کد خبر: 1016231
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۰
جستار‌هایی در حاشیه و متن فاجعه آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان
امام خمینی: آنچه مسلم است، این عمل غیرانسانى و مخالف با قوانین اسلامى، از مخالفان شاه که خود را براى حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته‏اند و با فداکارى از هم‌میهنان خود دفاع مى‏کنند- به هر مسلکى باشند- نخواهد بود و قرائن نیز شهادت مى‏دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانى- اسلامى ملت را، در دنیا بد منعکس کند
سارا شجاعی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز فاجعه آتش‌سوزی در سینما رکس آبادان در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی است. این رویداد از آغازین ساعات وقوع خویش، دستاویز فضاسازی حکومت شاه علیه انقلابیون و پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، محملی برای شایعه‌پردازی دشمنان نظام اسلامی به ویژه طیف سلطنت‌طلب بوده است. هم از این روی بازخوانی این حادثه و دقت به نکات کلیدی در آن، همچنان بهنگام به شمار می‌رود. مقالی که هم‌اینک پیش روی شماست، با همین هدف به نگارش در‌آمده است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

یک حادثه‌آفرینی در فاصله چند ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی

در بیست و هفتم مرداد سال ۱۳۵۷ و در فاصله چند ماه مانده به پیروزی مردم بر نظام شاهنشاهی پهلوی و در حالی که هر روز، گوشه‌ای از کشور درگیر آتش و حریق بود، در واپسین ساعات شب، در‌های ورودی و خروجی سینمای رکس آبادان قفل شده و لحظاتی بعد، از چهارگوشه داخلی سینما، صدای انفجار چهار بمب آتش‌زا به گوش مردم اطراف سینما می‌رسد! مردم آبادان - که به واسطه حضور غول‌های نفتی جهان و مخازن نفتی‌اش، صاحب یکی از پیشرفته‌ترین آتش‌نشانی‌های منطقه هستند- در اطراف سینما جمع می‌شوند تا فرزندان‌شان را از آتش بیرون بکشانند که ناگاه، با گارد شهربانی مواجه می‌شوند! در صفحه ۲۱ پرونده رسیدگی به موضوع سینما رکس آبادان در دادگاه، یکی از ده‌ها شاهد عینی به «نام جواد بی‌شتاب، فرزند جعفر، شغل لوله‌کش» در دادگاه می‌گوید: سروان بهمنی پای پله، یک شلاق مشکی در دست داشت! ضربه محکمی به کمر من زده شد و مرتب می‌گفت: اجازه ندارید، بروید بالا! او در قبال سؤال بازپرس که می‌پرسد: خود سروان بهمنی کمکی در خاموش کردن آتش یا باز کردن در‌ها می‌کرد یا نه؟ می‌گوید: خود سروان کمکی نمی‌کرد، دم پله‌ها ایستاده بود و نمی‌گذاشت کسی بالا برود! (عباس سلیمی نمین، قتلگاه رکس، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران). «حسین نادریان» دیگر شاهد عینی اظهار داشت: مأموران دور سینما را گرفته بودند، اما در داخل سینما مردم فریاد می‌زدند: در را باز کنید، سوختیم! (نقل از کیفرخواست تنظیمی توسط دادستان آبادان)

از اظهارات ده‌ها شاهد عینی دیگر که بگذریم، به فاصله چند روز، یک عضو ارشد سفارت امریکا در تهران، در گزارش محرمانه خود به واشنگتن، درباره عمل نکردن پلیس و آتش‌نشانی در این حادثه می‌نویسد: در شب ۱۹آگوست، تعداد ۶۰۰ نفر در سینما مشغول تماشای فیلمی از یک هنرمند مشهور ایرانی بودند که سینما، دستخوش آتش‌سوزی شد. در ورودی و خروجی قفل بوده است و پلیس، ماشین‌ها و تجهیزات آتش‌نشانی دیر رسیده‌اند! (جان دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، انتشارات رسا، ص ۱۶۰)

عبدالرضا آشور، متهمی که دستگاه امنیتی شاه به کشف آن نائل شد!

