کد خبر: 1170857
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۴۰۲ - ۰۲:۴۰
به بهانه بازنشر خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، دبیرکل جمعیت فدائیان اسلام
کمک مالی آیت‌الله بروجردی به شهید نواب صفوی اثری که هم اینک در معرفی آن سخن می‌رود، در بردارنده بخش‌هایی از خاطرات و مشــــاهدات محمدمهدی عبدخدایی دبیرکل کنونی جمعیت فدائیان اسلام است

اثری که هم اینک در معرفی آن سخن می‌رود، در بردارنده بخش‌هایی از خاطرات و مشــــاهدات محمدمهدی عبدخدایی دبیرکل کنونی جمعیت فدائیان اسلام است. این مجموعه اطلاعات نابی درباره مبارزات شهید سیدمجتبی نواب‌صفوی و یارانش در اختیار محققان قرار می‌دهد که می‌تواند دستمایه تحلیل‌های آنان قرار گیرد. این یادمان‌ها از سوی سیدمهدی حسینی تدوین یافته و مرکز اسناد انقلاب اسلامی به انتشار آن همت ورزیده است. عبدخدایی در بخشی از خاطرات خویش، در باب ارتباط آیت‌الله العظمی بروجردی با شهید نواب صفوی آورده است: «آیت‌الله سیدحسین بدلا در قم، دبیر ائمه جماعات است، از اصحاب فتواى مرحوم آیت‌الله بروجردى بوده و اولین توضیح‌المسائل مرحوم آیت‌الله را ایشان نوشته است. ایشان در سال ۱۳۳۳ از طرف آقاى بروجردى، ۲ هزار تومان پول براى نواب صفوى آورد. پیش از آن نیز نمایندگان آیت‌الله بروجردى بعد از آزادى مرحوم نواب صفوى از زندان در سال ۱۳۳۱، در قم به دیدن ایشان آمدند. روزى که آیت‌الله بروجردى قصد مهاجرت از قم داشت، فدائیان اسلام از ایشان حمایت کردند. در جریان مقابله با سیدعلی اکبر برقعى هم شهید نواب صفوى دو اتوبوس از جوان‌هاى فدائیان اسلام را به سرپرستى سیدمحمد واحدى به قم فرستاد. شهید سیدمحمد واحدى می‌گفت بعد از اذان صبح به قم رسیدیم و مستقیم به منزل آیت‌الله بروجردى رفتیم و پیغام دادیم که ما فدائیان اسلام از تهران آمده‌ایم براى عرض ادب و حمایت از شما. آیت‌الله بروجردى ما را پذیرفت و به من گفت اولین گروه مذهبى که به طور عملى از مخالفت من با جریان برقعى حمایت کردند، شما هستید. مرا بوسید و از من مرحوم نواب تشکر کرد....»
عبدخدایی دربخش دیگری از خاطرات خویش با یک واسطه، حالات و مقامات شهید نواب صفوی و یارانش در شب شهادت را اینگونه تشریح کرده است: «سروانی به نام شلتوکی که در سال ۱۳۳۴ به جرم عضویت در حزب توده زندانی بود، در زندان آخرین روز‌های عمر شهید نواب صفوی را درک کرد. این زندانی کمونیست بعد‌ها در زندان، آخرین لحظات حیات شهید نواب صفوی را برای من اینطور روایت کرد آن شب سرد زمستانی که می‌خواستند نواب را اعدام کنند، من هم زندانی بودم. من هنوز هم وقتی صدای آژیر آمبولانس را می‌شنوم، یاد آن شب می‌افتم. در روز ۲۶ دی سال ۱۳۳۴، من تلاش کردم نواب صفوی را ببینم. او وقتی به دستشویی می‌رفت و استغفرالله می‌گفت، من هم به سرباز اتاقم گفتم می‌خواهم بروم دستشویی! من آنجا نواب صفوی را دیدم که با نشاط خاصی گفت امشب آخرین شب ماست، از ما فرجام گرفته‌اند، من فهمیدم می‌داند چه خواهد شد! شنیدم که نواب صفوی گفت خلیلم، محمدم، مظفرم زودتر آماده شوید، زودتر غسل شهادت کنید، امشب جده‌ام فاطمه زهرا (س) منتظر ماست. وقتی قاضی عسگر از ایشان می‌خواست آخرین وصیت خودشان را بگویند، در جواب گفت ما شهید می‌شویم، اما بدانید از هر قطره خون ما مجاهدی تربیت خواهد شد و ایران را اسلامی خواهد کرد. در آن لحظه، من به افکار این مرد خندیدم! بعد به دوستانش گفت بچه‌ها من جلو می‌روم و الله‌اکبر می‌گویم، شما هم پاسخ تکبیر مرا بدهید. من شنیدم که نواب صفوی گفت چشمان ما را نبندید، زیرا ما می‌خواهیم با چشمان باز به استقبال شهادت برویم....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار