انقلاب فرانسه و تشدید روحیه استعمارگری
رویکرد استعماری کشور فرانسه، سالها قبل از وقوع انقلاب در این کشور آغاز شده بود، اما بعد از انقلاب فرانسه در سال ۱۸۴۸. م (۱۲۲۷. ش) و پایان دوران پادشاهی و تشکیل جمهوری در کشوری که خود را مهد آزادی معرفی میکرد و به رغم ادعاهای لیبرالیستی و شعارهای «برادری و برابری خواهی»، روند اشغال، غارتگری و استعمارگری فرانسویها در قاره آفریقا و آسیا نه تنها کم نشد که سرعت بیشتری نیز پیدا کرد، به طوری که این کشور تا ۵۰ سال بعد از آن عملاً ۲۰ کشور آفریقایی را در غرب و شمال قاره آفریقا به اشغال خود درآورد و با تمام قوا به چپاول منابع و معادن مستعمرهها مشغول شد. کشورهایی، چون گینه، سنگال، توگو، ماداگاسکار، بنین و... از این قبیل بودند. البته اینگونه نیز نبود که این کشورها بدون هیچگونه مقاومت به اشغال ارتش فرانسه در بیایند، بلکه فرانسه با مشت آهنین و کشتارهای وسیع و خونین، مقاومتکنندگان و بعدها حرکتهای ضداستعماری را در کشورهای تحت سلطه خود سرکوب میکرد و از دست زدن به هرگونه جنایتی، برای حفظ قدرت و منافعش ابایی نداشت (۱). به طوری که شرح اقدامات و جنایتهای فرانسه در تاریخ دو قرن گذشته آفریقا، بسیار تکاندهنده است. در ذیل به چند نمونه از آنها اشارت رفته است:
ماجرای ماندگارالجزایر
کشور الجزایر که در شمال غربی قاره آفریقا واقع شده است، سالها قبل از وقوع انقلاب فرانسه ابتدا به محمل نفوذ فرانسویها و سپس مورد تجاوز محدود نظامیان این کشور قرار گرفت، اما به شکل رسمی ۴۰ هزار نیروی نظامی فرانسوی در سال ۱۸۳۰. م (۱۲۰۹. ش و همزمان با اواخر دوره پادشاهی فتحعلی شاه قاجار در ایران)، به خاک الجزایر وارد شده و پس از ۹ سال درگیری و جنگ، این کشور را به طورکامل به اشغال خود درآوردند. آنان خیلی زود، بهرهکشی، غارت منابع، دزدی اموال و داراییهای ملی در آن کشور را آغاز کردند. در شرایطی که هنوز دو سال از اشغال الجزایر نگذشته بود، بخشی از مردم این کشور علیه غارتگران فرانسوی قیام کردند، قیامی که با سرکوب شدید موسوم به «کشتار العوفیه» مواجه شد و در آن حادثه هزار و ۲۰۰ الجزایری به دست فرانسویان کشته شدند، اما این اتفاق تازه شروع جنایتهای کمسابقه فرانسه در الجزایر بود. در واقع فرانسه در طول دو قرن استعمار الجزایر نه تنها منابع مادی و زیرزمینی مردمان الجزایر را غارت میکرد که با حمله فرهنگی به هویت ملی و دینی آنان، همچون منع استفاده از زبان محلی و عربی، ممنوعیت فعالیتهای مذهبی و قرآنی، تبدیل مساجد به کلیسا، ترویج اباحهگری و... به تسلط و تحقیر بیشتر الجزایریها روی آورد. همچنین وقوع کشتارهای سبعانه همچون «کشتار مسجد کتشاوه» یا «کشتار مسجد الاربعه» [مردمی که در مساجد، در اعتراض به رفتار حاکمان نظامی فرانسوی تحصن کرده بودند]و سوزاندن قرآنها از دیگر جنایات فرانسه در الجزایر بود.
آنچه بدان اشارت رفت، قطعاً تنها بخش کوچکی از جنایات فرانسه در این کشور تا سال استقلال الجزایر در سال ۱۹۶۰. م (۱۳۳۹. ش) بود. تا جایی که آمار این جنایتها و کشتارها در طول دو قرن، به ۵/۱ نفر رسیده است، آماری که نشان از یک «هلوکاست» واقعی دارد (۲).
کشور آفریقای- غربی فرانسه
سه کشور نیجر، مالی و بورکینافاسو، در آفریقای غربی و در خشکی محصور شدهاند. نیجر از جنوب با کشور نیجریه [مستعمره انگلستان]از غرب با مالی از شمال با لیبی و الجزایر و از شرق با چاد مرز مشترک دارد و کشور مالی هم از شمال به موریتانی از شمال شرق به الجزایر از شرق و جنوب شرقی به نیجر و از جنوب به بورکینافاسو، ساحل عاج و گینه و از غرب به کشور سنگال محدود میشود. همچنین کشور بورکینافاسو که نام قبلی آن ولتای علیا بود و هم اکنون یکی از پرجمعیتترین کشورهای قاره آفریقاست و از همسایگان دو کشور مالی و نیجر است، از اواخر دهه ۸۰ قرن ۱۹ به اشغال کشور فرانسه درآمد و از همان مقطع نیز استعمار آن شروع شد. تا قبل از ورود استعمارگران به غرب قاره آفریقا کشورهای این منطقه دارای تمدنی کهن و فرهنگی غنی بودند. اسلام قرنها بود که به آن سرزمینها وارد شده بود و مردمان آن اعم از مسلمان، توتم پرست [طبیعت پرست]و حتی اندک مسیحیان، در آرامش در کنار هم زندگی میکردند، اما با ورود استعمارگران غربی به آن مناطق، اوضاع برای مردمان غرب آفریقا به شدت دگرگون شد.
ابتدا امپراطوری مالی با نام «المراودین» که سابقه فرهنگی و اقتصادی کهنی در قاره آفریقا داشت، در سال ۱۸۵۰. م (۱۲۲۹. ش و همزمان با دهه آغازین پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار در ایران)، به دست فرانسویها منقرض شد. سپس این کشور به همراه کشورهای بورکینافاسو، بنین و سنگال امروزی به عنوان مستعمرات فرانسه، به نام بخشی از کشور آفریقای غربی فرانسه نامیده شد! چند سال بعد نیز یعنی در سال ۱۸۹۸. م (۱۲۷۷. ش)، کشور نیجر به اشغال کامل فرانسویها درآمد و به جمع مستمرات شمال غرب آفریقای فرانسه اضافه شد. به این ترتیب تجارت بیرحمانه و سفاکانه برده از سوی فرانسویها، به علاوه تاراج منابع سرزمینی مستمرات و البته بهرهکشی بدون مزد از مردمان آن کشورها، ثروتی عظیم را نصیب فرانسه کرد و در مقابل میراثی از فقر و فلاکت را همراه با کشتارهای وحشیانه، نصیب استمارشدگان غرب و شمال غربی آفریقا کرد، اما سالها بعد از غارت این سرزمین از سوی فرانسویها و همزمان با اوجگیری جنگ جهانی دوم، احساسات ضدفرانسوی در کشورهای غرب آفریقا از جمله نیجر، مالی، ساحل عاج و... جان گرفت و، چون فرانسه به خاطر جنگ با آلمانها در موضع ضعف بود، ناچار شد به بخشهای مختلف کشور آفریقای غربی فرانسه خودمختاری بدهد! (۳) البته فرانسه با حیلهای تمام، در قبال دادن خودمختاری به کشورهای تحت سلطه، توافقنامه و قراردادهایی با رهبران استقلال خواه به امضا میرساند که براساس آن تمام شریانهای اقتصادی همچون بهرهبرداری از معادن و منابع طبیعی آن کشورها در دست شرکتهای اقتصادی فرانسوی باقی میماند! به علاوه اینکه فرانسه در روند قبول استقلال این کشورها با تعیین نظام حقوقی و حکومتی مبتنی بر دموکراسی مورد نظر خود عملاً زمینه را برای تداوم سلطه سیاسی خود بر کشورهای تازه استقلال یافته فراهم میکرد (۴).
فرانسه و استعمار نو در چاد
یکی از کشورهایی که فرانسه با سیاستهای استکباری فرهنگی، حقوقی و اقتصادیاش زمینه را برای استعمار نوین آن فراهم کرد و شدیداً نیز در آن موفق بود، سرزمین «چاد» است. کشور چاد با مردمانی که اکثریت آنها مسلمان بودند، در سال ۱۹۱۷. م (۱۲۹۶. ش) و به رغم مقاومت چادیها، به شکل کامل توسط فرانسویها اشغال شد. با مستعمرهشدن چاد، غارت رسمی منابع طبیعی و تجارت برده از سوی فرانسویان در این کشور آغاز شد. ظلم، ستم و تحقیر مردمان این سرزمین را میتوان کمترین جنایات فرانسه در حق آنان قلمداد کرد. کشتار علمای مسلمان از بین بردن مساجد و مدارس دینی، در فقر و فلاکت نگهداشتن بخش مسلماننشین شمالی و... از دیگر جنایتهای فرانسه در چاد بود. به همین دلیل دوباره مبارزه مردم چاد علیه استعمارگران فرانسوی آغاز شد. فرانسویها که میدیدند نهضتهای ضداستعماری، باشدت و قوت بیشتری در کل قاره آفریقا و به ویژه چاد ادامه دارد، شروع به آزادیهای صوری دادن به مردم چاد کردند. ایجاد احزاب فرانسه ساختهای، چون «نهضت اجتماعی آفریقا» - وابسته به حزب سوسیالیسم فرانسه- یا «حزب کارگران چاد» - هواداران ژنرال دوگل؟! - از جمله اقدامات فرانسه برای جلوگیری از گسترده شدن دامنه نهضت مبارزاتی مسلمانان چاد بود. این احزاب به ظاهر همه خواستار استقلال بودند. فرانسه نیز که بعد از جنگ جهانی دوم به دنبال تبدیل استعمار مستقیم مناطق اشغالی خویش به استعمارنو بود، زمینه را برای روی کار آوردن یک دست نشانده فراهم میکرد.
نخستین دولت چاد به نخستوزیری «گابریل لیزت»، در سال ۱۹۵۷. م (۱۳۳۶. ش) تشکیل شد، با این همه این فرد گوش به فرمان و دستنشانده فرانسویها بود، اما یک سال بعد و به دلیل شروع درگیریهای داخلی، «گونچومه» جای او را گرفت. گرچه دولت او نیز مستعجل بود و یکسال بعد از آن «فرانسوا تومبالبی» یا همان «تمپل پای» از طرف فرانسویها به نخست وزیری دولت چاد رسید. او در سال ۱۳۳۹. ش اعلام استقلال کرد و خودش را اولین رئیسجمهور چاد خواند، رئیسجمهوری به شدت دیکتاتور که سیاستهای فرانسه را در چاد دنبال میکرد در واقع از آن دوره به بعد استعمارنوی چاد از سوی فرانسه آغاز شد (۵). رفتارهای ظالمانه تومبالبی با ساکنان شمالی، باعث شد که توبوها در شمال، در اعتراض به ظلم حکومت تومبالبی، در سال ۱۹۶۵. م (۱۳۴۴. ش) دست به قیام بزنند. مبارزاتی بسیار خونین که حتی بعد از کشته شدن تومبالبی هم به سرانجام نرسید و کودتاهایی که یکی پس از دیگری و صدالبته با خرابکاریهایی که فرانسویها در سیاست داخلی چاد انجام میدادند، وضعیت بغرنجی را برای مردمان سرزمین چاد به ارمغان آورد. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه «حسن هابره» - یکی از رهبران مسلمان جبهه آزادیبخش- مذاکراتی را با یکی از سران حاکم کودتاچی به نام مالوم آغاز کرد. مذاکراتی که در ابتدا به خوبی پیش رفت، اما پس از اندک زمانی به اختلاف و درگیری دوباره انجامید. درگیریهایی که با وحدت «هابره» با «گوکونی» رهبر یکی از شاخههای منشعب از جبهه آزادی بخش، به فرار مالوم از چاد و پیروزی مخالفان انجامید. البته در جریان آن درگیریها مسیحیان و طبیعتپرستان جنوب، حدود ۱۰ هزار مسلمان را کشتند! پس از استقرار حکومت هابره، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷. ش، بالاخره سازمان وحدت آفریقا دولت وی را به رسمیت شناخت (۶). اما از آنجا که فرانسه نمیخواست منافع خود را در چاد از دست بدهد با حمایت از گروههای شورشی و وارد کردن فشارهای اقتصادی بر دولت ملی چاد و همچنین با ایجاد مرزهای مصنوعی میان لیبی و چاد، به علاوه ایجاد مرز مصنوعی و تنشآفرین میان چاد و نیجر، عامل ایجاد جنگ میان این کشور هم با لیبی و هم با نیجر شد و به این ترتیب و با استفاده از وضعیت موجود، همچنان توانست با قدرت به سلطه غیرمستقیم خود بر چاد ادامه دهد (۷). جالب است که دقیقاً فرانسه مشابه همین توطئهآفرینی و خرابکاریها را در سایر کشورهایی که روزگاری مستعمره آن در قاره آفریقا بودهاند، در طول دهههای گذشته انجام داده است.
دخالتهای استعماریای که تداوم یافت
مردمان کشورهایی که استقلال خود را از فرانسه به دست آورده بودند، در سالیان بعد و پس از مشاهده وضعیت فلاکت بارشان، به دلیل تداوم غارت منابع خویش از سوی شرکتهای فرانسوی، به فکر مبارزه سیاسی با فرانسه افتادند. این مردمان دوست نداشتند که فرانسه ثروتهای ملی آنها را غارت کند، منابع معدنی آنها را با قیمتی بسیار ناچیز بخرد (بدزدد) و البته با تحقیر و خودبرتربینی هم با آنها رفتار کند. اما متأسفانه مبارزات سیاسی استقلال خواهان با عناصر مورد حمایت فرانسه در بخشهای مختلف در کشورهای ساحل عاج، نیجر، مالی، بورکینافاسو، چاد و... در طی سالهای طولانی ناموفق بود، زیرا در وهله اول ساختار سیاسی و حقوقی ترسیم شده از سوی فرانسویها، اجازه ورود مخالفان غرب را به عرصه تصمیمگیری کشورهایشان نمیداد و در وهله دوم سیاسیون و نظامیون وابسته به فرانسه عموماً از قدرت و ثروت برخوردار بوده و استقلال خواهان توانایی اقتصادی و نظامی لازم را برای رویارویی با آنها نداشتند.
به طور مثال وقتی حرکتهایی در ساحل عاج در سال ۱۳۸۳. ش برای مقابله با حضور نظامی و سلطه سیاسی فرانسویها بر این کشور آغاز شد، کشور استعمارگر فرانسه به سرعت و با گسیل نیروهای نظامی خود به ساحل عاج و یورش آنها به استقلال خواهان، عملاً تداوم سیاستهای استعماری خویش را در این کشور به جهانیان نشان داد. البته در سال ۱۳۹۰. ش و پس از حضور نظامیان فرانسه با تانکها و جنگندههایشان در پایتخت ساحل عاج برای به قدرت رساندن «الاسان واتارا»، این روحیه استعماری بیشتر از قبل برای مردمان جهان مشخص شد.
کلام آخر
براساس آنچه در فوق آمد، رفتارهای استعماری و جنایتهای فرانسه در آفریقا موجب شده است تا کینهای عمیق از آنها در دل مردمان کشورهای مستعمره این کشور، در دو قرن اخیر و بلکه تمام کشورهای آفریقایی ایجاد شود. به همین دلیل وقتی «شورای ملی حفاظت از میهن» با حمایت کامل اکثریت مردم نیجر، رئیسجمهور وابسته به فرانسه را در کشورشان برکنار کرد، در مرحله نخست اقدام به لغو تمام توافقنامههای نظامی پاریس با کشورشان کردند. این شورا همچنین حکم اخراج سفیر فرانسه از نیجر را صادر کرد و مردم نیجر در مقابل پایگاه نظامیان فرانسوی تحصن و بر خروج سفیر و نظامیان فرانسوی از کشورشان تأکید کردند.
در ابتدا پاریس و «امانوئل مکرون»، هیچ توجهی به این حکم نکردند، اما پس از گذشت حدود دو ماه از روی کار آمدن شورای ملی حفاظت از میهن و مقاومت آنها در برابر تهدیدهای غرب و سازمانهای بینالمللی وابسته به فرانسه در قاره آفریقا به حمله نظامی و ایستادگی نیجر برخواستههای بهحق خود فرانسه که سخت درگیر مسائل داخلی خویش است، مجبور شد عقبنشینی را در دستور کار قرار داده و بر آمال دیرین خود در باره این کشور خط بطلان کشد. به این شکل که مکرون مجبور شد در یک گفتوگوی تلویزیونی اعلام کند: «تصمیم گرفتیم به همکاری نظامی خود با نیجر پایان دهیم و نظامیان فرانسوی تا پایان سال میلادی جاری این کشور را ترک خواهند کرد. همچنین سفیر و سایر دیپلماتهای فرانسه در نیامی، نیجر را ترک میکنند....» تصمیمی که باعث شد مردم نیجر با شنیدن آن تا پاسی از شب مقابل پایگاه نظامیان فرانسوی در نیامی [پایتخت نیجر]، به شادی و جشن بپردازند و آن را یک «پیروزی تاریخی» برای خود عنوان کنند.
منابع:
۱- مک ایودی، کالین، «اطلس تاریخی جهان»، ترجمه فریدون فاطمی، نشر مرکز، چاپ دوم ۱۳۷۶. ش، ص ۵۴۲،
۲- منهاجی، مجید، مقاله «بررسی تحلیل سیاستهای فرهنگی استعمار فرانسه و پیامدهای منفی آن در الجزایر»، فصلنامه مطالعات تاریخی جهان اسلام، شماره پانزدهم، سال هشتم، بهار ۱۴۰۲. ش
۳- جعفری، عباس، «گیتاشناسی نوین کشورها»، نشر مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی، چاپ دوم ۱۳۸۴. ش، صفحات ۱۷۲، ۳۰۶ و ۳۰۷، ۴۱۲ و ۵۳۰،
۴- سعید، ادوارد، «فرهنگ و امپریالیسم»، ترجمه اکبر افسری، انتشارات توس، چاپ ۱۳۸۲. ش، صفحات ۱۸ تا ۲۰ و ۳۴،
۵- خسروشاهی، سیدهادی، مقاله «جهاد رهایی بخش اسلامی در چاد»، مجله درسهایی از مکتب اسلام، سال یازدهم، شماره ۱۱، مورخ آبان ۱۳۴۹. ش، ص ۶ تا ۱۰ -و- دانشنامه جهان اسلام، جلد ۱۱، ص ۶۳۹،
۶- دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، «چاد»، انتشارات وزارت امورخارجه، چاپ اول ۱۳۸۸. ش، ص ۱۷ تا ۲۰،
۷- غلام سخی حلیمی، «رسانه و جنبشهای اسلامی معاصر»، مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما، چاپ اول ۱۳۸۲. ش، فصل دهم –قیام رهایی بخش چاد- و احمدی، محمدرضا، «سازمان وحدت آفریقا»، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، چاپ اول ۱۳۷۵. ش، ص ۸۸ تا ۹۰