کد خبر: 1244143
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۰

تصور کنید ایران، سوریه، لبنان یا ترکیه با حمایت کامل تسلیحاتی و دیپلماتیک از طرف چین و روسیه، قصد و امکانات لازم را برای بمباران تل‌آویو به مدت سه ماه به صورت شبانه‌روزی و کشتار ده‌ها هزار اسرائیلی، معلولیت افراد بی‌شمار، بی‌خانمان‌شدن میلیون‌ها انسان و تبدیل شهر به تلی از آوار غیرقابل‌سکونت مانند غزه امروز را داشتند. تنها برای چند ثانیه تصور کنید که ایران و متحدانش به عمد بخش‌های پرجمعیت‌تر تل‌آویو، بیمارستان‌ها، کنیسه‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها، کتابخانه‌ها یا در واقع هر مکان پرتراکم شهری را هدف قرار می‌دادند تا از حداکثر تلفات غیرنظامی اطمینان حاصل کنند و به دنیا اعلام می‌کردند که صرفاً به دنبال نتانیاهو و کابینه جنگی او هستند، سپس از خود بپرسید که ایالات‌متحده، بریتانیا، کانادا، استرالیا، اتحادیه اروپا و بالاخص آلمان در عرض ۲۴ ساعت پس از وقوع این سناریوی خیالی چه می‌کردند؟
اکنون به واقعیت بازگردید و این حقیقت را مورد توجه قرار دهید که از هفتم اکتبر (و چندین دهه قبل‌تر از این تاریخ) تاکنون متحدان غربی تل‌آویو نه تنها شاهد رفتار‌های اسرائیل با مردم فلسطین بوده‌اند، بلکه تجهیزات نظامی، بمب، مهمات و پوشش‌های دیپلماتیک نیز برای آن‌ها فراهم و در عین حال رسانه‌های امریکایی توجیهات ایدئولوژیکی برای کشتار و نسل‌کشی فلسطینیان را ارائه کرده‌اند. 
سناریوی تخیلی ذکر‌شده، حتی برای یک روز هم از سوی نظم موجود جهانی قابل‌تحمل نخواهد بود. برای اوباشان جنگی ایالات‌متحده، اروپا، استرالیا و کانادا که تماماً حامیان اسرائیل هستند، ما مردمان بی‌پناه جهان، درست مانند فلسطینیان، به حساب نمی‌آییم و به رسمیت شناخته نمی‌شویم. این تنها یک واقعیت سیاسی نیست، بلکه مرتبط به فرضیات اخلاقی و جهان فلسفی آن چیزی است که نام «غرب» بر خود نهاده است. هیچ یک از مایی که در بیرون از این دایره فرضیات اخلاقی اروپایی‌ها قرار داریم، در درون جهان فلسفی آن‌ها وجود نداریم. اعراب، ایرانیان، مسلمانان، مردم آسیا، آفریقا و امریکای‌لاتین، ما هیچ‌کدام، موجودیت واقعی برای فیلسوفان اروپایی نداریم، جز زمانی که به صورت یک تهدید متافیزیکی دیده می‌شویم که باید مغلوب و خاموش شود. 
از امانوئل کانت و گئورگ ویلهلم فردریش هگل شروع می‌کنیم و با امانوئل لویناس و اسلاوی ژیژک ادامه می‌دهیم. ما موجودات عجیب‌الخلقه، اشیای بی‌جان و سوژه‌های قابل بررسی هستیم که وظیفه‌رمزگشایی از ما بر عهده مستشرقان گذاشته شده و به این ترتیب، کشتار ده‌ها هزار نفر از ما از سوی اسرائیل یا امریکا و متحدان اروپایی‌اش، لحظه‌ای درنگ و تأمل در ذهن فیلسوفان اروپایی ایجاد نمی‌کند. شما مخاطبان اروپایی‌تبار اگر شک دارید، تنها نگاهی به فیلسوف برجسته اروپایی یورگن هابرماس و چند تن از همکارانش بیندازید که در اقدامی حیرت‌انگیز و با توحشی سنگدلانه، از کشتار فلسطینیان از طرف اسرائیل حمایت کردند. پرسش اکنون دیگر این نیست که ما در مورد هابرماس که در حال حاضر ۴۹ ساله است، به عنوان یک انسان ممکن است چه فکری بکنیم. پرسش این است که ما درباره او به عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی، به عنوان یک فیلسوف و متفکر انتقادی، چه فکری می‌توانیم داشته باشیم. آیا آنچه او تصور می‌کند دیگر برای دنیا اهمیتی دارد، اگر که تاکنون داشته است؟
دنیا درباره یکی دیگر از فیلسوفان مشهور آلمانی، مارتین هایدگر، پرسش‌های مشابهی را به خاطر وابستگی‌های مذموم او به نازیسم مطرح کرده است. به نظر من، اکنون باید چنین سؤالاتی را درباره صهیونیسم‌گرایی خشن هابرماس و عواقب قابل توجه آن که می‌تواند بر چگونگی درک مجموعه آثار فلسفی او اثر بگذارد، بپرسیم. 
اگر هابرماس ذره‌ای فضا در فرضیات اخلاقی خود برای مردمانی مانند مردم فلسطین قائل نیست، آیا هیچ دلیلی وجود دارد تا ما ارزش کل پروژه آثار فلسفی او را مرتبط با بقیه بشریت و فراتر از محدوده مخاطبان اروپایی هم‌تبار خودش بدانیم؟ آصف بیات، جامعه‌شناس برجسته ایرانی در نامه‌ای سرگشاده به هابرماس گفت که سخنان او در مورد وضعیت غزه «با عقایدش در تناقض است.» با تمام احترامی که برای آصف بیات قائلم، اما نظر من خلاف نظر او است. من معتقدم بی‌اعتنایی هابرماس به مرگ و زندگی فلسطینیان کاملاً با حمایت او از صهیونیسم مطابقت دارد. 
*مقاله حمید دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا در میدل‌ایست‌آی.

برچسب ها: صهیونیسم ، فلسطین ، غزه
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار