جوان آنلاین: بناهای تاریخی و به ویژه خانههای نویسندگانی همچون جلال آلاحمد گنجینههایی ارزشمند برای درک عمیقتر فرهنگ و تاریخ یک جامعه هستند. خانه جلال آلاحمد، به عنوان زیستگاه فکری و محل خلق آثار ماندگارش، نه تنها یادآور خاطرات شخصی اوست، بلکه پنجرهای به زندگی اجتماعی و فرهنگی دورانش میگشاید. حفظ این خانهها به مثابه پاسداشت هویت ملی و ارج نهادن به نقش نویسندگان در شکلدهی به آگاهی جمعی است. این مکانها میتوانند الهامبخش نسلهای آینده باشند و پلی ارتباطی میان گذشته و امروز ایجاد کنند.
خانه تاریخی آیتالله حاج سیداحمد طالقانی (پدر جلال و شمس آلاحمد) واقع در محله پاچنار تهران، در سال۱۳۸۳ در فهرست آثار ملی ثبت شد و در سال۱۳۸۵ برای مرمت و بازسازی در اختیار وزارت میراث فرهنگی قرار گرفت. وزارتخانه مزبور هم ۱۵ سال بعد، یعنی در ۲۸ اردیبهشت سال۱۴۰۰ این خانه را به سرمایهگذار بخش خصوصی واگذار کرد تا عملیات مرمت را انجام دهد و کار تا ۲۸ اردیبهشت سال۱۴۰۱ به پایان برسد.
گذر هزینهبر زمان
مسئول مرمت و احیای خانه پدری آلاحمد در گفتوگویی درباره علل تأخیر در اجرای پروژه، ضمن اشاره به مشکلات اداری، همچون اخذ تأییدیهها و دستاندازیهای اداری، چنین گفته بود: قرارداد ما برای سال۱۳۹۹ بود و تأخیرهای لحاظ شده تأثیری در هزینههای ما که اکنون ۴۰۰ برابر بیشتر شده نداشت، هر روز هم با چالش جدیدی روبهرو میشویم.
وی در ادامه ضمن اشاره به عدمدریافت وام برای عملیات ترمیم، بیان کرده بود: صندوق احیا هر روز سنگی جدید جلوی پایمان میاندازد؛ یک روز صورتوضعیت را بهانه میکند و یک روز ریزمتر میخواهد. یک روز میگویند دریافت وام ربطی به صورتوضعیت ندارد و یک روز دیگر چیز دیگری میگویند. گویی کارشناسان صندوق بهرهبرداری و احیای خانهها و بناهای تاریخی، سلیقهای عمل میکنند و استانداردی در این خصوص وجود ندارد!
مرگ تدریجی یک خانه
سه سالپیش وعده داده شد خانه پدری جلال و شمس آلاحمد، این یادگار ارزشمند فرهنگی، جانی دوباره خواهد گرفت و مرمت آن به پایان خواهد رسید، اما امروز پس از گذشت این مدت طولانی، هنوز اتفاقی نیفتاده است. وعدهها بر باد رفتهاند و سکوت، جایگزین صدای مرمت و احیا شده است. این تعلل، نه تنها بیاحترامی به نام و یاد این دو نویسنده بزرگ است، بلکه نشاندهنده بیتوجهی به میراث فرهنگی و هنری این سرزمین است.
بدون تردید، ادامه این روند چیزی جز «مرگ تدریجی» میراث تاریخی و فرهنگی کشورمان را در پی نخواهد داشت. سکوت و بیتفاوتی امروز، فرسایش و نابودی فردا را رقم خواهد زد. در حالی که ما در خواب غفلت به سر میبریم، کشورهای دیگر با چه سرعتی در حفظ و احیای میراث خود میکوشند.
نمونههایی از ثبت و نگهداری خانه هنرمندان بزرگ در کشورهای دیگر فراوان است. آنها قدر و ارزش این خانههای تاریخی را میدانند و توانستهاند با تبلیغات درست از این بناهای تاریخی به جذب گردشگر بپردازند.
همچنین تبدیل خانههای تاریخی نویسندگان مشهور به موزه یا آثار فرهنگی و تاریخی در سراسر جهان، راهی است برای حفظ میراث ادبی و شناخت بیشتر زندگی شخصی و هنری آنان.
نگهداری از خانههای چندصدساله
خانه ویلیام شکسپیر یکی از معروفترین نمونهها به شمار میرود. این خانه، با قدمتی بیش از ۴۵۰سال، اکنون به موزهای زنده و پویای ادبی بدل شده که سالانه هزاران بازدیدکننده را از سراسر جهان به سوی خود میکشاند.
این خانه در سال۱۵۶۴ محل تولد ویلیام شکسپیر بود. پدر او، جان شکسپیر، یک تاجر موفق و عضو شورای شهر، این خانه را در اختیار داشت. ویلیام دوران کودکی و نوجوانیاش را در همین مکان گذراند و خاطرات آن، بعدها الهامبخش بسیاری از نمایشنامههایش شد.
پس از سالها تغییر کاربری و خطر تخریب، در قرن نوزدهم این خانه از سوی سازمان غیرانتفاعی Shakespeare Birthplace Trust خریداری و بهدقت مرمت شد. از آن زمان تاکنون، این خانه به نمادی فرهنگی و ادبی از زندگی و دوران شکسپیر تبدیل شده است.
نمونه دیگر خانه مارک تواین است. خانه مارک تواین برای دوران خود، خانهای مدرن و پیچیده بود. طراحی آن از سوی معماران برجسته، ادوارد توکر و آلفرد براندون انجام شد. این بنا دارای سیستم گرمایش مرکزی، لولهکشی داخلی و حتی یکی از نخستین خطوط تلفن در شهر بود.
از همه جالبتر، جایی است که تواین مینوشت: اتاق بیلیارد طبقه بالا. برخلاف تصور عموم، او در دفتر رسمیاش نمینوشت، بلکه در کنار میز بیلیارد، در فضایی آزاد و غیررسمی، تخیلش را رها میکرد.
در سال۱۸۹۱، پس از بحرانهای مالی و مرگ ناگهانی دخترش سوزی در همین خانه، تواین و خانوادهاش آن را ترک کردند. طی سالهای بعد، خانه کاربریهای مختلفی یافت و خطر نابودی آن جدی شد، اما در دهه ۱۹۲۰، علاقهمندان به ادبیات با تلاش بسیار، خانه را نجات دادند. این مکان در سال۱۹۶۳ به عنوان اثر ملی تاریخی ثبت شد.
امروزه این خانه، با نام رسمی Mark Twain House & Museum، مکانی فرهنگی و آموزشی است که میزبان تورهای متعدد، نمایشگاههای دائمی و رویدادهای ادبی است. کتابخانه شخصی تواین، نوشتههای دستنویس و تصاویر خانوادگی او، بازدیدکنندگان را با لایههای عمیقتری از زندگی این نویسنده آشنا میسازد.
خانههای تاریخی همینگوی
ارنست همینگوی نویسنده مشهور دیگری است که خانهاش در دو کشور امروز به موزه و مکانی تاریخی تبدیل شده است. همینگوی در سال۱۹۳۱ در ایالت فلوریدا خانهای خرید و تا حدود سال۱۹۴۰ در آن زندگی کرد. اینجا دوران میانسالی پررونق او بود؛ جایی که داستانهایی، چون داشتن و نداشتن و زنگها برای که به صدا درمیآیند، نوشته شدند. خانه دارای یک اتاق بینظیر نوشتن در طبقه بالا، استخر شنا و باغی پر از نخل و گربههایی است که نسلشان هنوز در خانه پرسه میزنند.
امروزه این خانه به موزهای تبدیل شده که با وسایل شخصی همینگوی، عکسها، نسخههای چاپ اول کتابها و تورهای داستانمحور، بازدیدکنندگان را به دل زندگی این نویسنده میبرد. در اینجا، بازدید تنها تماشای گذشته نیست؛ تجربهای است زنده از خلاقیت.
خانه دیگر همینگوی در کوبا نماد تأمل و فروپاشی آرام اوست. این خانه در حومه هاوانا، بر تپهای مشرف به دشتهای گرمسیری ساخته شده است، همینگوی این خانه را در سال۱۹۳۹ خرید و تا سال۱۹۶۰ در آن زندگی کرد.
در کوبا بود که شاهکارش «پیرمرد و دریا» خلق شد؛ داستانی که نوبل ادبی را برایش به ارمغان آورد. خانهای ساده، اما سرشار از روح: قفسههایی پر از کتاب، قایق شخصی او به نام Pila، اتاقی با تفنگها و یادداشتهایی که بر دیوار حمام نوشته شدهاند، همه و همه هنوز دستنخورده باقی ماندهاند.
این خانه با وجود سالها تنش سیاسی، هنوز با همکاری نهادهای کوبایی و امریکایی حفظ و مرمت میشود. آخرین خانه همینگوی، بیش از آنکه موزه باشد، روایتی است خاموش از آخرین روزهای نویسندهای که در جستوجوی آرامش، به دل طبیعت پناه برد.
ژان کوکتو، شاعر، هنرمند و فیلمساز فرانسوی، خانهای با سبک قرن۱۶ در شهری شناخته نشده، در فاصله ۵۰کیلومتری از پاریس خرید. در همین خانه بود که کوکتو فیلمنامه مینوشت، طراحی میکرد، نامههای معروفش را مینگاشت و گاه میزبان چهرههای بزرگی، چون ژان ماره (بازیگر محبوبش)، پیکاسو و سایر هنرمندان معاصر میشد.
در همین سالها، او همزمان پروژههایی در سینما داشت و خانهاش به محل تمرکز و پرورش ایدههای بصری و رواییاش تبدیل شده بود. این خانه فقط سکونتگاه نبود، بلکه کارگاه ذهنی و خیالپردازی بود.
پس از مرگ کوکتو در سال۱۹۶۳، ویلا سانژان برای مدتی به حالت نیمهخصوصی درآمد، اما امروز این مکان به روی عموم باز شده و تحت نظارت شهرداری Menton بهعنوان خانه- موزهای هنری اداره میشود.
نمونههایی از این دست بسیارند؛ خانه نویسندگانی، چون «ویرجینیا وولف» و «مارسل پروست» در انگلستان و فرانسه، به واسطه حفظ و مرمت خانهها و یادگارهایشان، همواره در یاد و خاطر جامعهشان زنده باقی ماندهاند. این نوع حمایت نه تنها به پاس قدردانی از دستاوردهای هنرمندان است، بلکه باعث افزایش حس هویت فرهنگی و جذب گردشگران میشود.
اما در مورد خانه پدری جلال آلاحمد به عنوان یکی از مطرحترین نویسندگان ایران، واقعیت ناامیدکننده است. پس از ۱۸ سال بیخبری و سکوت، این مکان که باید جایگاهی برای تجلیل از میراث ادبی ما باشد، به حال خود رها شده و نشانی از توجه و اهتمام به آن دیده نمیشود. اگرچه صحبتهایی مبنی بر تکمیل مرمت و بازگشایی خانه جلال به گوش میرسد ولی تا زمان بازگشایی قطعی خانه و تکمیل پروژه نمیتوان به چیزی امیدوار بود.
خانه جلال در طول سالها به قدری درگیر بوروکراسی اداری و کاغذبازی مدیران فرهنگی بوده که چیزی جز خرابی عایدش نشده است.
هرچه بابت تأخیر در مرمت خانه پدری جلال زمان از دست برود، هزینههای این کار سنگینتر و زمانبرتر میشود. خانه تاریخی جلال به همت بلند مدیران فرهنگی نیاز دارد تا از این وضعیت رهایی یابد و به محلی امن برای فرهنگدوستان تبدیل شود.