کد خبر: 1033811
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۹
روایت‌ها و تحلیل‌هایی از علل غافلگیری امریکا در برابر موج انقلاب اسلامی ایران
نکته مهم درباره رویکرد امریکا در برابر انقلاب اسلامی، این بود که سازمان سیا، وقوع این رویداد در ایران را پیش‌بینی نمی‌کرد و آن را غیر‌محتمل می‌دانست! این امری است که بعد‌ها رئیس‌جمهور وقت امریکا و تنی چند از مقامات سازمان سیا، به آن اذعان کردند. به واقع امریکایی‌ها با تمام تلاش خود برای واداشتن پهلوی دوم برای جا نماندن از موج اعتراضات در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد، سرعت و فراگیری نارضایتی‌ها را، آنگونه که در ذات آن بود، درک نکردند!
احمدرضا صدری

سرویس تاریخ جوان آنلاین: بی‌تردید فراگیری و توسعه موج گسترده انقلاب اسلامی در ایران، برای بسیاری از رصد‌کنندگان امریکایی آن، به ویژه دستگاه جاسوسی این کشور، بهت‌آور و شوک‌آفرین بود! منظر امریکایی‌ها درباره شرایط ایران را باید از زبان جیمی کارتر دریافت که پس از انتخاب به ریاست جمهوری این کشور و در سفر به ایران، کشور تحت مدیریت شاه را، «جزیره ثبات» نامید! در مقالی که پیش‌روی دارید، سعی بر آن است که با استناد به پاره‌ای روایت‌ها و تحلیل‌ها، علت این امر مورد بازخوانی قرار گیرد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

سیا تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، آن را غیرمحتمل می‌دانست!


نخستین نکته مهم در موضوع رویکرد امریکا در برابر انقلاب اسلامی، این بود که سازمان اطلاعات و امنیت این کشور، وقوع این رویداد را در ایران پیش‌بینی نمی‌کرد و آن را غیر محتمل می‌دانست! این امری است که بعد‌ها رئیس‌جمهور وقت امریکا و تنی چند از مقامات سازمان سیا، به آن اذعان کردند. به واقع امریکایی‌ها با تمام تلاش خود برای واداشتن پهلوی دوم برای جا نماندن از موج اعتراضات در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد، سرعت و فراگیری نارضایتی‌ها را، آنگونه که در ذات آن بود، درک نکردند! سید‌مرتضی حافظی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در‌این‌باره معتقد است: «شکست سیا در تحلیل واقعیت نامشروع نظام پهلوی و انقلاب مردمی در مخالفت با حیات روبه‌زوال پهلوی، به سردرگمی سیاست خارجی امریکا در ایران نیز ارتباط می‌یافت. عوامل متعددی مانع از آن شد که در سال‌های پایانی عمر رژیم، ایالات متحده نتواند سیاست خارجی درستی در قبال ایران در پیش بگیرد؛ اولین عامل فقدان هماهنگی در میان دستگاه‌های اداری مسئول امور خارجی امریکا بود.

سیاست خارجی امریکا به مشکل فقدان ارتباط کافی میان مقامات بلندپایه و کارکنان دیوان‌سالاری خارجی دچار بود. بی‌اعتمادی شورای امنیت برای کسب اطلاعات مستقل به وزارت امور خارجه یا سیا، غافلگیری، سردرگمی و تردید مقامات امریکایی و نبود سیاست یکپارچه در مواجهه با وقایع مشهود بود. استمپل به‌عنوان یک دیپلمات سفارت امریکا در تهران، در نقد عملکرد ایالات متحده در واکنش به تحولات سال ۱۳۵۷ می‌نویسد در درون دولت ایالات متحده شخصیت‌ها و گروه‌ها بیش از آنکه سیاست واحدی داشته باشند به نظریات شخصی یا گروه‌های سازمانی خود چسبیدند. تفرقه در شورای امنیت ملی و به همان نحو اختلاف در سفارت تهران و تصمیم‌گیرندگان واشنگتن، مشکل تجزیه شدن را تصویر می‌کرد... دلیل دیگری که باعث شد تشکیلات مسئول سیاست خارجی امریکا نتوانند در مورد ایران تصمیم مؤثری بگیرند، از عوامل ساختاری سازمان‌دهی تشکیلات سیاست خارجی سرچشمه نمی‌گرفت، بلکه تصمیماتی بود که از سال‌ها قبل اتخاذ شده بود. ایالات متحده صرفاً به دلیل اینکه شاه را ناراحت نکند، آزادی عمل مأموران خود را در ایران محدود کرده بود و آگاهانه تصمیم گرفته بودند که از جمع‌آوری اطلاعات در مورد ایران خودداری شود! از آن زمان به بعد بود که این ذهنیت در میان مأموران ایالات متحده نقش بست که سیا و وزارت خارجه دیگر صحنه سیاسی داخل ایران را تحت‌پوشش قرار نمی‌دهند و ایالات متحده برای کسب اطلاعات خود از ساواک بهره می‌برد. در این زمان سازمان سیا در ایران منابع خود را در حوزه‌های خاص متمرکز کرده بود؛ نیرو‌های مسلح ایران، نفت ایران، اتحاد شوروی و ایران، حزب کمونیست ایران و سیاست خارجی ایران، اما سیا به‌هیچ‌وجه توجه خود را به شاه، عملکرد نظامی پهلوی، مخالفان شاه یا روحانیان مسلمان معطوف نمی‌کرد. به عبارت دیگر، مجموعه‌ای از ملاحظات استراتژیک از یک‌سو و تصورات در مورد یک رهبر مدرن اصلاح‌طلب در ایران، از سوی دیگر، دست‌به‌دست یکدیگر داده بودند و از محمدرضا پهلوی چهره‌ای ساخته بودند که نه‌چندان تناسبی با شخصیت واقعی او داشت و نه‌چندان ارتباطی با واقعیت‌های جامعه ایران. در سایه چنین تصوری سازمان سیا چند ماه قبل از وقوع انقلاب اسلامی به این جمع‌بندی رسید که ایران موقعیت انقلابی ندارد و آثاری از نزدیک بودن انقلاب در آن دیده نمی‌شود. از سوی دیگر، این سازمان به‌رغم تأثیر شگرف امام بر مخالفان نتوانست تأثیر جهان‌بینی امام خمینی را دریابد. رابرت جرویس، مأمور سیا، به خاطر می‌آورد که سفارت نوار‌های کاست سخنرانی‌های امام را که در ایران دست‌به‌دست می‌گشت، پیدا نمی‌کرد و اگر هم می‌کرد، به ارزش آن پی نمی‌برد. این بی‌تفاوتی ناشی از این حقیقت بود که مسائل مذهبی و سیاست‌های داخلی ایران در اولویت فهرست نبود. در هر صورت سرعت وقایع در ایران به‌گونه‌ای بود که کارتر بعد‌ها اذعان کرد حتی سیا نمی‌توانست چیزی را که غیرقابل پیش‌بینی است، پیش‌بینی کند و همچنین نمی‌توانست از چیزی که قابل جلوگیری نیست، جلوگیری به عمل آورد!... بعد‌ها استانسفیلد، رئیس سازمان سیا، در یک برنامه تلویزیونی گفت با وجودی که سیا در سنجش قدرت مخالفت مردم ایرانی نسبت به شاه دچار اشتباه شد، اما درعین‌حال اعتقاد دارد که دیگر سازمان‌های اطلاعاتی دنیا نیز دچار این اشتباه بودند... او همچنین اعتراف می‌کند سازمان سیا از قدرت جنبش مخالف محمدرضا پهلوی شگفت‌زده شده است و تأکید نمود که سازمان سیا باید از این پس به رویداد‌های سیاسی و اجتماعی کشور‌ها به دیده بصیرت بنگرد تا دچار عواقبی شبیه ایران نشود.»


راهکار‌های امریکایی درباره انقلاب ایران، در آیینه اسناد لانه جاسوسی امریکا


گفتیم که به شهادت اسناد، دولتمردان امریکا، انقلاب ایران را با سرعتی که روی داد، هرگز محتمل نمی‌دانستند. به واقع علائم و شواهد نشان می‌دهد که آنان از نیمه سال ۵۷، متوجه آنچه در ایران در انتظار آنان است، شدند. طبعاً پس از رخ نمودن عمق انزجار مردم ایران از سلطنت پهلوی دوم، آنان به اندیشه مهار این پدیده افتادند. یکی از راه‌های خوانش انگاره‌ها و راه‌حل‌های امریکایی برای انقلاب ایران، مروری بر اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی امریکاست. محمداسماعیل شیخانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، این راهبرد‌ها را به شرح ذیل دسته‌بندی کرده است: «بررسی رویکرد دستگاه سیاست خارجی و وزارت امور خارجه امریکا در روند انقلاب اسلامی بیانگر چند مسئله است؛ از سویی براساس اسناد، امریکایی‌ها چندان ایران را در اولویت خود قرار نداده بودند و این انگاره به این معناست که تصور انقلابی سریع مانند سال ۵۷ را نداشتند، اما از زمانی که انقلاب برای آن‌ها مسجل شد، چند دستور کار را دنبال کردند. از سویی ایده حکومت نظامی مطرح شد و از سوی دیگر تلاش کردند در میان میانه‌رو‌ها نفوذ بیشتری داشته باشند و تمامی این‌ها به این دلیل بود که قصد نداشتند بازار ایران را از دست بدهند. انقلاب ایران، اما آن‌ها را شوکه کرد و بار دیگر دستگاه دیپلماسی امریکا سیاست‌های جدیدی را در دستور کار قرار داد که دال محوری آن‌ها تنش‌زدایی، سیاست مسالمت‌جویانه و تلاش برای نزدیکی به میانه‌رو‌ها بود، تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ایران پس از انقلاب، پرده از بسیاری از عملیا‌ت‌های پشت پرده امریکایی‌ها در ایران برداشت. در این میان نوع نگاه سایروس ونس به انقلاب ایران نیز می‌تواند در نوع خود جالب و گره‌گشا باشد. ونس در وهله نخست معتقد است محمدرضا اقدامات متعددی را برای اینکه ایران را در مسیر پیشرفت و توسعه قرار دهد، صورت داده، اما در نهایت این کشور همچنان تحت‌سلطه یک حکومت استبدادی است و به همین دلیل فساد اقتصادی و سیاسی و رشوه در ایران بیداد می‌کند، اما هیچ‌کدام از این عوامل سبب خروش مردم ایران علیه رژیم پهلوی نشده است. انگاره ونس به حکومت پهلوی دوم در یک تحلیل پیشینی، این است که محمدرضا نتوانسته طیف مذهبی را با خود همراه کند و بسیاری از اقدامات وی، مخالفت مذهبیون را در پی داشته است. علاوه بر این روند سریع غربی شدن ایران نیز، بر جوش و خروش مردمی اثرگذار بوده و این مهم در مکاتبات سفارت امریکا در تهران که پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داده مشهود است. به‌طور خلاصه انقلاب علیه برتری‌های ناروا و غربی شدن سریع رخ داد. به نظر من در نظر گرفتن این مسئله که ما همه جا در پی افزودن منافع امریکا توسط مداخله در امور باشیم بر ایرانیان اثر گذارد، البته میل برای ارتباط وجود دارد، ولی توسط مخالفت با غربی شدن و اختلاف طبقاتی پوشانده شده است.


اسناد وزارت خارجه امریکا حاکی از این است که مقامات این نهاد تا قبل از شهریور ۵۷، عملاً ایران را در رتبه دوم اولویت قرار داده بودند و دغدغه‌ای بابت وقوع انقلاب در ایران نداشتند و در واقع همچنان مسئله اصلی آنها، صلح اعراب و اسرائیل بود. در بعد دیگر آن‌ها به دنبال برقراری اهداف کنفرانس سالت با شوروی بودند و مسئله ایران چندان برای آن‌ها نگران‌کننده نبود، اما ناگهان اعتراضات مردمی بعد از شهریور ۵۷ اوج می‌گیرد و انقلاب ایران برای سیاست خارجی امریکا در اولویت قرار می‌گیرد، اما همین انتظار نداشتن، سبب نوعی سردرگمی یا دست زدن به تصمیمات خلق‌الساعه می‌شود. برخی از امریکایی‌ها در این زمان از ایده کودتای نظامی علیه انقلاب ایران حمایت و آن را مطرح می‌کنند، کودتایی که البته در میان رجل سیاسی امریکا نیز طرفداران بسیاری داشت. آن‌ها این سناریو را، آخرین شانس امریکا برای حفظ منافع در ایران قلمداد می‌کردند. در این میان برژینسکی از جمله کسانی بود که قاطعانه از این طرح حمایت می‌کرد، اما این تمام طرح‌های امریکایی‌ها نبود و اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی، نکات دیگری را نیز اضافه می‌کند. تلاش امریکا برای قبولاندن بختیار، تماس با میانه‌رو‌ها در جهت میانه‌رو کردن جهت انقلاب و گشودن یک جبهه قوی میانه‌رو در مقابل امام، کوشش برای به‌وجود آمدن یک حرکت انقلابی سریع که منجر به حکومت انقلابی خواهد شد، سعی در جلوگیری از ادغام شورای سلطنت و شورای انقلاب، فرستادن دلا‌ل‌ها و واسطه‌های سیاسی برای تعدیل تصمیمات امام، قیم قرار دادن گروه‌های میانه‌رو در مورد سرنوشت انقلاب و شناخت دقیق از روحیه و خاصیت‌های سازشکارانه آن‌ها و سپس مذاکره و تفاهم با آن‌ها بخشی از انگاره‌هایی بود که وزارت خارجه امریکا براساس اسناد به دست آمده در زمان تسخیر لانه جاسوسی امریکا در برهه منتهی به انقلاب ایران تلاش می‌کرد آن‌ها را پیاده‌سازی کند.»


«هلندی سرگردان» که اجازه پناه بردن به امریکا را نداشت!


اتحاد پهلوی دوم با امریکا که وی پس از اخراج خفت‌بار پدر، آن را در دستور کار خویش قرار داده بود، پایانی تراژیک داشت! امریکایی‌ها پس از سقوط ناباورانه متحد دیرپای خویش، دروازه‌های کشور خود را به روی وی بستند و او را آواره کشور‌های نیمه عقب‌مانده کردند! در این میان حتی پس از تسخیر لانه جاسوسی خویش در تهران، یک‌بار تا سرحد تحویل وی به ایران نیز پیش رفتند! آن‌ها نهایتاً شاه را، به سفر مرگ در مصر دلالت کردند و از این طریق، به اقمار خود نیز فهماندند که نباید در شرایط مشابه، از امریکا توقعات زیاد داشته باشند!

رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این رابطه چنین می‌نویسد: «روابط نزدیک میان امریکا و ایران طی دوران پادشاهی محمدرضا شاه یک نمونه کامل از روابط سلطه‌آمیز بین‌المللی، یعنی چهره‌ای آشنا از سیاستِ جهانی است. روابط سلطه‌آمیز در بیشتر رویارویی‌های ابر‌قدرت‌ها پس از دوره جنگ دوم جهانی، از نخستین کشمکش‌های جنگ سرد بر سر اروپای خاوری و یونان و ترکیه تا کشمکش‌های خاورمیانه و امریکای مرکزی، پیوسته نمود داشت. این روابط مبادله کالا‌ها و خدمات را به‌گونه‌ای متقابل دربردارند که هدف از آن ارتقای امنیت کشور سلطه‌گر و کشور سلطه‌پذیر بوده و دو طرف نمی‌توانند چیزی را از منابعی دیگر به‌دست آورند. در یک تقسیم‌بندی، رابطه سلطه‌آمیز امریکا بر ایران در بین سال‌های ۱۹۷۷- ۱۹۵۴ در رتبه سلطه‌پذیری شدید قرار می‌گیرد. از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روابط سلطه‌آمیز امریکا و ایران آغاز شد. کودتای برانگیخته‌شده از سوی امریکا و کمک‌های اضطراری به دولت پس از کودتا، سبب تضعیف شدید جبهه ملی و حزب توده شد و قدرت سیاسی طبقه متوسط نوین و دیگر گروه‌های اجتماعی را تحت‌الشعاع قرار داد. برنامه‌های بعدی کمک اقتصادی امریکا، راه رشد سریع اقتصادی را آسان کرد. برنامه‌های کمک‌های امنیتی امریکا، به مقدار فراوانی توانایی‌های سرکوبگرانه حکومت را بالا برد. امریکا با چنین کمک‌هایی به ایران، دولت دست‌نشانده را تقویت کرد تا وظایف خود را انجام دهد. وظیفه دولت دست‌نشانده حفظ ثبات سیاسی برای منافع امریکا و تحدید خطر شوروی بود. همچنین دولت دست‌نشانده ایران به دلیل موقعیت ویژه در منطقه خاورمیانه، وظیفه دفاع از منطقه را در راستای منافع امریکا داشت و پایگاهی برای اجرای حمله‌های هوایی و زمینی به خاک شوروی محسوب می‌شد. ابعاد دیگری نیز این دست‌نشاندگی داشت که می‌توان به منبع نفتی ایران و افزایش توان غرب در برگزاری یک جنگ طولانی اشاره کرد. روشن است که با انقلاب اسلامی، کارتر ایران را از دست داد که پیامد‌های ناگواری برای امنیت ملی امریکا و ریاست جمهوری وی داشت. مهم‌ترین پیامد آنی آن، از میان رفتن یک متحد مهم امریکا بود که حائلی میان اتحاد شوروی و خلیج‌فارس به شمار می‌آمد از سوی امریکا در خاورمیانه و جا‌های دیگر، دست به اقدام می‌زد. کارتر تنها ایران را از دست نداد، بلکه در ادامه نیز ناتوان از مهیا ساختن شرایط مناسب برای متحد دیرینه خود بود. محمدرضا شاه، معروف به شاهنشاه آریامهر! در فرآیند انقلاب اسلامی از ایران فرار کرده و از تصمیم‌گیری عاجز بود. حوادث به‌گونه‌ای رقم می‌خورد که امریکا تحت ریاست جمهوری کارتر یکی از مهم‌ترین متحدان خود را از دست می‌داد. زمانی که سفیر امریکا در مراکش (ریچارد پارکر) به دیدن شاه رفت می‌خواست بار دیگر به شاه اطمینان دهد که هرلحظه او و خانواده‌اش بخواهند می‌توانند به امریکا سفر کنند. در واقع، این اطمینان را زمانی پارکر به شاه داد که سفیر ایران در مراکش به‌طور غیررسمی از سفارت امریکا در مورد امکان دریافت ویزا برای خانواده سلطنتی جویا شده بود. در تهران وقتی شاه در فکر خروج از ایران بود، سالیوان به او گفته بود هر لحظه شاه تصمیم به اقامت در امریکا بگیرد، این امکان برایش فراهم خواهد شد. وقتی شاه در مصر بود کارتر نیز در یک مصاحبه مطبوعاتی گفته بود:

شاه اکنون در مصر است، ولی به‌زودی به مملکت ما سفر خواهد کرد...، اما در ادامه معلوم شد که آنچه سالیوان در تهران به شاه وعده داد، در واقع، بیش از همه‌چیز برای جذاب‌تر کردن پیشنهاد ترک ایران بود که در آن روز‌ها سالیوان بر آن تأکید فراوان داشت. البته شاه قاعدتاً به خاطر داشت که ترغیب پدرش به ترک ایران نیز با این وعده همراه بود که می‌تواند هر جا که بخواهد در قاره امریکا سُکنی گزیند، اما به‌محض خروج رضاشاه از ایران، انگلیسی‌ها به شیوه‌ای تحقیرآمیز، به او فهماندند سفرش به قاره امریکا میسر نیست. دوستان و نزدیکان شاه بر این باور بودند که امریکا به رهبری کارتر، اجازه نخواهد داد ایران به دست نیرو‌های نااهل بیفتد!

به سبب همین فرض بود که بسیاری از امرای ارتش و وزرای دوران شاه در ایران می‌ماندند و در برابر موج انقلاب، فرار را انتخاب نمی‌کردند. آن‌ها بر این باور بودند که ایران برای امریکا همانند آب برای حیات انسان است و امریکا هرگز از نفت ایران دست نخواهد شست، اما شاه به‌تدریج به این واقعیت تن در داد که باید باقیمانده زندگی‌اش را در خارج از کشور بگذراند! این سفر‌های پررنج و تحقیرآمیز سبب شد که کیسینجر به او لقب هلندی سرگردان بدهد! امریکا عاجز از تصمیم‌گیری و حمایت از متحد خود بود. در چنین وضعیتی، حزب جمهوری‌خواه، کارتر را به از دست دادن ایران متهم می‌کرد و این حزب را در موقعیت بهتری قرار می‌داد. امریکا در دوران ریاست جمهوری کارتر و با وقوع انقلاب اسلامی از دست دادن ایران را تجربه کرد. تجربه‌ای ناگوار که کام دموکرات‌ها را نیز تلخ کرد و با پذیرش شکست از ریگان جمهوری‌خواه، بر تلخی آن افزوده شد. کارتر رویه‌ای هماهنگ در مورد ایران دنبال نکرد و به‌سادگی نسبت به برخی حوادث که هیچ‌گونه شناخت یا کنترلی بر آن‌ها نداشت، واکنش نشان داد و اشتباهات فاحشی را مرتکب شد. این اقدامات انتقاداتی را در جامعه امریکا به دنبال داشت که منجر به شکست او در انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا شد.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار