در روزهایی که صدای سازش دوباره از برخی تریبونها شنیده میشود و واژههایی، چون «تعامل»، «برد- برد» و «نرمالسازی» بازتولید میشوند، پرسشی بنیادین پیش روی افکار عمومی قرار دارد: آیا این صداها پژواک تجربهای موفقند یا بازاریابی مجدد نسخهای شکستخورده و آیا این جریان صرفاً گرایشی داخلی است یا حلقهای از زنجیرهای فراملی؟
شناخت تحولات اخیر بدون درک اهداف راهبردی جریان غربگرا ممکن نیست؛ جریانی که طی سه دهه گذشته با شعار رفع تحریم، پروژه «نرمالسازی جمهوری اسلامی» را پی گرفت و امروز با تمرکز بر «احیای نرمالسازی»، «تخریب دیپلماسی نگاه به شرق» و «تضعیف گفتمان مقاومت» بار دیگر فعال شده است.
این جریان با ادبیات شبهروشنفکری میکوشد دوگانههایی جعلی، چون «موشک یا مردم»، «تعامل یا انزوا» و «غرب یا شرق» را در ذهن جامعه نهادینه کند.
هدف از این دوقطبی سازیها نه اصلاح امور، بلکه فرسایش انسجام ملی و تضعیف اراده جمعی در برابر دشمن خارجی است.
نکته مهم، همراستایی گفتمانی و عملی این جریان با اهداف ائتلاف
غربی- صهیونی است؛ از تخریب روابط راهبردی با روسیه و چین تا تطهیر چهره امریکا و اروپا، از حمله به نهادهای انقلابی تا ترویج ادبیات تسلیم، همگی در راستای پروژهای واحد؛ بیهویتسازی جمهوری اسلامی و بازگرداندن آن به مدار وابستگی است.
نمونه بارز این همراستایی، مواضع اخیر برخی چهرههای غربگرا علیه روسیه است. در شرایطی که دیپلماسی نگاه به شرق به عنوان راهبردی برای خنثیسازی تحریمها و حفظ استقلال اقتصادی تثبیت میشود، حمله به این مسیر چیزی جز تلاش برای بقای گفتمان غربگرا نیست، زیرا خنثی شدن تحریمها، به معنای فروپاشی منطق «تعامل برای رفع فشار» است؛ منطقی که ستون فقرات این جریان به شمار میرود.
در این میان، باید مغالطهای رایج را نیز آشکار کرد؛ جمهوری اسلامی هرگز به دنبال گرایش جغرافیایی به شرق یا غرب نبوده است.
اصل مترقی «نه شرقی، نه غربی» به معنای نفی سلطهپذیری است، نه نفی همکاری.
در منطق انقلاب اسلامی، غرب یعنی نظام سلطه و شرق یعنی جبهه ایستادگی در برابر آن؛ خواه کشوری در شرق زمین باشد یا غرب آن.
برزیل با وجود موقعیت غربی، در بلوک مقاومت است و ژاپن با وجود موقعیت شرقی، در مدار غرب سلطه تعریف میشود. این تمایز مفهومی، کلید فهم دیپلماسی مستقل ایران است.
تجربه برجام نیز بهروشنی نشان داد اعتماد یکجانبه به غرب نه تحریم را برمیدارد، نه امنیت و توسعه میآورد. ایران تمامی تعهدات خود را پیشدستانه اجرا کرد، اما طرف مقابل با خروج یکجانبه از توافق، هیچ هزینهای نپرداخت و خسارات سنگینی بر کشور تحمیل شد. اروپا نیز با بازیهای دیپلماتیک، عملاً تعهدات خود را کنار گذاشت و مکانیسم بازگشت تحریمها را فعال کرد، بنابراین بازاریابی مجدد برجام و حمله به شرق، نه از سر دلسوزی، بلکه تلاشی برای احیای گفتمانی شکستخورده است.
این پروژه با حمایت امپراتوری رسانهای غرب، شبکههای فارسیزبان معاند و برخی تریبونهای داخلی، در پی تغییر رفتار نظام و بازگرداندن کشور به مدار سازش است. در چنین شرایطی، واکسینه سازی جامعه در برابر این عملیات روانی ضرورتی حیاتی دارد. مردم باید بدانند دوگانههای جعلی ابزار فریبند؛ تعامل بدون اقتدار، به تسلیم میانجامد و دیپلماسی هوشمندانه در ترکیب مقاومت فعال، انسجام داخلی و بهرهگیری از ظرفیتهای شرقی معنا مییابد. جریان غربباور با تضعیف نهادهای انقلابی، تحریک نخبگان به تقابل و ترویج نگاه لیبرالی در سیاستگذاری، در پی تغییر بنیادین ساختار جمهوری اسلامی است. این تغییر نه اصلاحطلبانه، بلکه اپوزیسیونی و در مسیر نفوذ و فروپاشی نرم است.
در برابر این روند باید با روشنگری، تحلیل دقیق و تقویت گفتمان مقاومت ایستاد. باید تجربه تلخ برجام را بازخوانی کرد، دستاوردهای دیپلماسی شرقی را برجسته ساخت و نشان داد راه نجات کشور در بازگشت به گذشته نیست، بلکه در حرکت هوشمندانه به سوی آیندهای مستقل، مقتدر و متکی بر ظرفیتهای داخلی است. آنچه امروز در برابر ماست، تقابل دو مسیر تاریخی است: مسیر وابستگی و نرمالسازی در برابر مسیر استقلال و عزت.
جریان غربگرا با تمام توان رسانهای و سیاسی خود میکوشد نسخه شکستخورده گذشته را احیا کند، اما جامعه آگاه با تکیه بر تجربه و بصیرت قادر است این تلاش را خنثی کند.
هدف این مقاله، پیشگیری از دوقطبیسازی جامعه، تقویت وحدت ملی و حفظ نظام جمهوری اسلامی است. هدف نه تقابل با افراد، بلکه مقابله با گفتمانی است که در همراستایی با دشمن خارجی، به دنبال تضعیف ایران است. این مقابله تنها با روشنگری، امیدآفرینی و تبیین دقیق واقعیتها ممکن خواهد بود.