کد خبر: 1115136
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
مناسبات امام خمینی با علامه سیدمحمد حسین طباطبایی عیارسنجی پاره‌ای انگاره‌سازی‌ها
روز‌های اکنون، تداعی‌گر سی‌ویکمین سالروز رحلت زنده یاد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی است. هم از این روی و در مقال پی‌آمده، به موضوعی مهم در سیره سیاسی آن بزرگ پرداخته شده است. امید آنکه علاقمندان را مفید و مقبول‌آید.
محمدجعفر بگلو

روز‌های اکنون، تداعی‌گر سی‌ویکمین سالروز رحلت زنده یاد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی است. هم از این روی و در مقال پی‌آمده، به موضوعی مهم در سیره سیاسی آن بزرگ پرداخته شده است. امید آنکه علاقمندان را مفید و مقبول‌آید.

تمایز شخصیت امام خمینی با علامه طباطبایی
آشکار است که زنده یادعلامه سیدمحمدحسین طباطبایی و امام خمینی، وجوه شخصیتی متمایزی داشتند. طبیعتاً بُعد علمی شخصیت علامه، برجسته‌تر از وجه سیاسی‌اش بود و در مورد امام خمینی برعکس. امام خمینی بیش از آنکه به‌عنوان فیلسوف شناخته شود، رجل سیاسی تلقی می‌شد. طبیعتاً گاه در بین طلاب جوان حوزه علمیه نیز این تفاوت مشی و رویکرد تفاسیر متعددی در پی‌داشت، تا جایی که برخی از شاگردان آن دو استاد را گرفتار شک و شبهه می‌کرد و البته گاهی نیز این تشکیک حاصل سوء برداشت‌ها بود. با این همه چنان که از شواهد و قرائن تاریخی برمی‌آید میان علامه و امام مناسبات دیگری نیز برقرار بود که البته این ارتباط بیشتر جنبه علمی داشت. گاه طلاب جوان حوزه و شاگردان آن دو استاد برجسته، در مواجهه آن‌ها پیشقدم می‌شدند تا به زعم خود شاهد «بحث و جدال علمی» دو استاد باشند. شاهد آن نیز خاطره‌ای است که زنده یاد آیت‌الله ابراهیم امینی، از میهمان ساختن آن دو استاد در حجره خویش روایت کرده است.

روایت‌هایی از یک علاقه متقابل
البته یادمان‌های دیگری نیز حاکی از آن است که علامه نسبت به حضرت امام احترام ویژه‌ای قایل بود و حتی ایشان را «استاد» خویش می‌خواند. آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، خاطره جالبی را در این باره نقل می‌کنند. ایشان می‌گویند: «یک وقتی علامه سمنانی آمده بود قم. همه علما رفته بودند دیدنش. آقای خمینی هم بود، آقای طباطبایی هم بود. از بس قیافه آقای خمینی و آن متانت در ذهن علامه سمنانی ـ که پیرمرد ملایی بود ـ جلوه کرده بود، خیال کرد که او علامه طباطبایی است، چون قبلاً هم تفسیر المیزان یا مثلاً روش رئالیسم را خوانده بود و به مقامات علمی و مقامات فلسفی ایشان واقف بود، فکر می‌کرد آن صورت ذهن، با این چهره و قیافه تطبیق می‌کند و شروع کرد با آقای خمینی به گرم گرفتن و اینکه: بله، من کتاب شما را خوانده‌ام. المیزان را خوانده‌ام. آقای خمینی هم آدمی [نبود]که دستپاچه بشود، مثلاً فوراً بگوید: نخیر! من نیستم، یا خجالت بکشد که حالا او دارد اشتباه می‌کند. چنین آدمی نبود واقعاً. مثل کوه همین‌طور نشسته بود و گوش می‌کرد. آقای طباطبایی هم نشسته بود جلوی ایشان. دید که علامه سمنانی دارد اشتباه می‌کند، برای اینکه این اشتباه ادامه پیدا نکند، رو کرد به علامه سمنانی و گفت طباطبایی من هستم. ایشان استاد من، آقای خمینی هستند». این روایت علاوه بر اینکه نشان از بزرگ‌منشی و عزت نفس علامه است، حکایت از ارادت ایشان به امام خمینی دارد. البته این رابطه دوسویه بود و امام خمینی نیز جایگاه ویژه‌ای برای علامه قایل بودند. مثلاً هنگامی که جوسازی‌ها علیه تدریس فلسفه در حوزه پیش آمد و انتقاد‌ها علیه علامه بروز کرد، امام به حمایت از جایگاه علمی علامه پرداخت. نقل است امام خمینی در دفاع از علامه فرموده بود: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است، حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است، شنیده‌ام که این روز‌ها خیلی‌ها به درس فلسفه ایشان می‌روند...». البته این احترام، جنبه‌های دیگری نیز داشت. به روایت آیت‌الله علی احمدی میانجی: «وقتی علامه طباطبایی فلسفه می‌گفت، برخی متخصصین می‌گفتند تدریس امام مقدم بر ایشان است، اما زمانی که علامه تدریس فلسفه را شروع کرد، امام احساس وظیفه کرد و درس فلسفه را تعطیل کرد و به دنبال فقه رفت و تدریس فقه را شروع کرد و دیگر فلسفه نفرمود».
این ارتباط صمیمی، بعد از تبعید آیت‌الله خمینی از کشور نیز همچنان استمرار داشت. علامه طباطبایی که به هنگام تبعید امام طی تلگراف‌هایی احوال ایشان را جویا می‌شد، آن سال‌ها با نظر ایشان در منزلی واقع در خیابان حجتیه، در قم که متعلق به امام خمینی بود سکونت داشت. ارتباط سرشار از احترام و صمیمانه آیت‌الله خمینی و علامه طباطبایی که حاکی از علاقه و ارادت طرفین به همدیگر بود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان ادامه داشت. علامه در نخستین روز‌های بازگشت امام به کشور در بهمن سال ۱۳۵۷، در اولین فرصت به دیدار ایشان شتافت. خانم منصوره روزبه همسر دوم علامه طباطبایی که در سفر به تهران استاد را همراهی می‌کرد، در این باره می‌گوید: «امام [در]سال ۱۳۵۷ و بعد از تبعیدشان که [به کشور]تشریف آوردند، علامه در مدرسه علوی به دیدنشان رفتند. من هم همراهشان آمدم. من رفتم خانه برادرم. آن‌ها هم رفتند دیدن امام. آقا تشریف بردند مدرسه علوی، امام را دیدند و امام هم وقتی آمدند قم، بازدید ایشان را پس دادند». چنانکه همسر علامه می‌گوید، امام در نخستین روز‌های ورود به قم در اسفند سال ۱۳۵۷ و در جریان دیدار با علما، به دیدار علامه طباطبایی نیز رفتند. آیت‌الله ابراهیم امینی که از سوی امام خمینی مأموریت داشت تا امور مربوط به هماهنگی این دیدار را مهیا کند، به یاد می‌آورد که امام پس از ورود به قم: «روزی به من فرمودند می‌خواهم به دیدار آقای طباطبایی بروم. مطلب را با علامه طباطبایی مطرح کردم و برای دیدار وقتی تعیین شد. منزل علامه جنب محل دید و بازدید‌ها و سخنرانی‌های امام واقع شده بود. به همراه امام خدمت علامه رسیدیم. بعد از سلام و احوال‌پرسی گرم و مشفقانه، امام به علامه فرمود: این سر و صدا‌ها و بلندگوها، اسباب مزاحمت شما را فراهم ساخته و آسایش را از شما سلب کرده است، از شما معذرت می‌خواهم. علامه بعد از تبسم گفت: شما هم اذیت می‌شوید، چاره‌ای نیست، امیدوارم به نفع اسلام و مسلمین باشد». شهید آیت‌الله بهشتی نیز در این باره می‌گوید: «وقتی امام به قم رفتند و در کوچه استاد علامه طباطبایی ساکن شدند، همسایه‌های اطراف برای سهولت رفت و آمد‌های مردم به محضر امام، خانه‌ها را خالی کرده بودند. وقتی علامه نیز به امام گفته بود اگر لازم است ما هم تخلیه کنیم، امام فرموده بودند: همجواری شما برای ما مغتنم است». آیت‌الله احمدی میانجی نیز خاطره مشابهی را روایت می‌کند که حاکی از احترام و علاقه علامه نسبت به امام خمینی است. او می‌گوید: «زمانی که انقلاب پیروز شد، امام [در قم]در همسایگی علامه مستقر شدند. در واقع در همسایگی آقای طباطبایی، منزل آقای یزدی بود که امام در آنجا مستقر شده بودند. صدای بلندگوی منزل امام، خیلی زیاد بود. [طبیعتاً آمد و شد به منزل امام در آن برهه، خارج از حد معمول بود و سر و صدا نیز زیاد بود. مضافاً بر اینکه علامه، ناراحتی اعصاب نیز داشت]. روزی خدمت علامه بودم. یک نفر به ایشان گفت: با این سر و صدا اذیت نمی‌شوید؟ ایشان لبخندی زد و فرمود: هر چه از دوست رسد نیکوست».
روایت‌ها و یادمانده‌ها حکایت از آن دارد که علامه طباطبایی نسبت به امام خمینی ارادتی ویژه داشت و وی را به‌عنوان رهبر انقلاب تأیید می‌کرد. آیت‌الله جوادی آملی در همین رابطه می‌گوید: «نظر شریف علامه درباره رهبرکبیر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، [همانند]نظر دیگر مراجع بود. ایشان امام امت را به‌عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران می‌پذیرفتند و همواره این اصل را مایه سعادت و سیادت و عظمت اسلام و مسلمین می‌دانستند».

شبهه پراکنی و انگاری سازی، پس از چند دهه!
علامه طباطبایی در رخداد‌های نهضت اسلامی هر گاه صلاح می‌دانست و فرصت را مناسب می‌دید، حمایت خویش را از انقلاب و رهبری نهضت اعلام می‌کرد. رابطه وی با امام خمینی نیز صمیمانه و توأم با احترام متقابل بود. با وجود این گروهی با طرح این ادعا که علامه در هیچ‌کدام از انتخابات‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت نکرد، نگاه ایشان را به جمهوری اسلامی تفسیر به رأی می‌کنند، از جمله محسن کدیور با نسبت دادن این جمله به علامه که: «اولین شهید این انقلاب اسلام بود»، دیدگاه او درباره انقلاب اسلامی را تفسیر و جمله فوق را «نظر نهایی وی [علامه]درباره انقلاب ۱۳۵۷ و جمهوری اسلامی» قلمداد می‌کند. کدیور «تفاوت منظر آقایان طباطبایی و خمینی در تحولات اجتماعی» را دلیلی بر اختلاف نظر آن دو بزرگوار تلقی می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که علامه هرگز «جزو حامیان انقلاب ۵۷ یا پشتیبانان نظام جمهوری اسلامی قرار نمی‌گیرد». وی مدعی است مدتی پس از شهادت آیت‌الله علی قدوسی (داماد علامه و دادستان کل انقلاب اسلامی) در نیمه شهریور سال ۱۳۶۰، هنگامی که گروهی از «اصحاب حلقه تأویل» در «منزل ییلاقی طباطبایی ذوالمجد قمی در روستای جابان دماوند» به محضر علامه شرفیاب شده بودند، این جمله را که «اولین شهید این انقلاب اسلام بود» از ایشان شنیدند. کدیور اضافه می‌کند که نخستین بار این خاطره را مستقیماً از محمدحسین قدوسی (فرزند شهید قدوسی و نوه علامه) و برای بار دوم از آیت‌الله سید مصطفی محقق داماد رئیس وقت سازمان بازرسی کل کشور شنیده است.

عیارسنجی انگاره‌های محسن کدیور
جدا از اینکه این ادعا چرا و با چه هدفی، پس از سه دهه بعد از رحلت علامه نقل شده است، در ادامه پیرامون صحت یا سقم آن کاوش می‌کنیم. درباره همراهی علامه طباطبایی با نهضت اسلامی، اسناد و شواهدی فراوانی در آثار تاریخی آمده‌اند. همچنین مناسبات صمیمانه ایشان با امام خمینی و برخی دیدگاه‌های علامه درباره ایشان –که به پاره‌ای از آن‌ها اشارت رفت- قابل توجه و اعتناست. علامه نه‌تن‌ها هرگز در برابر نهضت اسلامی بیرق مخالفت علم نکرد، بلکه گاه با آن حرکت همراهی و همسویی داشت. در اینجا تأکید می‌شود که بنا به اذعان بسیاری از نزدیکان و شاگردان علامه طباطبایی، او به خاطر مشی خاص خویش، اغلب از مسائل سیاسی به‌دور بود و تنها در شرایطی که لازم می‌دانست، در این عرصه ورود می‌کرد.

راویانی که یک ادعا را تکذیب کردند!
حال به بررسی ابعاد ادعای فوق می‌پردازیم. او مدعی است علامه جمله مزبور را چندی بعد از شهادت آیت‌الله علی قدوسی بر زبان رانده است. شهید قدوسی در ۱۴ شهریور سال ۱۳۶۰، توسط عوامل نفوذی سازمان منافقین به شهادت رسید. به گفته کدیور دیدار جمع مذکور با علامه، در «نیمه اول پاییز ۱۳۶۰» انجام شده است. در آن روز‌ها علامه به خاطر مشکلات ناشی از ضعف حافظه، در خانه‌ای در دماوند روزگار را به استراحت می‌گذراند. آیت‌الله ابراهیم امینی که همان روز‌ها به ملاقات استاد خویش رفته بود، علامه را در حالی یافت که: «کسی را نمی‌شناخت و خیلی کم حرف می‌زد». به گفته نزدیکان در آن روزها، علامه حال و روز مساعدی نداشت و به همین خاطر اخبار ناراحت‌کننده و ناگوار را از ایشان مخفی می‌کردند. خانم نجمه سادات طباطبایی (دختر علامه و همسر شهید قدوسی)، در گفت‌وگویی در پاسخ به این سؤال که: آیا جمله منسوب به علامه طباطبایی بعد از شهادت شهید قدوسی صحت دارد یا نه؟ می‌گوید: «خیر! اصلاً چنین حرفی صحت ندارد، وقتی آقای قدوسی شهید شدند، پدرم اصلاً در حال خود نبودند و ما مراسم ختم و تشییع را به پدرم نگفتیم، زیرا به هیچ عنوان طاقت نداشت». کدیور مدعی است جمله منتسب به علامه را اول بار از محمدحسین قدوسی و برای بار دوم از آیت‌الله سیدمصطفی محقق داماد که طبق ادعای کدیور «از حاضران در جلسه» بود شنیده است. آیت‌الله محقق داماد حضور خود را در جلسه مذکور تکذیب می‌کند و می‌گوید: عبارت منسوب به علامه را از ذوالمجد طباطبایی شنیده است. بدین ترتیب ادعای کدیور در این باره که آیت‌الله محقق داماد «از حاضران در جلسه» بود، تکذیب و روشن می‌شود که آیت‌الله محقق داماد نیز خود آن جمله را از شخص دیگری شنیده است که فرد راوی هم امروز در قید حیات نیست.
دومین ارجاع کدیور درباره جمله منتسب به علامه، نقل قول محمدحسین قدوسی (نوه علامه و فرزند شهید قدوسی) است که کدیور مدعی است نقل فوق را از وی شنیده است. با وجود این محمدحسین قدوسی نیز ضمن تکذیب این گزاره تصریح می‌کند: «مرحوم علامه طباطبایی از چند ماه قبل از ارتحال به دلیل کسالت شدید، تحت مراقبت شدید بود و هیچ خبری از نوع شهادت‌ها و حوادث تلخ به ایشان داده نمی‌شد و مهمانانی که نزد او می‌رفتند، قبل از ورود توسط همسرِ [دوم]علامه آگاه می‌شدند که هیچ خبری به ایشان داده نشده است و نشود. حتی خبر شهادت مرحوم بهشتی که چند ماه قبل از این حادثه بود نیز به او داده نشده بود». دختر علامه نیز این گفته را تأیید کرده است و یادآور می‌شود: «در آن برهه علامه اصلاً از شهادت شهید قدوسی مطلع نشد. به دلیل اینکه شهادت ایشان و حتی شهادت شهدای هفتم تیر، در آخرین ماه‌های زندگی پدرم بود. آن روز‌ها حال ایشان به‌شدت نامساعد بود و حواس ظاهری ایشان در جای خودش نبود و ما و همسر علامه، با دقت و مراقبت بسیار مواظبت می‌کردیم که ایشان از این حوادث ناگوار مطلع نشوند و حتی اگر کسی به عیادت ایشان می‌آمد، از قبل سفارش اکید می‌کردیم که مبادا ناخواسته حرفی در این باره بزنند». غلامحسین ابراهیمی دینانی، از شاگردان علامه نیز تصریح می‌کند که: «هرگز کلامی در رد انقلاب و ولایت فقیه» از علامه طباطبایی نشنیده است.

تالی فاسد‌های یک روایت دروغ!
به علاوه در صورت پذیرش جمله منتسب به علامه مبنی بر اینکه «در این انقلاب یک شهید واقعی بود که مظلومانه هم شهید شد و آن هم اسلام بود»، چنین استنباط می‌شود که ایشان هیچ‌یک از شاگردان خویش از جمله شهیدان: مطهری، بهشتی، مفتح، قدوسی، باهنر و دیگران یا حتی نوه خود، شهید محمدحسین قدوسی را که از جمله شهیدان جنگ تحمیلی است، در زمره شهدا قلمداد نمی‌کردند! این در حالی است که نه‌تن‌ها این چنین نبود، بلکه علامه خود استاد شهدای بزرگ، عالی‌قدر و پیشگام انقلاب اسلامی بود. همچنین نوه ایشان، شهید محمدحسن قدوسی در زمره اولین شهدای دفاع مقدس و دامادش آیت‌الله علی قدوسی، شهید دفاع از انقلاب بود. خانم نجمه سادات طباطبایی در مصاحبه با نگارنده، با اشاره به جمله منتسب به علامه می‌گوید: «این حرف کاملاً دروغ و ساختگی است، یک بار یک نفر گفت: علامه با انقلاب مخالف بود، به او گفتم: اغلب شاگردان علامه مثل آقای بهشتی، آقای مطهری، آقای جوادی آملی و دیگران در جریان انقلاب فعال بودند. اگر علامه با انقلاب مخالف بود، چرا شاگردانش را از مبارزه منع نکرد؟ پدرم خیلی از وضع کشور متأثر و از عملکرد ساواک و شاه منزجر بودند». خانم طباطبایی درباره واکنش علامه به شهادت شهید محمدحسن قدوسی نیز می‌گوید: «محمدحسن اولین نوه حاج‌آقا بود و ایشان خیلی به او علاقه داشت. وقتی حسن به جبهه رفت و خبر آوردند که شهید شده است، پدرم به منزل ما تشریف آورد. هنگامی که خبردار شدم پدرم تشریف آورده‌اند، به استقبال‌شان رفتم. ایشان احوال‌پرسی کردند و من هم جواب احوال‌پرسی‌شان را دادم. ایشان وقتی آرامش من را در شهادت پسرم دیدند، فرمودند: «احسنت». پدرم با وجود علاقه‌ای که به حسن داشتند، نه اسمی از او بردند و نه جز این یک کلمه چیز دیگری گفتند».
روایت‌ها و خاطرات حکایت از آن دارد که علامه توجه ویژه‌ای به شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی داشت. آیت‌الله هادی دوست‌محمدی که قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با علامه مراوده داشت، می‌گوید: «علامه در اکثر مجالسی که برای شهدا در مسجد اعظم می‌گرفتند، شرکت می‌کردند. همه جا نمی‌رفتند، ولی اکثر جلسات شهدا را ایشان شرکت می‌کردند. [به علامه]اعلام می‌کردند و اگر ایشان توان رفتنش را داشتند، می‌رفتند و شرکت می‌کردند».
واکنش علامه به شهادت شهید آیت‌الله مرتضی مطهری نیز شاهد دیگری در رد ادعای منسوب به ایشان است. پس از ترور شهید مطهری توسط گروهک فرقان در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ و شهادت مظلومانه ایشان، علامه در حالی که اشک می‌ریخت و صدایش از شدت تأثر می‌لرزید، به توصیف ویژگی‌های شاگرد شهیدش پرداخت و از هوش سرشار، تقوا و جهاد اخلاقی او گفت. علامه در گفت‌وگوی رادیو تلویزیونی، در پاسخ به این سؤال که: «در لحظه شنیدن خبر شهادت شهید مطهری چه احساسی داشتید؟» در حالی که شدیداً متأثر بود و گریه می‌کرد، گفت: «این‌ها غیرقابل وصف است، حقیقتاً بعد از فوت او، تأثر من، تأثر در مرگ یکی از عزیزان است، از دست رفتن او ضایعه‌ای بود، خداوند کسانی را که این‌طور جنایات را جایز می‌شمارند، نابود کند... خواهش می‌کنم راجع به معنویت و روابط معنوی که با او داشتم و مطالبی که تأثرآور بود و بنده از آن‌ها روحاً متأثر شدم، نپرسید، به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم...».
حجت‌الاسلام سیدحمید روحانی نیز در این باره معتقد است، نسبت دادن چنین دیدگاه‌هایی به علامه به هیچ وجه سندیت تاریخی ندارد. او می‌گوید: «علامه (ره) در طول حیات خویش، هیچ‌گاه برخلاف نظر امام خمینی و در مقابله با انقلاب اسلامی موضع نگرفتند. ایشان ضمن اینکه خود در موقعیت‌های مختلف با نهضت اسلامی روحانیون به‌طور علنی همراهی می‌کردند، شاگردانی را تربیت کردند که هر یک از این شاگردان، تمام قد در مسیر نهضت حرکت و مبارزه می‌کردند». سید حمید روحانی در ادامه تصریح می‌کند: «اگر علامه در اوضاع مشوش سال ۱۳۶۰ چنین موضعی می‌گرفت، طبیعتاً در فضای آن روز این موضع منعکس می‌شد، اما اکنون و بعد از گذشت ۴۰ سال از آن روزها، این ادعا‌ها درباره علامه منتشر شده است. موضوعی که سند متقنی هم ندارد».

سخن پایانی
در پایان این مبحث لازم به یادآوری است که علامه به شیوه‌های مختلف در نهضت اسلامی نقش داشت که نمونه‌های متعدد آن به مناسبت‌ها و بهانه‌های مختلف مطرح شده است. با وجود اسناد، روایت‌ها و شواهد متعددی که همگی حاکی از همراهی علامه طباطبایی با نهضت اسلامی است، هرگز نمی‌توان با نسبت دادن یک جمله ـ که آن نیز سندیت کافی ندارد ـ دیدگاه علامه را نسبت به انقلاب اسلامی تفسیر کرد. به عبارت دیگر نوع نگاه علامه طباطبایی نسبت به انقلاب اسلامی را باید از دیدگاه‌های او در مکتوباتش و مشی عملی وی تشخیص داد، نه از یک جمله بدون سند و توسط فردی که هم‌اکنون با مخالفت و ضدیت با نظام اسلامی برخاسته و به صف مخالفان پیوسته است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار