کد خبر: 986950
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۰۱:۵۸
گاهی چیزی را که دوست نداریم به دیگران می‌بخشیم
هیچ مقیاسی وجود ندارد که همه اختلاف‌نظر‌های اخلاقی را برطرف کند و علاوه‌براین همواره ممکن نیست برای اختلاف‌نظر درباره زشتی و زیبایی به توافق برسیم.
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: حتماً شده کسی برایتان هدیه‌ای بیاورد، ولی مطابق سلیقه‌تان نباشد و نخواهید آن را استفاده کنید یا حتی دوست نداشته باشید در خانه‌تان بماند. اولین راه‌حلی که به ذهنتان می‌رسد این است که آن را به کس دیگری بدهید. کسی که ممکن است به آن نیاز داشته باشد یا به اندازه شما از آن بدش نیاید، اما چیز ناخوشایندی در این کار وجود دارد. چیزی زشت یا شاید غیراخلاقی که باعث می‌شود در این کار تردید کنیم. چرا؟

اگنس کالارد (Agnes Callard) استاد فلسفه دانشگاه شیکاگو و متخصص بحث فلسفی درباره مسائل زندگی روزمره در این باره مطلبی را در وب‌سایت «پوینت» منتشر کرده است. وب‌سایت ترجمان نیز آن را با ترجمه «علی کوچکی» منتشر کرده است و ما با اندکی تلخیص در ادامه می‌آوریم.

وقتی پسر اولم ۱۵سال پیش به دنیا آمد، یکی از هدایایی که دریافت کردیم، یک کاسه بسیار بزرگ سفالی بود که به شکل شکم هنرمند سازنده‌اش ساخته شده بود. یادداشت همراه آن این بود که این کاسه را می‌شود به‌عنوان وان نوزاد و بعداً وقتی بزرگ شود، به جای ظرف سالاد استفاده کرد. مطمئن نیستم بتوانم با کلمات عمق اشمئزازم را از آن شیء بیان کنم. نوزادم را داخل چیزی بگذارم که به شکل شکم کس دیگری است و بعد‌ها از داخل همان ظرف، سالاد بخورم؟! من می‌خواستم بی‌معطلی آن کاسه را دور بیندازم یا به‌عبارت‌بهتر آن را خرد و خاکشیر کنم. شوهرم بن می‌خواست آن را در راهروی بیرون آپارتمانمان بگذارد و رویش یادداشتی بگذارد که «هر که می‌خواهد بردارد». برای خودش برند جدیدی بود و معلوم بود گرا‌نقیمت است. من و بن، سر این موضوع بحثمان شد:

بن: شاید کسی بخوادش...
من: چرا؟! این لگنچه خیلی زشت و وحشتناکه!
بن: کار سازنده‌اش همینه؛ پس معلوم میشه کسانی هستند که از این چیز‌ها خوششان میاد.
من: من تو کار‌های اشتباه بقیه سهیم نمیشم.
بن: اسرافه که بندازیمش دور.
من: این آشغاله، دورانداختنِ آشغال اسرافکاری نیست.
بن: نمیشه بذاریمش بیرون و ببینیم کسی میخوادش یا نه؟
من: به این کار میگن آشغال ریختن.... و این بحث همین‌طور ادامه یافت.
در برلین مردم بطری‌های خالی را گوشه و کنار خیابان و کوچه می‌گذارند و بی‌خانمان‌ها آن‌ها را برای استفاده جمع می‌کنند. در بلوک من گاهی آدم‌ها وسایل اضافی‌ای را که ارزش انبارکردن ندارند، کنار خیابان می‌گذارند با این نوشته که «هر که می‌خواهد بردارد». آیا این کار، نیکوکاری است یا آشغال ریختن؟ کسی که آشغال‌هایش را به دیگران می‌دهد، دوست انسانیت است یا دشمنش؟

قبول دارم اساس هر کار نیکوکارانه، این واقعیت است که شیء مدنظر به استفاده گیرنده برسد؛ فارغ از آنکه چه ارزشی برای اهداکننده دارد. خود من طرفدار کار‌های خیریه‌ام یا دست‌کم تلاش می‌کنم چنین باشم. با این حساب، چرا نمی‌توانستم آن لگنچه را روی میز بیرون آپارتمان برای استفاده کسی بگذارم که شاید از آن خوشش بیاید. پاسخ این مسئله، درسی است درباره مرز ظریف میان اخلاق و زیبایی‌شناسی.
ما مایلیم درباره مباحثات زیبایی‌شناسی تأمل کنیم و تفاوت‌های میان افراد را بدانیم که چندان اساسی نیستند. شما از طعم وانیل خوشتان می‌آید، من از طعم شکلات؛ خب بحث و استدلالی بر سر ذائقه نمی‌شود کرد. اما شاید چنین دیدگاهی، منجر به نوعی خیال‌اندیشی شود که جلوی استدلال‌آوری را بگیرد: با این فرض که هیچ بحث و استدلالی بر سر ذوق نمی‌توان داشت، بهتر است به اینگونه تفاوت‌ها اهمیتی ندهیم. اما اگر بعضی از آن تفاوت‌ها پراهمیت باشند، چه؟

این واقعیت را در نظر بگیرید که دوستی‌های بسیار پرشور، مثلاً دوستی‌های دوره نوجوانی، حول احساسات زیبایی‌شناختی شکل می‌گیرند: سینما، موسیقی، کمیک، مسابقه و بازی. وقتی (مثلاً در اینترنت) با غریبه‌ها برخورد می‌کنید و روی اسم آن‌ها کلیک می‌کنید، آیا بیشتر وقت‌ها به این دلیل نیست که شما هم به کتاب یا فیلم یکسانی علاقه‌مندید یا شهر، زبان یا هنرمند مشابهی را دوست دارید؟ لازمه هدیه واقعی، انتخاب پیشاپیش دریافت‌کننده است برخلاف جایی که هدیه را به انتخاب تصادفی «هر کسی که از کنار آن رد شود و آن را بخواهد» واگذار کنید؛ هدایای معنادار و شخصی، دقیقاً زمانی به هدف خود می‌رسند که نوعی اشتراک زیبایی‌شناختی میان اهداکننده و دریافت‌کننده هدیه وجود داشته باشد.

در یونان باستان، واژه «kalon» جذابیت زیبایی‌شناختی و ارزش اخلاقی را در مفهومی واحد ادغام کرده بود. در محاورات سقراطی (و در مواردی دیگر) بسیار می‌بینیم که درباره ستایش فردی جوان سخن می‌رود و همزمان خاستگاه شریف (kalon) و شخصیت فضیلت‌مند (kalon) و نیز اندام موزون (kalon) او ستوده می‌شود. در «اوثیفرون» سقراط یادآور می‌شود اختلاف‌نظر‌هایی که به خشم و خصومت میان افراد منجر می‌شود، به طور خاص، آن اختلافاتی است که موضوع آن‌ها عدالت و بی‌عدالتی، زیبایی و زشتی و خیر و شر است. افراد سر این موضوع نزاع نمی‌کنند که چیز به‌خصوصی چقدر سنگین است حتی اگر در آن باره با هم موافق نباشند، اما سر این مسئله با هم منازعه می‌کنند که آیا امری عادلانه است یا چیزی زیباست، یا خیر؟ جالب است که سقراط اخلاق و زیبایی‌شناسی را به عنوان دو منبع کشمکش، هم‌کاسه می‌کند.

به باور من هیچ مقیاسی وجود ندارد که همه اختلاف‌نظر‌های اخلاقی را برطرف کند و علاوه‌براین همواره ممکن نیست برای اختلاف‌نظر درباره زشتی و زیبایی به توافق برسیم. این مدعیات با یکدیگر یا با این واقعیت بی‌ارتباط نیست که حکم زیبایی‌شناختی و حکم اخلاقی، آنقدر که ما می‌خواهیم به خود بباورانیم از هم جدا و منفک نیستند.

البته از نظر من احمقانه است از کسی متنفر باشم که آن لگنچه مسخره را به من هدیه داد. انفکاک زیبایی‌شناختی میان دو انسان، امر کم‌اهمیتی نیست. این جدایی، راه را بر ارتباطات اخلاقی آنان نیز می‌بندد. زیبایی مادرانه‌ای که در آن لگنچه شکمی لحاظ شده بود، با تصویر من از مادری فرق داشت؛ تصویری که مستلزم شیر دادن، تعویض پوشک و لباس نوزاد و خوابیدن در کنار هم نیست. اگر من آن لگنچه را در راهروی ورودی خانه‌ام می‌گذاشتم، این کار را با امید به یک نسبت اخلاقی (نیکوکاری) با کسی انجام می‌دادم، تنها بر این اساس که فقط یک شکاف زیبایی‌شناختی بنیادین ما را از هم جدا می‌کند. نوع شخصیت کسی که آن لگنچه را انتخاب می‌کرد با شخصیتی که من دارم، متفاوت است. بااین‌حال، شک ندارم اگر او را ملاقات می‌کردم، زمینه مشترکی میان او و خودم می‌یافتم، اما چیزی که نمی‌تواند زمینه اشتراک ما باشد، این واقعیت است که زباله من، گنجینه اوست یا دست‌کم مسئله از دید من اینگونه بود.

بِن نگاه مصالحه‌آمیزتری به امور داشت. برای من مسلم بود که وجود شکاف‌های زیبایی‌شناختی آنقدر عمیق است که به بی‌حرمتی اخلاقی می‌رسد، درحالی‌که بدترکیبی آن لگنچه به چشم بن نمی‌آمد. او از من می‌خواست یک قدم به عقب بردارم. مسلم است که من نخواهم در جهانی برآمده از ذوق زیبایی‌شناختی یکدست زندگی کنم. تکثر دیدگاه‌های زیبایی‌شناختی، محصول تنوع اصیل میان انسان‌هاست و این واقعیت که آن‌ها آزادند برای خود حکم کنند که چه چیزی جذبشان کند. این باید مایه احترام باشد، نه مستحق تخفیف و تحقیر.

اما مرز ظریفی وجود دارد میان احترام به حق دیگران برای داشتن ذوقی ناموزون و انتخاب برای مشارکت در آن. بن از منظری کلی به آن مشارکت می‌نگریست، به عنوان ترویج خودآئینی و کمک به دیگران که از هر آنچه میلشان می‌کشد، لذت ببرند، اما من از آغاز، آن را مبنایی می‌دیدم برای ترویج بد بودن. مسئله موردنظر اینجا آن مقامی است که در آن خود عادت افراد به هم‌رأیی و توافق، چیزی باشد که آنان بتوانند درباره‌اش به توافق برسند. آیا راهی برای فیصله‌دادن به آن اختلاف‌نظر میان بن و من وجود داشت یا اینکه آن اختلاف، تفاوتی بود در ذوق و سلیقه؟
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار