رفتار ترامپ و تیم همراهش در دولت جدید امریکا در مواجهه با پدیدههای مهم جهانی و به ویژه جنگ اوکراین، روابط فرا آتلانتیک، جنگ غزه و... سبب شده است که برخی رسانهها و کارشناسان از او چهرهای خارقالعاده و غیرقابل پیش بینی ساخته و به تبع آن موضوعات ومسائل منطقهای و جهانی و به ویژه مباحث معطوف به ایران را تحلیل کنند و در این میان معاندان ومخالفان نظام اسلامی نیز تلاش کرده و میکنند تا با تهدید نمایی و بزرگنمایی مواضع او علیه مردم ایران، نظام محاسباتی مردم ومسئولان را برهم زده و کشور را به تسلیم در برابر خواستهها ومطالبات این رژیم استکباری که در طول چهل وشش سال گذشته توسط سران آن با ادبیات متفاوت تکرار شده است، وادارند.
اما فارغ از برخی مواضع شاذ و خارج از عرف دیپلماتیک ترامپ آنچه که این روزها در رفتار ترامپ وتیم همراهش با اروپا، اوکراین و برخی دیگر از تحولات منطقهای و جهانی پر بسامد شده، در واقع تکرار رویه دیرینه و سنتی قدرتهای سلطه گر غربی در مواجهه با کشورهای عقب نگهداشته شده و در حال توسعه در چند قرن اخیر است، منتهی با این تفاوت که برخوردهای ترامپ این روزها علاوه بر کشورهای مستقل ومخالف سلطهگری امریکا، بر متحدان اصلی امریکا یعنی اروپاییها متمرکز شده و واکنش سران برخی ازکشورهای اروپایی را برانگیخته و آنها را به تلاش برای کاهش و رهایی از سلطه امریکا که بعد از جنگ جهانی دوم نهادینه شده، واداشته است.
مروری بر رفتارها واقدامات دولتهای استعماری اروپایی در قرون گذشته و جنایات و دخالت آنها در کشورهای جهان سوم و غارت سرمایههای ملی آنها مستندی بر این مدعاست. جنایات چند ده ساله انگلیسیها در کشورهای آسیایی و دامن زدن به اختلافات داخلی آنها برای تثبیت موقعیت و حکومت خود در این کشورها و تاراج منابع و سرمایههای ملی آنها، نمونههایی از آن است. به طور خاص در مورد ایران به رغم اینکه کشورمان برخلاف برخی از کشورهای آسیایی به مستعمره انگلیس تبدیل نشد، اما تجاوزات آنها به خاک ایران و طرح تقسیم ایران بین انگلیس و روسیه تزاری و مهمتر از آن گماشتن رضاخان به عنوان شاه ایران و بعد هم عزل و بیرون کردن او از ایران ونصب محمد رضا به عنوان شاه ایران، همانند انتخاب یک کمدین به نام زلنسکی به عنوان رئیسجمهور برای اوکراین توسط امریکا و دیگر قدرتهای غربی است، اگرچه متناسب با زمان وروند تحولات جهانی شکل انتصاب متفاوت شده، رضاخان با یک کودتا بر مردم ایران تحمیل و زلنسکی با یک انقلاب مخملین امریکایی و در پوشش دموکراسی دست ساخته غرب و در بستر یک جنگ شناختی حساب شده بر مردم این کشور تحمیل شده است و اکنون که تاریخ مصرف او از دید امریکاییها تمام شده ترامپ با نام بردن از وی به عنوان دیکتاتور و با هدف غارت سرمایههای ملی اوکراین، تهدید به کنار گذاشتنش کرده است، اگرچه در این میان اروپاییها با نظر ترامپ مخالفت کرده ومعتقدند تاریخ مصرف زلنسکی هنوز تمام نشده و میتوانند از او برای رقابت و مواجهه با شوروی وگسترش ناتو به شرق و... استفاده کنند.
در زمینه تفاوت نگاه وعمل جمهوریخواهان ودموکراتها با تحولات جهانی با توجه مواضع وعملکرد ترامپ نیز قابل ذکر است که امریکای ترامپ با امریکای جمهوریخواهان تفاوتی نداشته و از ابعاد مختلف با امریکا در ادوار گذشته فرقی ندارد و جنگافروزی و ادعای رهبری جهان در همه دورههای تاریخ این کشور ثابت است، منتهی با این تفاوت که ترامپ با توجه به روحیه کاسبکاری خود با اروپا نیز به چالش برخاسته ومی خواهد هزینههایی را که در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم برای حفظ امنیت و بازسازی اروپای بعد از جنگ کرده است، باز ستاند. به تعبیری ترامپ نقاب از چهره امریکا بر داشته و در حال طی مسیری است که کاملاً اروپا را بهعنوان درجه دوم حساب میکند و به هیچعنوان اروپا را همتای خود محسوب نمیکند.
به عبارت دیگر در تقابل دو گروه جهانگرایان (گلوبالیستها) و ملیگرایان افراطی (ناسیونالیستهای افراطی یا ترامپیستها) در داخل امریکا، جهانگرایان تأکید دارند که امریکا در یک همکاری جهانی میتواند هدایت جهان را به عهده بگیرد و ملیگرایان افراطی که شعار «اول امریکا» را سر میدهند، بر این باور هستند که میتوانند بر دنیا از طریق قدرت مطلق وایجاد ارعاب مسلط شوند، بنابراین هدف نهایی هر دو جریان تسلط بر جهان است، اما شیوهها متفاوت است و رفتار ترامپ از این منظر قابل تحلیل است وبه همین دلیل ترامپ را میتوان چهره واقعی غرب استعماری قرون اخیر دانست.
اما آنچه که در این میان باید به عنوان یک درس از این وقایع و تحولات عبرت مردم و مسئولان ما باشد اتکا به ظرفیتهای داخلی و آموزههای مقاومت در مقابله با فزون خواهیهای قدرتهای سلطه است که در روند تحولات سالهای اخیر کارآمدی خود را نشان داده است و پیروزی انقلاب اسلامی و مسیر حرکت نظام اسلامی در بیش از چهار دهه اخیر را میتوان مصداق بارزی از آن دانست که خود به الگویی برای دیگر کشورهای تحت ستم مورد توجه دیگر ملتها قرار گرفته و قدرتهای سلطه را وادار به اعتراف به این اقتدار و عظمت ایران نموده است که به طور مثال میتوان به اعتراف مقامات غربی که ایران را به عنوان یک قدرت تهدید کننده منافع اروپا قلمداد میکنند یا اذعان خود ترامپ به قدرتمند بودن و مذهبی بودن مردم ایران اشاره کرد که به رغم اهداف ایران هراسی واسلام هراسی آنان، اعتراف به ابعادی از این اقتدار و صلابت است.
از سوی دیگر مقایسه رفتار امریکا با ایران و کشورهای خلیج فارس را میتوان نماد دیگری از این مدعا دانست چراکه در شرایطی که ترامپ در دور اول ریاست جمهوریاش در امریکا (۱۳۹۶- ۱۴۰۰) سران کشورهای حوزه خلیج فارس را گاوهای شیرده امریکا قلمداد میکرد که باید از امریکا خرید کنند تا امریکا امنیت و بقای آنها در حاکمیت کشورهایشان را تضمین کند، در مقابل اهتمام رهبری معظم انقلاب و مردم ایران بر حفظ کرامت، عزت و استقلال ایران است که مسئولان امریکایی از همان دوران اول دولت ترامپ اعلام کرده بودند که هدف از اعلام و اعمال تحریمهای حداکثری علیه ایران آن است که مردم ایران حرف امریکا را گوش کنند. واین مصداقی از این جمله تاریخی است که هزینه سازش بسیار بیشتر از هزینه مقاومت است.