سرویس تاریخ جوان آنلاین: اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به یکباره تعداد زیادی حزب و گروه سیاسی، اعلام موجودیت کردند. احزاب و گروههایی که بسیاری از آنها، با حکومت اسلامی و تفکر امام خمینی، زاویه داشتند و مدتی بعد از اعلام موجودیت و شروع به فعالیت، به رویارویی با نظام جمهوری اسلامی و مردم طرفدارِ انقلاب و امام پرداختند! یکی از این احزاب که نقش مهمی در تفرقهافکنی میان مردم انقلابی و ایجاد شورش و فتنه در کشور داشت، حزب موسوم به «جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» بود. حزبی که در این مقال، نگاه مختصری به عملکرد و مواضع رهبر معنوی و اعضای آن، از مرحله تأسیس تا انحلال آن داشتهایم. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
رهبر معنوی حزب خلق مسلمان که بود؟
آیتالله سیدکاظم شریعتمداری، رهبر معنوی «حزب خلق مسلمان»، از علما و مراجع تقلید حوزه علمیه قم، در فاصله دهههای ۳۰ تا ۶۰ شمسی بود. وی تحصیلات مقدماتی خود را، در زادگاه خود تبریز آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۰۴شمسی، به قم رفت و تحصیل را در این شهر، تا سطوح بالا ادامه داد. آیتالله شریعتمداری به همراه امام خمینی، آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی و آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی، جزو معتمدین آیتالله بروجردی، مرجع اعلای شیعیان بود. البته برخی عقاید شاذ آیتالله شریعتمداری، ایشان را از سایر علما و مراجع حوزه علیمه قم متمایز کرده بود. به عنوان نمونه وی از ابتدای جوانی، طرفدار «سلطنت مشروطه» بود و به خاطر همین اعتقاد هم در سال ۱۳۲۶، همراه چند روحانی دیگر، بهرغم مخالفت علمای تراز اول آن دوره تبریز، همچون آیتالله شهیدی و آیتالله دوزدوزانی، به دیدار محمدرضا پهلوی رفت. این اعتقاد در سالهای بعد، به ارتباط بیشتر آیتالله شریعتمداری با برخی درباریان منجر شد و همین ارتباط با درباریان و حکومت پهلوی هم، در نهایت باعث شد که شکاف بزرگی میان وی با سایر علما، ایجاد شود. در واقع گرچه او با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، ابتدا به همراهی با نهضت پرداخت، اما در اردیبهشت ۱۳۴۳، در اطلاعیهای خطاب به علمای طرفدارش در تبریز، اعلام کرد: «من کاری به فعالیتهای ضددولتی ندارم و بیطرف میباشم!»، که این رویه او، بارها مورد اعتراض امام خمینی و مردم انقلابی قرار گرفت. (۱)
دربار، ساواک و آیتالله شریعتمداری
در طول سالهای مبارزه و تبعید امام، متأسفانه ارتباط آیتالله شریعتمداری با رژیم پهلوی، ابعاد گستردهتری به خود گرفت. رویهای که مورد اعتراض طلاب، انقلابیون و حتی مردم عادی هم قرار داشت. بخش مهمی از این اعتراضها هم، به حمایت آیتالله شریعتمداری از مسئول دفتر خود یعنی «شیخ غلامرضا زنجانی» - که رسماً مأمور ساواک بود- برمیگشت! گاهی این اعتراضها آنقدر زیاد میشد، که مقامات ساواک را به فکر چارهجویی جهت تطهیر جایگاه آیتالله شریعتمداری، در منظر عمومی میانداخت! مثلاً در سند زیر- که مربوط به تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۴۴ ش. است- به این مسئله اشاره شده است: «محترماً به استحضار میرساند آیتالله سیدکاظم شریعتمداری که یکی از روحانیون تراز اول ایران محسوب است، از آن جهت که مدتهاست با دولت مخالفت ننموده و تا حدی نیز با ساواک همکاری دارد، مورد افترا و تهمت واقع شده و به تدریج وجهه و شخصیت مذهبی خود را از دست میدهد. اطلاعیههای متعددی که در این زمینه واصل شده، مؤید این مطلب است که روحانیون کم و بیش به همکاری او با دستگاه دولت پی برده و علیه او تبلیغ میکنند و بدیهی است این تبلیغات بینتیجه نبوده و دیر یا زود جمعیت کثیری از اطراف مشارالیه، پراکنده خواهند شد...» (۲) البته اعتراض به ارتباط آیتالله شریعتمداری با ساواک و دربار، حتی در میان اعضای خانواده وی، از جمله برادرش آیتالله سیدصادق شریعتمداری هم بسیار پررنگ بود. چنانچه در اسناد ساواک آمده: «روز ۲۳/۷/۴۷ سیدصادق برادر آیتالله شریعتمداری، به قم وارد و پس از برگزاری نماز شب در مدرسه حجتیه، با حضور عدهای از طلاب اظهار داشت: من چندی قبل، به برادرم تذکر دادم که شیخ غلامرضا زنجانی را، از دستگاه خودت طرد کن. زیرا وی اولاً عضو سازمان امنیت میباشد و ثانیاً به فساد اخلاق مبتلاست. همچنین هنگام عزیمت به تهران، اغلب به منازل فواحش تردد مینماید و به همین جهت، طلاب علوم دینی را از دور تو پراکنده میسازد. برادرم گفت این موضوع به کسی ارتباط ندارد و من زنجانی را قبول دارم. سیدصادق افزود: آقای شریعتمداری حالا پشیمان شده است، زیرا محصلین علوم دینی، دیگر در نماز جماعت وی حاضر نمیشوند، مگر با اخذ پول و با مهر چلوکباب از شریعتمداری، پشت سر او نماز میگزارند. ضمناً چندی قبل که من به مشهد رفته بودم، متوجه شدم که مردم در آنجا، نسبت به برادرم بدگویی مینمایند. من میدانم که مسبب اصلی این کار، شیخ غلامرضا زنجانی است.» (۳)
شریعتمداری و اوجگیری انقلاب
با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی علیه رژیم پهلوی، از یکطرف دربار سعی میکرد خود را به آیتالله شریعتمداری نزدیکتر کند و از طرف دیگر هم، متأسفانه خود وی از این عمل خودداری نمیکرد. چنانچه هوشنگ نهاوندی- از وزرای بهایی در دوره پهلوی- درباره ارتباط آیتالله شریعتمداری با رژیم پهلوی میگوید: «تعطیلات تابستانی ۱۹۷۸ [۱۳۵۷ ش.]با آرامشی نسبی برای شاه [که گمان میکرد بحران را خنثی کرده]و خانواده سلطنتی آغاز شد. زندگی همیشگی آنان، هیچ دگرگون نشد... من نیز باید ارتباطات با قم، به ویژه آیتالله شریعتمداری را، ادامه میدادم... در دیدارهای بعدی با شریعتمداری، به او گفتم که شاه از او تمجید کرده و اهمیت بسیاری برای نظرات وی، در مورد مسائل روز قائل است. البته شاه اصلاً چیزی به من نگفته بود! با این حال، همین که خواسته بود ارتباط و گفتگو با مهمترین رهبر مذهبی کشور ادامه یابد، مهم بود. او نیز خواست که سپاسگزاریاش را تقدیم اعلیحضرت کنم.» (۴) جالب است که امریکاییها با اوجگیری روند انقلاب اسلامی، برای مقابله با امام خمینی و جریان تفکری او، به سراغ آیتالله شریعتمداری رفته و به دنبال این موضوع بودند که از وجود وی، برای رویارویی با جریان انقلاب اسلامی استفاده کنند. چنانچه در سند شماره ۱۹ مورخ ۱۷ ژانویه ۱۹۷۹ م. [۲۷ دی ۱۳۵۷ ش.]، به دست آمده از سفارت امریکا در تهران، به این مسئله اشاره شده است:
«از: سفارت امریکا-تهران به: وزارت امورخارجه- واشنگتن
هدایت اسلامینیا صبح روز ۱۵ ژانویه به ملاقات مأمورین سیاسی، استمپل و پرت، آمد تا درباره اوضاع فعلی ایران صحبت کرده و پیغامی که وی گفت مستقیماً از جانب آیتالله شریعتمداری است، را برساند. اسلامینیا پیغام شریعتمداری را اینطور بیان کرد: دولت ایران بیلیاقتی خود را در اداره نمودن رهبران مذهبی ثابت کرده. دولت حتی نتوانست به طور موفقیتآمیز، رشوه بدهد... روحانیون میانهرو داخل کشور، عمدتاً خمینی را دوست ندارند، ولی میترسند که علناً با او مخالفت نمایند. شریعتمداری گفته است که او علمای میانهرو را جمع کرده، تا با چیزی مانند جمهوری اسلامی خمینی، مخالفت کنند.
(نظریه: روحانیون داخل کشور احتمالاً ترجیح میدهند شاه به عنوان سلطان باقی بماند، حتی اگر به مرخصی برود، آنها او را به عنوان سدی علیه بلشویسم میدانند.)» (۵)
وقتی حزب خلق مسلمان تأسیس شد
با نقش برآب شدن ایدههای آیتالله شریعتمداری در حفظ سلطنت و پیروزی انقلاب اسلامی، وی در ابتدا با انقلاب و امام خمینی، مخالفت علنی نکرد، اما بعد از اعلام موجودیت حزب «جمهوریاسلامی» در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۵۷، طرفداران آیتالله شریعتمداری با حمایت کامل ایشان حزب «جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» را، در روز ۲۴ اسفند ۱۳۵۷ تأسیس کردند. اعلام موجودیت این حزب، آنهم تنها یک ماه بعد از اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی- که توسط روحانیون شاخص انقلاب اسلامی تأسیس شده بود- نوعی مقابله و رودررویی با انقلاب را تداعی میکرد. بیشتر اعضای حزب خلق مسلمان، در دو شهر قم و تبریز ساکن بودند، اما فعالیت اعضا و طرفداران این حزب، در شهر تبریز بیشتر بود. چون از همان روزهای اول پیروزی انقلاب، طرفداران آیتالله شریعتمداری با سوءاستفاده از عِرق قومیتی مردم آذربایجان، در آن منطقه اینگونه تبلیغ کرده بودند که، چون در آذربایجان بیشتر افراد مقلد آیتالله شریعتمداری هستند، دیگر نباید در سطح مرجعیت در آذربایجان، نام امام خمینی بیاید! (۶) البته قطعاً بخش زیادی از مردم غیور آذربایجان و از جمله مردم تبریز، از طرفداران سفت و سخت امام خمینی و انقلاب اسلامی بودند. به همین دلیل، وقتی شخصیت پرنفوذی، چون شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی که به خاطر سابقه مبارزاتش در این منطقه، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، توسط ساواک به لقب «خمینی آذربایجان» معروف شده بود به عنوان نماینده امام انتخاب شد، بخش زیادی از مردم، کاملاً ایشان را پذیرفتند، اما وقتی آقای قاضی طباطبایی طبق دستور امام، کمیتههای انقلاب اسلامی را در منطقه آذربایجان تأسیس کرد، تا از امنیت مردم و انقلاب حفاظت کند، چند تن از اعضای اصلی حزب خلق مسلمان و طرفدار آقای شریعتمداری در تبریز، کمیتههایی را تشکیل دادند به نام «کمیتههای امام شریعتمداری!». متأسفانه در آن زمان تعدادی از افرادی که در حزب فعالیت داشتند، سخت به تخریب شخصیت آیتالله قاضی طباطبایی و جریان انقلابی در تبریز مشغول بودند، که نهایتاً به ترور شخصِ آن بزرگوار نیز، منتهی گشت. (۷)
رویارویی مستقیم حزب با انقلاب اسلامی
همانگونه که در بخش پیشین اشارت رفت، جریان تخریبی حزب خلق مسلمان علیه شهید آیتالله قاضی طباطبایی ادامه داشت، تا اینکه گروهک منحرف فرقان در تاریخ دهم آبان ۱۳۵۸ در مسیر بازگشت از نماز جماعت مغرب و عشا، آن بزرگوار را به شهادت رساند. این شهادت، حقانیت ایشان و جریان انقلابی را در تبریز، تا حدود زیادی توانست برای مردم آذربایجان آشکار کند. علاوه بر این، سه روز بعد و با اشغال لانه جاسوسی امریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام، اتفاقاتی افتاد که تا حدود زیادی باطل بودن جریان حزب خلق مسلمان و دیدگاههای آقای شریعتمداری را، برای عموم مردم ایران علنی کرد. این اتفاقات، به ترجمه و سپس انتشار اسناد جاسوسی امریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام مربوط میشد. در آن مقطع، اسناد زیادی از ارتباط آیتالله شریعتمداری با سفارت امریکا، پیدا و منتشر شده بود و موجی از انتقاد را متوجه ایشان کرد. البته در مقابل، آقای شریعتمداری با صدور اطلاعیهای، نظام جمهوریاسلامی را محکوم به ایجاد مشکل در فعالیت حزب خلق مسلمان کرد!
حمله حامیان شریعتمداری به شهر قم
بعد از این اطلاعیه بود که طرفداران آیتالله شریعتمداری، به بهانه حمایت از حزب و لبیک به او، با چوب و چماق به خیابانهای قم ریختند و قصد حمله به بیت امام خمینی را کردند! (در آن زمان، امام خمینی هنوز در قم ساکن بودند). در آن روز طرفداران حزب، با تخریب گسترده و از بین بردن اموال عمومی و خصوصی مردم، عملاً ماهیت خود را نشان دادند و در نهایت هم با مقاومت پاسداران و مردم، فرار کردند. (۸)
متأسفانه اینگونه درگیریها و فتنهانگیزیها، در شهر تبریز هم مرتباً از سوی طرفداران حزب خلق مسلمان و آیتالله شریعتمداری انجام میشد. حتی طرفدارن آیتالله شریعتمداری و اعضای حزب خلق مسلمان، چند بار بعد از نماز جمعه این شهر، به نمازگزاران حمله کردند و آنان را با سنگ و چوب زدند! در آن دوره نماز جمعه تبریز، در محوطه راهآهن برگزار میشد. در یکی از این درگیریها، طرفداران حزب از حیاط بیمارستان آیتالله طالقانی، به طرف مردم نمازگزار سنگ پرتاب کردند و بعد از آن هم، جایگاه نماز را به آتش کشیدند! (۹) البته همین رفتارهای خشن و ضدانقلابی، باعث آگاهی مردم قهرمان آذربایجان از مواضع ضدانقلابی و ضدملی طرفداران آیتالله شریعتمداری شد، تا جایی که مردم، خط خود را از حزب خلقیها و فتنهگران جدا کردند.
شریعتمداری و کودتای نقاب
به دلیل ضربهای که به منافع غرب و به ویژه امریکا در اثر پیروزی انقلاب اسلامی وارد شده بود، ابتدا گزینه حمله نظامی امریکا به ایران مطرح شد، که با شکست کامل آن در جریان «طوفان شن» ِ طبس، گزینه انجام کودتا با کمک ضدانقلاب داخلی، برای امریکاییها در دستور کار قرار گرفت. کودتایی که قرار شد با مسئولیت شاپور بختیار، با همراهی عدهای از ارتشیان سلطنتطلب و با هدف تصرف چند پادگان اصلی، از جمله پادگان هوایی شهید محمد نوژه و پس از آن بمباران جماران و مراکز حساسی، چون کمیته مرکزی انقلاب اسلامی و مقر اصلی سپاه، انجام شود. به دلیل نیاز کودتاگران به یک رهبر مذهبی برای مرحله بعد از موفقیت کودتا، ارتباط نمایندگان بختیار با آیتالله شریعتمداری آغاز شد. بعد از اعلام موافقت ایشان، قرار شد حزب خلق مسلمان وارد عمل شود، اما به دلیل اینکه کودتای نقاب قبل از شروع عملیات خنثی شد و همه اعضای شرکتکننده آن در داخل دستگیر شدند، بعد از مراحل بازجویی و سپس در مرحله برپایی دادگاه ارتشیان دخیل در جریان کودتا، چهرههایی، چون سرهنگ سلامت، نوریمقدم و ایزدی، به موافقت و همراهی آیتالله شریعتمداری با کودتاگران، اعتراف کردند. البته در آن دوره، برای حفظ شأن آیتالله شریعتمداری، اخبار مربوط دخالت وی در کودتا، چندان در رسانه انعکاس پیدا نکرد. (۱۰)
فرجام حزب خلق مسلمان
امام خمینی چند روز بعد از کشف و خنثیسازی کودتای نوژه و در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۵۸ ش. در پیامی خطاب به آیتالله سیدرضی شیرازی پس از ترور وی توسط گروه فرقان، درباره ماهیت حزب خلق مسلمان، چنین آوردند: «گروهی که به اسم اسلام، فرزندان اسلام را ترور میکنند و به اسم خلق، زندگی خلق را به تباهی میکشند، میتوان آنها را جزو هواداران اجانب و خیانتکاران به اسلام و خلق مسلمان دانست.» (۱۱) با این همه و متأسفانه، بخشش و عدم برخورد با آیتالله شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، موجب عبرتگیری آنان از حرکت رحمانی نظام جمهوری اسلامی نشد. تا جایی که سه سال بعد و با دوباره مطرح شدن گزینه کودتا برای غربیها، ارتباط گروه جدید کودتاگر به رهبری صادق قطبزاده با آیتالله شریعتمداری و طرفداران زاویهدارش با نظام، برقرار شد. البته این بار هم، با خنثیسازی و دستگیری عوامل کودتا قبل از انجام آن، مسئولان متوجه ارتباط عوامل کودتا با آیتالله شریعتمداری شدند. با این همه این بار، فخرالدین حجازی که در آن دوره نماینده مجلس شورای اسلامی بود، ابتدا در جلسه علنی مجلس (۱۲) و سپس در سخنان پیش از خطبه نماز جمعه تهران، به افشاگری علیه آیتالله شریعتمداری و بیت ایشان در قضیه کودتای قطبزاده پرداخت. (۱۳) بعد از انعکاس افشاگریهای آقای حجازی در مجلس شورای اسلامی، اعتراضها در سرتاسر کشور نسبت به عملکرد آیتالله شریعتمداری و اعضای افراطی حزب خلق مسلمان، به قدری زیاد شد که در نهایت وی، به شکل رسمی در اطلاعیهای، برای اقدامات ضدانقلابی خود، عذرخواهی کرد و بعد از آن، رسماً حزب خلق مسلمان هم منحل شد.
منابع:
۱- حیدری، اصغر، «آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد»، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۸ ش. صفحات ۱۸ تا ۲۰ و ۳۴،
۲- همان، ص ۳۲۱،
۳- همان، ص ۴۱۱،
۴- نهاوندی، هوشنگ، «آخرین روزها» - پایان سلطنت و درگذشت شاه- ترجمه بهرام صوراسرافیل و مریم سیحون، ناشر شرکت کتاب، چاپ ۲۰۰۵ م. (لسآنجلس)، ص ۱۲۱ و ۱۲۲،
۵- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، «اسناد لانه جاسوسی» - جلد ۳، چاپ ۱۳۸۶ ش. ص ۳۶۴ و ۳۶۵،
۶- بهبودی، هدایتالله، «تبریز در انقلاب» -تاریخهای محلی انقلاب اسلامی- نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، چاپ دوم ۱۳۸۵ ش. ص ۵۰۱ و ۵۰۲،
۷- نیکبخت- اسمعیلزاده، رحیم- صمد، «زندگی و مبارزات شهید آیتالله قاضی طباطبایی»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۰ ش. ص ۶۰ و ۶۱،
۸- روحانی، سیدحمید، «شریعتمداری در دادگاه تاریخ»، دفتر اسناد انقلاب اسلامی قم، چاپ اول ۱۳۶۱ ش. ص ۱۷۶ تا ۱۷۸،
۹- سپهری، معصومه، «نورالدین پسر ایران» -خاطرات سیدنورالدین عافی- انتشارات سورهمهر، چاپ هفدهم ۱۳۹۱ ش. ص ۲۵ و ۲۶،
۱۰ -مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، «کوتای نوژه»، چاپ چهارم ۱۳۸۴ ش. صفحات ۱۵۲، ۱۵۳، ۱۷۰، ۳۸۵ و ۳۸۶،
۱۱- صحیفه امام، جلد ۹، ص ۸۶،
۱۲- روزنامه کیهان، شماره ۱۱۵۵۱، مورخ ۲۴ فروردین ۱۳۶۱ ش. ص ۲،
۱۳- روزنامه اطلاعات، شماره ۱۶۶۹۸، مورخ یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۶۱ ش. ص ۱ و ۱۱