بهرهوری پایین کارمندان دولت، سالهاست به مسئلهای تکراری در فضای سیاستگذاری تبدیل شده است؛ مشکلی قدیمی، مزمن و در عین حال، قابل پیشبینی که در همه دولتها مورد انتقاد قرار گرفته، اما هیچگاه راهحل واقعی و پایداری برای آن اجرا نشده است. هر بار که مسئله سر برمیآورد، واکنش مسئولان چیزی جز گلایههای تند، پیشنهادهای شتابزده یا تصمیمهای مقطعی نیست، اما بهرهوری با حذف صورتمسئله حل نمیشود. نمیتوان ساعت کاری کارمندان را به «چهار ساعت» تقلیل داد و بعد انتظار رشد و توسعه داشت. اگر نیروی انسانی ناکارآمد است، پرسش این نیست که چرا کار نمیکند، بلکه این است که چرا استخدام شده است و چرا همچنان برای کار نکردن، حقوق میگیرد؟
یکی از بزرگترین تناقضات نظام اداری کشورمان همین است، یعنی بخش قابل توجهی از درآمدهای نفتی و منابع ملی، صرف پرداخت حقوقهایی میشود که به بهرهوری منتهی نمیشوند، در واقع پول نفت به جای آنکه در زیرساخت، فناوری یا توانمندسازی اقتصادی سرمایهگذاری شود، صرف تأمین هزینههای جاری، پرداخت حقوقهای ثابت، اداره نهادهای کمکارکرد یا بعضاً بیکارکرد و نگهداری ساختار اداریای میشود که حتی در روزهای تعطیل نیز تغییری در روند زندگی مردم ایجاد نمیکند.
این سخن تلخ، اما واقعی را بارها شنیده و آزمون کردهایم که اگر دولت یک هفته تعطیل شود، زندگی اکثریت مردم در بسیاری از حوزهها مختل نمیشود، این یعنی، چیزی در ساختار اداری کشور اشتباه است. اگر دستگاهی هست که بودن یا نبودنش فرقی نمیکند، چرا باید بودجه بگیرد؟ اگر کارمندی هست که بهرهوری ندارد، چرا باید حقوق بگیرد؟
بدنه کارشناسی کشور سالهاست درباره علل اصلی ناکارآمدی اداری همچون دیوانسالاری پیچیده، استخدامهای رانتی، فقدان ارزیابی عملکرد، ضعف مهارت در کارکنان، نبود انگیزه و البته ساختارهای پرحجم و غیرضرور سخن گفتهاند، در اغلب موارد، تحلیلها درست هستند، اما وقتی نوبت به اجرا میرسد، راهحلها به نوعی «حذف صورتمسئله» تبدیل میشوند.
در دولت فعلی هم نقدهایی صریح از رئیسجمهور درباره ناکارآمدی ساختارها و کارمندان شنیده میشود. گفته شد که کارمندان دولت در اغلب موارد کاری برای انجام ندارند، ولی حقوق میگیرند. گفته شد که کارمندان باید ساعت۹ بیایند و ۱۳بروند، چون کار خاصی نیست. گفته شد حقوق باید بر اساس عملکرد باشد. همه اینها در ظاهر، حرفهای درستی هستند، اما مشکل در نوع نگاه به مسئله است. اگر کار نیست، چرا نیروی انسانی استخدام شده است؟ اگر کار تعریف نشده است، مسئول این بیبرنامگی کیست؟ کارمندان یا مدیران بالادستی؟
با شعار دادن، بهرهوری اتفاق نمیافتد. حذف کارمندان، تعطیلی ادارات یا کاهش ساعت کاری بدون اصلاح ساختار، فقط بحران را عمیقتر میکند. کارمندان ناکارآمد را نمیتوان با قطع حقوق تنبیه کرد، باید از ابتدا برایشان مأموریت، هدف و ابزار فراهم و بعد بر اساس عملکرد ارزیابیشان کرد. اگر از کارمند انتظار بهرهوری دارید، باید ابتدا امکان بهرهوربودن را فراهم کنید، البته نظام پرداختها هم ساختاری ناکارآمد دارد. فرد چه کار کند و چه نکند، در پایان ماه حقوق میگیرد. مثلاً حتی در یک محیط رسانهای، مجموعه اصرار دارد نیروی انسانی به سمت ناکارآمدی حرکت کند، مثلاً نشستن در مجموعه و فیلم نگاه کردن و پیگیری امورات شخصی به شرط حضور فیزیکی اولویت دارد به کسی که خروجی کار بهتر و قویتری، اما با حضور کمتر دارد! در چنین شرایطی، انگیزهای برای افزایش بهرهوری وجود ندارد. طبیعی است که فردی که با حداقل زحمت، حقوق تضمینشده دارد، ضرورتی برای تلاش بیشتر نمیبیند. این البته تقصیر او نیست، تقصیر ساختاری است که او را به این وضعیت رسانده است.
شاید سادهترین راهکار این باشد که بگوییم دولت را کوچک و نیروها را تعدیل کنیم، نهادهای غیرضرور را ببندیم، اما اگر کوچکسازی بدون اصلاح باشد، نتیجه آن صرفاً گسترش بیکاری، فشار اجتماعی و کاهش کیفیت خدمات عمومی خواهد بود. راهحل اصلی نه در حذف که در اصلاح است. اصلاح در تعریف وظایف، در آموزش نیروی انسانی، در تدوین شاخصهای دقیق ارزیابی عملکرد، در نظام پرداخت مبتنی بر کارآمدی و در شفافسازی فرایندها.
چرا باید همچنان حقوق کارمندی که وظیفه مشخصی ندارد، پرداخت شود؟ چون ساختاری برای ارزیابی وجود ندارد. چرا نباید رسانهها بتوانند از طریق دادههای شفاف، عملکرد مدیران و کارمندان را بررسی کنند؟ چون گردش آزاد اطلاعات وجود ندارد. چرا نباید مدیر یک نهاد بیکارکرد، مسئول بودجهاش باشد؟ چون نظام پاسخگویی وجود ندارد.
از همه اینها مهمتر، مسئله منابع مالی است. وقتی گفته میشود بخش مهمی از درآمدهای نفتی صرف پرداخت حقوق میشود، این یک بحران است. نفت یک منبع تجدیدناپذیر است. اگر امروز به جای سرمایهگذاری در زیرساخت یا توسعه فناوری، بودجه را صرف نگهداری بدنهای کنیم که تولید ندارد، عملاً داریم آینده کشور را میفروشیم تا هزینههای جاری امروز را پرداخت کنیم. هیچ کشوری با چنین روشی توسعه نیافته است. توسعه یعنی استفاده بهینه از منابع، یعنی افزایش بازدهی، یعنی حرکت از هزینهکرد به سرمایهگذاری. اگر نفت، این دارایی ملی، صرف پرداخت حقوق افراد بدون کار شود، نهتنها آیندهای نمیسازد، بلکه امروز را هم در گرداب تورم و ناترازی فرو میبرد.
بهرهوری، مفهومی پیچیده، اما قابل مدیریت است، یعنی به جای افزایش تعداد کارمندان، باید کیفیت کار را بالا برد. به جای توسعه فیزیکی ادارات، باید فرایندها را هوشمند کرد. به جای کنترل ظاهری، باید ارزیابیهای عملکردی واقعی و مستمر داشت. بهرهوری یعنی تعریف هدف برای هر واحد و هر کارمند و سنجش میزان تحقق آن هدف در زمان مشخص. اگر این سیستم پیاده شود، آنوقت حتی اگر ساختار بزرگ باشد، حداقل خروجی دارد، ولی در شرایط فعلی، نه ساختار کوچک است و نه خروجی قابل قبول. در کنار همه اینها، باید رابطه دولت و بخش خصوصی نیز بازتعریف شود. وقتی دولت همه کارها را خودش انجام میدهد و به بخش خصوصی اعتماد نمیکند، هم کیفیت پایین میآید و هم رقابت از بین میرود. دولت باید سیاستگذار و ناظر باشد، نه مجری همه چیز.
موضوع چابکسازی دولت، یک بستر برای اقدام عملی است، اما این اقدام باید با برنامهریزی دقیق و مبتنی بر عدالت همراه شود و نباید به بهانه حذف افراد ضعیف انجام شود، بلکه باید با هدف توانمندسازی سیستم، کارآمدسازی کارکنان و اصلاح ساختارها باشد. اگر تصمیمی برای اصلاح بهرهوری گرفته میشود، باید اول از همه، نگاه سیاستگذار اصلاح شود. نمیتوان انتظار رشد و توسعه داشت، ولی همچنان منابع را صرف نگهداری ساختارهایی کرد که هیچ سودی به کشور نمیرسانند. نمیتوان از مردم خواست صرفهجویی کنند، ولی خود دولت میلیاردها تومان صرف حقوق بیخروجی کند.
آقای رئیسجمهور راهحل مقابله با بهرهوری پایین، کاهش ساعت کاری کارمندان نیست. اگر کاری انجام نمیشود، باید دید چرا ساختارها ناکارآمدند، نه اینکه صورتمسئله را پاک کنیم. به جای چهارساعته کردن ادارات، بهتر است عملکرد واقعی کارمندان سنجیده و حقوقها بر اساس کارایی پرداخت شود. منابع کشور، بهویژه درآمد نفت، نباید صرف پرداخت حقوق بدون بازدهی شود. اصلاح نظام ارزیابی، تعریف دقیق وظایف و اجرای نظام پرداخت عملکردمحور، تنها مسیر بهبود بهرهوری و کاهش اتلاف منابع است. با حرف، بهرهوری درست نمیشود.