جوان آنلاین: نمایش «اسکارلت و شب بارانی» یکی از تازهترین تجربههای تئاتری است که با حمایت مرکز خانواده امید حوزه هنری تهیه و تولید شده است. این اثر پس از اجراهای موفق در اصفهان، حالا آماده میشود در شیراز نیز به صحنه برود؛ رویدادی که نشان میدهد تئاتر میتواند فراتر از یک اجرا، به حرکتی فرهنگی و جریانساز در شهرهای مختلف بدل شود.
اصفهان در سالهای اخیر شاهد اجراهای متنوعی در حوزه تئاتر بوده است، اما بعضی از این اجراها نهفقط به عنوان یک اثر نمایشی، بلکه بهمثابه یک رویداد فرهنگی در ذهن تماشاگران ماندگار میشوند. «اسکارلت و شب بارانی» یکی از همین اتفاقها بود؛ اجرایی که در شبهای بارانی اصفهان به صحنه رفت و توانست با روایت و فضاسازی خاص خود، برای مخاطب تجربهای تازه بیافریند.
نخستین چیزی که در مواجهه با این نمایش به چشم میآمد، خودِ عنوان آن بود: ترکیبی شاعرانه از یک نام و یک وضعیت جوی. «اسکارلت» در ذهن بسیاری یادآور رمانها و سینماست، شخصیتی که همواره با نوعی شور و سرنوشت تراژیک همراه است. وقتی این نام کنار «شب بارانی» مینشیند، تماشاگر پیش از دیدن حتی یک صحنه، وارد حالوهوایی عاطفی میشود. این عنوان وعده روایتی عاشقانه و در عین حال غمبار میدهد؛ وعدهای که نمایش در طول اجرا بهخوبی به آن وفادار میماند.
کارگردانی اثر هوشمندانه بود. در سالن تئاتر، باران نهفقط به عنوان یک عنصر تزئینی، بلکه بهعنوان بخشی از زبان روایت به کار گرفته شده بود. صدای باران، نورپردازی ملایم و گاه خشن و حرکت بازیگران در میان این فضاسازی، همهچیز را به سمت نوعی رئالیسم شاعرانه سوق میداد. مخاطب گمان میکرد باران حقیقتاً بر او میبارد؛ انگار اصفهان با تمام معماری و خاطراتش به درون سالن آمده و در داستان جاری شده است.
بازیگران نمایش نیز نقشی اساسی در انتقال این فضا داشتند. نقش «اسکارلت» بهخوبی اجرا شد؛ بازیگری که توانست ترکیبی از استواری و شکنندگی را در چهره و حرکات خود جمع کند. او نه قهرمانی شکستناپذیر بود و نه قربانی منفعل، بلکه انسانی خاکستری، شبیه ما و درگیر تصمیمهایی دشوار. بازیگران دیگر نیز بهجای آنکه در سایه این شخصیت محو شوند، هر یک دنیایی کوچک به صحنه آوردند. این هماهنگی جمعی، نمایش را از خطر تبدیل شدن به یک تکپرسوناژ نجات داد.
درام نمایش حول مفاهیم عشق، امید و تنهایی میچرخید. باران که مدام حضور داشت، استعارهای از تطهیر و در عین حال دلتنگی بود. مخاطب حس میکرد شخصیتها زیر باران به دنبال شستن گذشتهاند، اما همین باران مانع دیدن راه میشود. این تقابل به متن لایهای فلسفی میداد که میتوانست هم جوانان و هم نسلهای قدیمیتر را با خود درگیر کند.
واکنش تماشاگران اصفهانی نیز جالب توجه بود. عدهای شیفته حالوهوای شاعرانه نمایش شدند و آن را تجربهای متفاوت از تئاترهای روزمره دانستند. عدهای دیگر معتقد بودند روایت کمی طولانی شده و میتوانست جمعوجورتر باشد، اما تقریباً همه بر یک نکته توافق داشتند: این نمایش با اصفهان و شبهای بارانیاش پیوندی ناگسستنی برقرار کرد و توانست برای مدتی سالن تئاتر را به قلب تپنده شهر بدل کند.
از منظر فرهنگی، اجرای چنین نمایشی در اصفهان معنایی فراتر دارد. شهری که بیشتر به معماری و موسیقی سنتی شهرت دارد، وقتی میزبان آثاری اینچنین میشود، نشان میدهد ظرفیتهای متنوعی برای تجربه هنرهای نمایشی در آن وجود دارد. «اسکارلت و شب بارانی» به مخاطب یادآوری کرد تئاتر میتواند همچون یک آیینه هم بازتابدهنده دغدغههای فردی باشد و هم منعکسکننده هوای شهر.
در نهایت، این نمایش را میتوان ترکیبی از جسارت هنری و حساسیت شاعرانه دانست. جسارت از آنرو که کارگردان و گروه اجرایی سراغ فضاسازیای رفتند که معمولاً در تئاتر ایران کمتر تجربه میشود و حساسیت از آنرو که توانستند با جزئیات دقیق، احساسات تماشاگر را برانگیزند.
اسکارلت و شب بارانی تنها یک نمایش نبود؛ یادآور این حقیقت بود که تئاتر هنوز میتواند ما را غافلگیر کند، میتواند در شهری، چون اصفهان با همه خاطرات تاریخی و کوچههای خیس، تجربهای یگانه بسازد. بارانی که در صحنه جاری بود، باران خاطرهای شد که هر تماشاگری آن را با خود از سالن بیرون برد.