کد خبر: 992975
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۳:۳۰
نگاهی به کتاب «نجمه پلاره» با موضوع زندگی شهید مدافع حرم سیدافتخار حسین
حضور سیدافتخار حال خوب جبهه‌ها را دو چندان کرده بود. مراقب دیگر رزمندگان بود و با شجاعتش نمی‌خواست آسیبی به آن‌ها برسد. سیدافتخار کنار جوان‌تر‌ها کودکی می‌کرد و با بزرگ‌تر‌ها مرد دنیادیده‌ای می‌شد که می‌توانست تکیه‌گاهی باشد محکم و صبور. گاهی برایشان پدری صبور بود و گاهی برادری همسن و سال و بازیگوش. روز‌های غربت و جنگ را کنار هم می‌گذراند
آرمان شریف
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: نیرو‌های زینبیون در چند سال مبارزه و نبرد با تروریست‌های داعشی در کنار دیگر رزمندگان جبهه مقاومت حضوری فعال و تأثیرگذار گذاشتند. آن‌ها در دفاع از حرم اهل بیت (ع) از هیچ کاری فروگذار نکردند و در این مسیر شهدای زیادی را تقدیم کردند. حالا پس از گذشت چند سال از اوج درگیری با تروریست‌ها و برگشتن آرامش نسبی به شهر‌های سوریه، بهتر می‌توان به نقش رزمندگان جبهه مقاومت و نیرو‌های زینبیون و فاطمیون پی برد.

گفتن و نوشتن از شهدای مدافع حرم باعث آشنایی بهتر مردم با آن‌ها می‌شود. یکی از شهدای لشکر زینبیون «سیدافتخار حسین» است که زندگی‌نامه‌اش به‌تازگی در کتابی با نام «نجمه پلاره» منتشر شده است. این کتاب را زهرا آقازاده‌نژاد نوشته و انتشارات شهید کاظمی چاپ کرده است.
کتاب از میانه‌هایش، زمانی که صحبت از رفتن به ایران می‌شود، جذابیت پیدا می‌کند: «مدتی است حرف از کشور ایران در خانه می‌چرخد. همیشه صحبت از آنجا، زیاد در خانه ما بود. ایران وطن دوم ماست. گاهی پرچم سه رنگش را بالای مزار شهدایمان می‌زنیم. عکس امام و آیت‌الله خامنه‌ای، شهید عارف حسینی و سیدحسن نصرالله، در بیشتر خانه‌ها دید می‌شود.»

سیدافتخار به ایران می‌آید و دوره تازه‌ای در زندگی‌اش شروع می‌شود. عاشق امام رضا (ع) و حضرت معصومه (س) است و از اینکه می‌خواهد در کشوری زندگی کند که حرم این عزیزان در آن واقع است احساس خوشایندی دارد. او از شهر پاراچنار پاکستان آمده است؛ جایی که وهابی‌ها چند وقت یک بار به جان جوانان شیعه این شهر می‌افتادند و جانشان را می‌گرفتند. فتنه وهابی‌ها در این منطقه تمامی نداشت و بسیاری از مردم شیعه منطقه از کارهایشان آرامش نداشتند.
پس از مدتی اقامت در ایران سیدافتخار تصمیم می‌گیرد عازم سوریه شود. تشییع یک شهید مدافع حرم جرقه رفتن سیدافتخار به سوریه را می‌زند. او که طعم تلخ جنگ با طالبان و وهابی‌ها را چشیده و جنایت‌های این ظالمان را دیده بهتر درک می‌کند مردم مسلمان سوریه در چه رنجی قرار دارند. به خانواده‌اش گفته بود: من به درد کار خانه و کار‌های اینجا نمی‌خورم. من چند سال در ارتش زحمت کشیدم، تخصصم به درد سوریه و جنگ حق می‌خورد، نمی‌توانم بمانم.

مثل همه مدافعان زینبیون، نگران نفوذی‌های وهابی بود که نگذارند روزی دوباره به خانه و کاشانه‌اش برگردد. اما هدف والا و بزرگش باعث می‌شد تا این فکر‌ها را از ذهنش بیرون کند. او هدف‌های بزرگی در سر داشت که باید به آن‌ها دست پیدا می‌کرد. صبح‌های حرم، همدم هر روز سیدافتخار بود. زیارت حضرت معصومه (س) که می‌رفت، دلتنگ سوریه می‌شد و دلش برای حرم حضرت زینب (س) پر می‌کشید. در حرم می‌نشست و سرنوشت این دو بانو را در ذهنش مرور می‌کرد.

سیدافتخار راهی سوریه می‌شود و تجربیاتش را در راه دفاع از حرم می‌گذارد. حضور سیدافتخار حال خوب جبهه‌ها را دو چندان کرده بود. مراقب دیگر رزمندگان بود و با شجاعتش نمی‌خواست آسیبی به آن‌ها برسد. سیدافتخار کنار جوان‌تر‌ها کودکی می‌کرد و با بزرگ‌تر‌ها مرد دنیادیده‌ای می‌شد که می‌توانست تکیه‌گاهی باشد محکم و صبور. گاهی برایشان پدری صبور بود و گاهی برادری همسن و سال و بازیگوش. روز‌های غربت و جنگ را کنار هم می‌گذراند.
در جریان یکی از عملیات‌ها سید تیر می‌خورد. بدنش را سپر یکی از نیرو‌ها کرده بود و حالا سایر نیرو‌ها در حال انتقال بدن مجروحش بودند. خونریزی زیاد و جراحت‌های تن سیدافتخار او را به شهادت می‌رساند. نیرو‌ها با چشمانی گریان دورش جمع می‌شوند و خاطراتشان را با او مرور می‌کنند.

نجمه پلاره سال‌ها در جبهه بود و برای خدا و دینش می‌جنگید؛ چه زمانی که در پاراچنار بود، چه حالا که در سوریه است. او حالا به آنچه آرزویش را داشت، رسیده بود. با این حال خبر شهادت سیدافتخار برای خانواده‌اش بسیار سخت و ناگوار بود. خانواده برای تشییع پیکر سید به ایران می‌آیند. نجمه پلاره را نزدیک قم و در بهشت معصومه (س) به خاک سپردند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار