برای تحلیل این موردی که فرمودید، ابتدا باید پدیده «استعمار» را بشناسیم. استعمار غرب پس از رنسانس شکل گرفت یا اگر دقیقتر بگوییم رنسانس دستاوردهایی در جهان داشت که یکی از آنها تکنولوژی و صنعت بود و دوم دانش بشری در برابر دانش الهی، یعنی علوم انسانی که بر پایه عقل و روش علمی بنا شد. جوان آنلاین: در دنیای امروز که غرب به طور مداوم تلاش میکند با احاطه بر افکار عمومی، جهان را مطابق منافع خود استثمار کند، پدیده «استعمارشناسی» ضروری و لازم به نظر میرسد، به همین بهانه گفتوگویی با آقای قاسم تبریزی، مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر داشتیم تا با مبدأشناسی جریان استعمار، شیوههای مدرنشده امروزی و راهحلهای موجود را با محوریت دیدگاه و بیانات مقام معظم رهبری ارائه کنیم.
رهبرمعظم انقلاب، در بیانات خود «استعمار» را در تاریخ دارای سه مرحله اصلی غارت منابع طبیعی کشورها، تخریب فرهنگ آنها و استحاله هویت ملی و اسلامی دانستند که امروزه هر سه مرحله باهم صورت میگیرد. شما با توجه به شرایط کنونی چگونه آن را تفسیر میکنید؟
برای تحلیل این موردی که فرمودید، ابتدا باید پدیده «استعمار» را بشناسیم. استعمار غرب پس از رنسانس شکل گرفت یا اگر دقیقتر بگوییم رنسانس دستاوردهایی در جهان داشت که یکی از آنها تکنولوژی و صنعت بود و دوم دانش بشری در برابر دانش الهی، یعنی علوم انسانی که بر پایه عقل و روش علمی بنا شد. همین مسئله از منظر فرهنگی، مبانی انسانشناسی و ایدئولوژی جای نقد دارد، اما سومین دستاورد، خود استعمار بود. استعمارگران برای سلطه بر جهان برنامهریزی کردند و اولین گام آنها تأسیس مراکز شرقشناسی، ایرانشناسی، عربشناسی، ترکشناسی و نیز اسلامشناسی بود، البته در ۲۰سال اخیر، شیعهشناسی هم در امریکا از سوی فردی مانند گراهام فولر که گفته میشود جاسوس سیا بوده و ۲۵سال در کشورهای حوزه خلیجفارس فعالیت داشته، آغاز شده است، بنابراین استعمار با مطالعه همهجانبه در مورد کشورها از فرهنگ اجتماعی و دینی گرفته تا آداب و سنن، اخلاقیات، خلقیات، خصوصیات، منابع زیرزمینی، ثروتهای طبیعی و حتی مشکلات داخلی برنامهریزی خود را پیش برده است. استعمارگران برای تسلط بر جوامع، چند مرحله را دنبال میکنند: اول، فرهنگ و سنت آن جامعه را تغییر میدهند. دوم، ثروت و منابع آن را غارت میکنند و مردم را به فقر میکشانند. سوم، با جذب و بهکارگیری نخبگان و مشاهیر، سعی در منحرف کردن و به انحطاط کشاندن جامعه دارند. موضوع بعدی گسترش فساد و تباهی است که از جمله ابزارهای مهم سلطه استعماری محسوب میشود. این رویکرد تنها مختص ایران نبوده است. به عنوان نمونه، مهاتما گاندی در سال۱۹۱۸ در نامهای به سازمان ملل متحد (که در آن زمان تازه تأسیس شده بود) اشاره میکند: «من از کشوری سخن میگویم که روزگاری نه چندان دور، مردمی خوشبخت و ثروتمند داشت و زندگی آرامی در آن جریان داشت. در این سرزمین بیش از ۷۰۰هزار روستا وجود داشت و روابط مردم با یکدیگر دوستانه و صمیمانه بود، اما از زمانی که پای استعمار به هندوستان باز شد، نیمی از سال، مردم بیکار شدند، تولید متوقف شد، فرهنگ مصرفگرایی گسترش یافت و فساد و تباهی از جمله شرابخواری رواج پیدا کرد. استعمارگران بر مردم مسلط شدند و فرهنگشان را تغییر دادند.» در ایران نیز پس از دوران صفویه که دوره اقتدار و انسجام ملی بود، با شروع جنگهای روس و دخالت انگلیس، جامعه به تدریج دچار سرگشتگی و ناامنی شد. انگلیسیها جریانهایی مانند اسماعیلیه آقاخانی، درویشیگری و فراماسونری را راه انداختند و گسترش دادند. یکی از محققان انگلیسی اشاره میکند که از دوران قاجار، ۲۷سفرنامه و خاطرات از طریق ۲ هزارو۲۱۷ نفر در کمتر از ۱۵۰سال نوشته شده است. این همان چیزی است که از آن به عنوان «تحقیقات شرقشناسی» یاد میکنیم. در کنار آن، تجددگرایی و غربگرایی نیز ترویج شد و نطفههای غربزدگی و روشنفکری کاذب پدید آمد. احزاب نیز همین مسیر را در پیش گرفتند. در جریان انقلاب مشروطه که برای آزادی، استقلال و حاکمیت قانون شکل گرفته بود، جو ناامنی گسترش یافت. پلیس جنوب از سوی انگلیس تشکیل، ایران اشغال و قرارداد۱۹۱۹ تحمیل شد. در دوره رضاخان که با کودتای انگلیسیها به قدرت رسید، فرهنگ اجتماعی تغییر کرد، آداب و سنن اسلامی تعطیل شد، حوزههای علمیه و برخی مساجد تعطیل شدند و تدریس کتب اسلامی و تعلیمات دینی در مدارس ممنوع شد. این روند تا سال۱۳۲۰ ادامه یافت. از این زمان، امریکاییها نیز وارد شدند و علاوه بر ادامه فساد اخلاقی، به گسترش آن پرداختند. تا پیروزی انقلاب، اسلامستیزی و اسلامزدایی ادامه یافت. در دولت امیرعباس هویدا، بهائیها و صهیونیستها در ایران فعال بودند. فراماسونها مجلس، وزارت امور خارجه و دولت را در دست داشتند و حتی برخی از ارتشیها نیز به آنها وابسته بودند. با حضور بیش از ۳۵هزار مستشار امریکایی، ارکان مملکت و نهادهای مدیریتی تحت کنترل آنان قرار گرفت. ساواک تأسیس شد، رادیووتلویزیون، کاخ جوانان و نهادهای مشابه ایجاد شد. در سال۱۳۵۰، هویت شاهنشاهی و ایران باستان به طور رسمی تبلیغ میشد. پس از پیروزی انقلاب و احساس خطر از گسترش انقلاب اسلامی به جهان، غرب در سه جبهه به مبارزه پرداخت:
۱- مبارزه ایدئولوژیک: ایجاد جریانهای انحرافی مانند القاعده، طالبان و داعش که در حقیقت کاریکاتوری از اسلام بودند تا به غربیها القا کنند که اسلام همین خشونتها و افراطیگریهاست. این رویکردی بود مشابه آنچه در دوران قاجار با ایجاد فرقههایی مانند بابیگری، بهائیت و درویشگری به عنوان نمادهای ساختگی اسلام انجام شده بود.
۲- تهاجم فرهنگی: تولید و توزیع فیلمها و نشریات مبتذل که به ویژه از سال۱۳۶۳ تا ۱۳۸۰ با ورود شبکههای ماهوارهای شتاب گرفت و بنیان خانوادهها را نشانه رفت.
۳- جذب روشنفکران و ایجاد شکاف داخلی: با جریانسازی در داخل کشور و دامن زدن به اختلافات، شبهات و درگیریها از حدود سال ۱۳۷۶.
در این روند، آنان کوشیدند هویت ایرانی را در هویت جهانی حل کنند و شعار ما باید در نظم جهانی ادغام شویم را ترویج دادند که در واقع به معنای تبعیت از امریکا بود، بنابراین دشمن بر نسل جوان متمرکز شد تا آنان را از اسلام، دین، سنت و انقلاب جدا کند که امروزه، با ظهور فضای مجازی، این تهاجم ابعاد گستردهتری یافته است.
برای مقابله با این دست اقدامات غربیها، مقام معظم رهبری چه راهکارهایی مطرح کردند؟
مقام معظم رهبری چهار راهکار اساسی برای مواجهه با آن ارائه کردهاند:
اول: تولید علم
ما باید در تمام زمینهها، به ویژه علوم انسانی و علوم پایه، به تولید علم بپردازیم. این تولید علم، قدرت و اقتدار همهجانبه برای کشور به ارمغان میآورد.
دوم: جهاد تبیین
علوم و مبانی تولیدشده در حوزههای مختلف مانند ایدئولوژی، انسانشناسی، جامعهشناسی، حکومت دینی و مردمسالاری دینی باید به درستی تبیین شوند. این تبیین باید برای سطوح مختلف از دانشآموز و دانشجو تا عموم جامعه قابل درک و دریافت باشد.
سوم: بهرهگیری از هنر
مبانی ایدئولوژیک و دینی باید با استفاده از ابزارهای هنری از شعر، داستان و رمان تا فیلم، تئاتر، نقاشی و عکاسی به زبان هنر ترجمه و انتقال یابد.
چهارم: انسجام و وحدت ملی
این وحدت، به ویژه در حل مشکلات اقتصادی، نقش کلیدی دارد. امروز ما در یک جنگ نابرابر قرار داریم، اما در عین حال دستاوردهای چشمگیری در سه دهه اخیر و حتی در پنج دهه پس از انقلاب داشتهایم. در کنار ریزشهایی که وجود داشته، رویشهای گستردهای در عرصههای فکری، سیاسی و علمی به ویژه در دانشگاهها و حوزههای علمیه شکل گرفته است. اگر بپذیریم درگیر جنگ همهجانبه بهویژه در عرصه فرهنگی هستیم، باید به «جهاد فرهنگی» روی آوریم. در همین راستا درسهای رهبری را میتوان در سه محور خلاصه کرد. اول معیشت مردم است. مسئولان باید با اجرای قوانین، کنترل تورم، افزایش تولید، نظمبخشی به بازار و مبارزه با فساد، به بهبود معیشت و تحقق عدالت اجتماعی کمک کنند. دومین مسئله فرهنگی است که ذیل آن باید جهاد فرهنگی، تولید علم و جهاد تبیین جدی گرفته شود. یک کشور ۹۰میلیونی تنها با ۱۰ یا ۱۰۰ کتاب و هزار مقاله سیراب نمیشود. دغدغه فرهنگ باید دستکم ۱۰برابر دغدغههای اقتصادی باشد. آخرین موضوع، حفظ وحدت و انسجام است که برای تحقق آن باید از مسائل جزئی گذر و بر کلیات یعنی اسلام، انقلاب و نظام تمرکز کرد. همانگونه که در دوران امام خمینی (ره) همه حول محور ولایت فقیه جمع شدند، امروز نیز همین مسیر باید ادامه یابد. اکنون حرکت به سمت تولید علم و جهاد تبیین آغاز شده است، اما کافی نیست. دانشگاه و حوزه باید حضوری پررنگتر و مسئولانهتر داشته باشند.