جوان آنلاین: «C₄H₈Cl₂S» در نگاه اول اگر کمی از تهمانده شیمی دوران درسومشق در ذهن باشد، چیزهایی دستگیرمان میشود؛ اولی کربن است؛ همان که از دلش الماس بیرون میکشند. دومی هیدروژن؛ زوج اصلی تولیدکننده مایه حیات، سومی کلر و چهارمی گوگرد. در ظاهر اینها همانهایی هستند که هر کدامشان باری از دوش بشر برمیدارند و فقدانشان روند زیست را به خلل و نواقص مبتلا میکند، ولی امان از روزی که علم از دنده چپش بیدار شود و با نقاب شرورانهاش لباس پختوپز به تن کند و این چهار عنصر را به هم پیوند بزند. محصولش میشود آتشی از جنس خردل که حلبچه، سومار و سردشت را با تمام ساکنانش سوزاند؛ آتشی که داغیاش هنوز روی پوست تنهای زیادی حس میشود و دودش مایه خسخس سینهها میگردد. یکی از این سینهها، سینه علی جلالیفراهانی است؛ مبارز سالیان دور هشت سال جنگ که متأسفانه در منطقه مریوان در پی حملات شیمیایی رژیم بعث، به وسیله گاز خردل مسموم شد و صحنه جنگ را با ۷۰ درصد جانبازی ترک کرد. «نفسهای خردلی» هم بنایش این است که این ۵/۱ خط را با جزئیات شرح و بسط دهد؛ اثری در ۲۲۰ صفحه و با قیمت ۷۵ هزارتومان که به همت انتشارات سوره مهر و قلم خانم ژیلا اویسی به چاپ رسیده است. نویسنده در مقدمه درباره کم و کیف تألیف اینگونه توضیح میدهد: «با توجه به بیهوشی چند ماهه ایشان، برای روایت خاطرات این سرباز دلاور از سه راوی کمک گرفتهام، آقای علی جلالی، خانم مهین میرزایی (همسر ایشان) و نویسنده که در تمام گفتگوها حاضر است. با این نوع روایت، به ناچار از فصلبندی اجتناب کردم. با در نظر گرفتن اینکه مخاطب با سه راوی مواجه میشود، سعی شده است هر راوی با لحن خودش روایتش را پیش ببرد، بدون آنکه از متن جدا شود. افزون بر این، جذابیت خاطرات نیز مطرح بوده است.» نویسنده همانی را که در مقدمه با مخاطبش وعده کرده، با هر خوب و بدش در عمل تحویل مخاطب داده است. نویسنده در کتاب بدون هیچ قطعی و وصلی، ۲۰۳ صفحه، بدون حتی نیمصفحه کاغذ سفید، روایت خالص تحویل خوانندهاش داده است؛ روایتی که الحق والانصاف یکدست و یکپارچه سروشکل پیدا کرده است. اگر آن مقدار ناچیز خستگیای را که ناشی از فقدان فصلبندی بود، نادیده بگیریم، اثر چند نکته مثبت دارد. تجربه شخصی حقیر این است که برخلاف مد رایج، در تاریخ شفاهی، آن هم از گونه مستندش، پرشهای پیدرپی زمانی جز شلختگی در روایت و به هم ریختن ذهن خواننده هیچ عایدی دیگری ندارد که شکر پروردگار، «نفسهای خردلی» به این موضوع مبتلا نبود. از تواناییهای قابل تقدیر کتاب، نوع پرداخت و ورود و خروج راویان به میدان روایت است. هر سه راوی در ساختار متن هضم شدهاند و آنقدر روایتها و نوع ورود و خروجها در جای درست قرار گرفتهاند که مخاطب هنگام جابهجایی راوی، هیچگونه پرش و بیرونزدگیای را احساس نمیکند. اما مهمترین نقطه قوت کتاب، ورای تمام این مطالب به خود سوژه برمیگردد. جانماز سرهنگ آبکشیده نیست. حداقل از ظاهر کتاب این گونه برمیآید که سوژه هر آنچه لازم بوده است را بدون ریا و تظاهر در طبق روایت گذاشته و صداقت همان چیزی است که در اثر ما را در کنار نویسنده قرار میدهد و نه در مقابلش و همین زمینهای را فراهم میآورد تا «نفسهای خردلی» هم بر لبمان خنده بنشاند و هم متأثرمان کند.