینطور است. ترحم، احترام نیست؛ نوعی نگاه از بالا به پایین است. در حالی که فرد معلول مثل بقیه آدمهاست، فقط ابزار یا شرایطش با ما فرق دارد. توانایی دارد، استقلال دارد و مهمتر از همه شأن انسانی دارد.
یکبار از یک شخص ویلچرنشین پرسیدم: «از چی بیشتر ناراحت میشی؟ کمک نکردن یا کمک اضافی؟» گفت: «کمک اضافی، چون وقتی کسی بدون پرسیدن، ویلچرم رو هُل میده، یعنی فکر میکنه من نمیتونم. در حالی که شاید دارم تمرین میکنم مستقل باشم.»
این حرف برایم خیلی مهم بود. ما اغلب فکر میکنیم هرکس معلول است، پس حتماً نیازمند کمک است. در حالی که بیشتر افراد معلول دقیقاً برعکس «برای استقلالشان میجنگند.»
گاهی کمک نکردن، خودش بزرگترین احترام است. کمککردن اگر قرار است درست باشد، فقط یک شرط دارد «قبلش سؤال کن.»
همین یک جمله کوچک کافی است. «آقا، خانم، پسر، دختر، میخوای کمکت کنم؟» دنیا را برای طرف مقابل سادهتر میکند. به او احساس اختیار میدهد و مهمتر از همه «به استقلالش احترام میگذارد.» اگر گفت «بله»، با جان و دل کمک کن. اگر گفت «نه»، با احترام کنار بایست. کمک درست، کمک خواسته شده است. کمک بیاجازه، هرچقدر هم نیتش خوب باشد، گاهی دل آدم را میشکند.
دنیا اگر قرار است جای محترمانهتری شود، تغییرش از همین جمله «کمک میخوای؟» شروع میشود. گاهی این سؤال، بیشتر از هزار نیت عجولانه، آرامش میبخشد.