یک ماه بعد از آتش‌سوزی، ساواک فردی به نام عبدالرضا آشور را در عراق دستگیر و به‌عنوان یکی از عوامل آتش‌سوزی سینما بازجویی می‌کند. آشور، به آتش‌سوزی اعتراف می‌کند، اما وزیر دادگستری و دادستان وقت آبادان، ماجرا را طور دیگری بررسی می‌کنند، چنانکه در مطبوعات آن دوره آمد: «صبح امروز، محمد باهری، وزیر دادگستری در مورد فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان اطلاعاتی در اختیار خبرنگاران گذاشت... وزیر دادگستری اظافه کرد... ضمناً این مطلب را بگویم که بازپرس فقط به اینکه مسبب و عامل را دنبال کند، اکتفا نکرده و این کار را با شدت دنبال می‌کند، [اما]در نظر داشته باشید، اشخاصی هم هستند که مقصرند و اگر اقداماتی می‌کردند یا کرده بودند، بعد از این آتش‌سوزی، این مهلکه پیش نمی‌آمد.» (روزنامه کیهان، ۲۳ /۶ /۵۷).

اما این ماجرا قرار نیست به آشور ختم شود، چنانکه در جایی دیگر می‌خوانیم: «یکی دیگر از مسائلی که آقای باهری در خاطرات خود ذکر می‌کند و آن را هم از دلایل استعفای خود می‌داند، موضوع پرونده متهم یا متهمان آتش‌سوزی سینما رکس آبادان است... یک‌بار زمانی که جلسه هیئت دولت تمام شد، من آقای دکتر باهری را به کناری کشیدم و گفتم: آقای دکتر، این موضوع خیلی مهم است، خیلی حساس است، خیلی اطرافش سر و صدا می‌شود، چطور است که به جایی نمی‌رسد؟ ایشان البته به طور خصوصی اظهار داشت که بله، من پرونده را مطالعه کرده‌ام و چیز درست و حسابی در آن ندیده‌ام، چیز حسابی دستم نیامده است.» (چه شد که چنان شد، گفت‌و‌گوی احمد احرار با ارتشبد قره‌باغی، نشر آران، امریکا، ۱۹۹۹م، ص ۷۲)

ضرابی، دادستان وقت آبادان پس از از ۲۲ بهمن ۵۷، در مصاحبه مطبوعاتی بیان می‌کند: «بار‌ها من را زیر فشار قرار دادند که بازپرس دادسرای آبادان را وادار کنم تا برای عبدالرضا آشور، کیفرخواست صادر کند، اما من زیر بار نرفتم. می‌دانستم آشور شخص بیکاری است که می‌خواسته از طریق مرز عراق، برای کار به کشور‌های خلیج فارس برود.» در نتیجه شریف امامی دکتر باهری را - که قبلاً تمایلی به این کار نداشت- به کاخ شاه فرستاد و آنجا بود که شاه، باهری را از وزارت دادگستری برکنار کرد.» باهری برکنار می‌شود، اما پرونده از نظر مردم داغدیده ایران همچنان محل پرسش‌های متعدد باقی می‌ماند.

فاجعه رکس، محفلی برای فرافکنی ضد‌انقلاب

نام و خاطره فاجعه سینما رکس، جدای از آنکه اشاره‌ای به وقوع یک رخداد در تاریخ معاصر ایران دارد، بیشتر به سمبلی تبدیل شده است که رژیم پهلوی در دهه ۵۰ شمسی و ایضاً طرفداران آن تا به امروز، با استناد بدان، سعی می‌کنند تا مخالفت خود را با کشته شدن مردم بی‌گناه نشان دهند و از سوی دیگر با بردن نام این سینما، انقلابیون دهه ۵۰ شمسی را متهم به کشتن و خونریزی بی‌گناهان کنند. این در حالی است که تنها از ۲۱ بهمن ۵۷، تا ساعت ۳۰/۱۰ دقیقه ۲۲ بهمن، یعنی در طول کمتر از دو روز، تعداد ۹۵۰ نفر به‌وسیله سربازان رژیم پهلوی و به دستور مستقیم سران ارتش آن کشته شده و خونشان بر زمین ریخته است! یکی از نکاتی که همواره از سوی ضدانقلاب برای متهم کردن نیرو‌های انقلابی در پرونده سینما رکس مطرح می‌شود، موضوع آتش‌سوزی‌های سلسله‌وار سینما‌های تهران در ماه‌های منتهی به مرداد ۵۷ است. اگر بنای محققان بر معیار شدن اقدامات مشابه برای متهم کردن کسی یا گروهی باشد، بی‌شک آتش‌سوزی و ایجاد وحشت عمومی، یکی از اصلی‌ترین دستاویز‌های پهلوی برای فرونشاندن شعله انقلابیون در سال ۵۷ بوده است. چنانکه در یکی از گزارشات می‌خوانیم: «روز چهاردهم آبان، از حوالی ظهر، گزارش‌هایی به وزارت کشور می‌رسید که در نقاط مختلف شهر آتش‌سوزی است. ضمناً بعضی از اشخاصی که تلفن می‌کردند، می‌گفتند مأموران فرمانداری نظامی و پلیس ایستاده‌اند و نگاه می‌کنند و هیچ اقدامی نمی‌کنند. من به سپهبدصمدیانپور تلفن کردم و به رئیس شهربانی گفتم چرا اقدام نمی‌کنید. گفت فرماندار نظامی دستور داده مداخله نشود. من دیدم دیگر قابل تحمل نیست. تلفن کردم حضور اعلیحضرت و عرض کردم نقاط مختلف شهر در آتش می‌سوزد و حالا که هوا هم کمی تاریک شده است، ستون‌های آتش کاملاً دیده می‌شود. فرمودند خب، دیگر چه خبر است...» (همان ص ۹۴)

احمد احرار که خود از مخالفان جنبش‌های استقلال‌طلبانه و آزادی‌خواهانه مردم ایران بوده است، در کتابش ناگزیر به نقش ساواک در آتش‌سوزی‌های سال ۵۷ اشاره می‌کند: «درباره حوادث خیابانی و نقش مأموران ساواک، ما هم چیز‌هایی شنیده بودیم، گویا اینطور فکر شده بود که اگر یک اغتشاشات مصنوعی در شهر راه بیفتد و مغازه‌ها را آتش بزنند و ایجاد هراس بکنند، مردم نگران امنیت خودشان خواهند شد و افکار عمومی برانگیخته می‌شود و اکثریت خاموش به صدا در می‌آیند.» (همان ص ۳۲)

منصور رفیع‌زاده، رئیس شعبه ساواک در امریکا می‌نویسد: اویسی به شاه که به وضوح نگران و آشفته بود، گفت: «سربازان من در زره‌پوش‌های خود در خیابان مستقر شده‌اند، مردم به آن‌ها گل‌های میخک قرمز می‌دهند. سربازان من دیگر روی آن‌ها آتش نمی‌گشایند.» شاه مدتی فکر کرد و سرانجام گفت: «اگر طبق یک نقشه، کماندو‌ها به سربازان شما در خیابان حمله کنند و عده‌ای [‌از سربازان شما]را بکشند چه؟ به این ترتیب بقیه برآشفته می‌شوند و به سمت جمعیت شلیک می‌کنند. نظرت در این مورد چیست؟» (خاطرات منصور رفیع‌زاده، آخرین رئیس شعبه ساواک در امریکا، ترجمه اصغر گرشاسبی، انتشارات اهل قلم، ۱۳۷۶، ص ۳۶۷)

منصور رفیع‌زاده به دلیل اینکه رابط ساواک با سیا در امریکا بود، بر تمامی اقدامات ساواک اشراف داشت و به سیا گزارش می‌داد. او می‌نویسد: «در این هنگام تیمسار نصیری صورت خود را با دستانش پوشاند، سپس دستانش را برداشت و با صدایی که انگار از ته چاه می‌آید، ادامه داد:... می‌دانی هفته گذشته چند تا آتش‌سوزی در منطقه تجاری شهر به راه انداختیم؟ چه تعداد آدم درجا کشته شدند؟ و هنوز کافی نیست! او (شاه) امروز به من گفت این کافی نیست. بیشتر بکشید. بیشتر آتش بزنید. من دیگر نمی‌توانم. من هم وجدان دارم، من هم فرزند دارم.» (همان ص ۳۳۱)

همانطور که ملاحظه می‌شود، اگر بنا بر این باشد که از روی سابقه اقدامات منجر به کشته شدن مردم بی‌گناه درخصوص پرونده سینما رکس آبادان قضاوت کنیم، این پرونده سنگین پهلوی است که متهم ردیف اول را مشخص می‌کند.

پدیده‌ای به نام «حسین تکبعلی‌زاده!»

در۲۲ بهمن ۵۷ و بحبوحه جریان تظاهرات سراسری مردم برای به کنار افکندن سلطنت شاهنشاهی، زندان‌ها به دست گروه‌های مردمی تسخیر شده و در آن‌ها به روی زندانیان باز می‌شود. حسین تکبعلی‌زاده - که به جرم سرقت و مصرف و فروش مواد‌مخدر دوران حبس خود را می‌گذرانده است- نیز مستثنی نمی‌شود و در میان بقیه هم‌طرازانش از زندان آزاد می‌شود. تکبعلی‌زاده - که همه منابع خبری و اسناد به جا مانده از روند محاکمات، درباره او لفظ معتاد و بیکار را به کار می‌برند- فردی سابقه‌دار است که در دوران پهلوی بار‌ها زندان را تجربه کرده است. در بحبوحه اعدام عوامل به جا مانده از ساواک در ماه‌های آغازین پیروزی انقلاب، در هجدهمین جلسه رسیدگی به اتهام تکبعلی‌زاده در خصوص پرونده سینمای آبادان، پس از متهم شدن او به همکاری با ساواک در این پرونده، او ادعا می‌کند که از سوی نیرو‌های انقلابی، دستور جای‌گذاری بمب داشته است!

بدیهی است که نه تکبعلی‌زاده، ۲۱ ساله - که اتهامات متعدد سرقت و فروش مواد‌مخدر دارد- بلکه هر فرد سالمی در جایگاه او، برای رهایی از حکم اعدام به خاطر آتش‌سوزی و جرم ارتباط با ساواک، ادعای همکاری، همدستی و همداستانی با نیرو‌های انقلابی را ابراز و تکرار کند. این ادعا در صورتی که ثابت می‌شد، می‌توانست دستاویز خوبی برای متهم پرونده محسوب شود. او با اثبات این ادعا، سنگینی بار این جنایت را بین افراد متعدد و موجه تقسیم می‌کرد و از بار اتهام خود می‌کاست! این ادعا اما، در همین حد باقی ماند و هیچ وقت اثبات نشد. سؤال اینجاست: اساساً در صورتی که تکبعلی‌زاده از نیرو‌های انقلابی دستور گرفته باشد، محاکمه ۵۰ ساعته او به شکل علنی و عمومی، توسط چهره‌ای شاخص از انقلابیون که فرصت اعتراف به واقعیت این همکاری را برای متهم فراهم می‌کند، چه وجه عقلی‌ای دارد؟ و از سوی دیگر، نیروی انقلابی که در مرداد سال ۵۷ به تکبعلی‌زاده دستور جای‌گذاری بمب آتش‌زا را در یکی از چهارگوشه سالن می‌دهد، نفوذ هماهنگی با مسئولان سینما و شهربانی را از کجا کسب کرده است؟ در‌های ورود و خروج به سینما، توسط چه کسی و در کدام فرصت پیش آمده قفل می‌شود و رؤسای شهربانی آبادان، طبق دستور کدام نیروی انقلابی اجازه شکستن قفل‌های سینما را به مردم نمی‌دهند تا بار وحشت‌زا و تلفات فاجعه به بیشترین حد خود برسد؟

فاجعه در آئینه تحلیل امام

در پی رخ دادن حادثه سینما رکس آبادان، از سوی امام خمینی، رهبر‌کبیر انقلاب پیامی صادر شد که در آن، تحلیل ایشان از این واقعه نیز منعکس است: «دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد نفر از هموطنان ما با آن وضع حساب شده، موجب تأثر و تأسف شدید گردید. من گمان نمى‏کنم هیچ مسلمانى، بلکه انسانى دست به چنین فاجعه وحشیانه‏اى بزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نموده‏اند و خوى درندگى و وحشی‌گرى، آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافى ندارم، لکن آنچه مسلم است، این عمل غیر‌انسانى و مخالف با قوانین اسلامى از مخالفان شاه که خود را براى حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته‏اند و با فداکارى از هم‌میهنان خود دفاع مى‏کنند- به هر مسلکى باشند- نخواهد بود و قرائن نیز شهادت مى‏دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانى- اسلامى ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طور کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأموران درهاى آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر‌مسلط بر اوضاع نیست. گفتار شاه که: تظاهر‌کنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده مى‏دهند و تکرار آن پس از واقعه که: این همان وعده بوده است، شاهد دیگرى بر توطئه است، نه اینکه واقعاً شاه یک غیب‌گوى بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود مى‏کنم، نیز شاهد این مدعاست. اظهار تأسف و تأثر در بوق‌هاى تبلیغاتى از اشخاصى که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم‌میهنان مسلمان ما فرو رفته است، شاهد بزرگى است بر نقشه شیطانى شاه و همدستانش و هم آنان که در اکثر شهرهاى ایران دست به کشتارهاى فجیع زده‏اند.»
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۱
1
1
بیچاره آنانی که گروگان مطالب بی ربط شما هستند
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار