سرویس سیاست جوان آنلاین: فوکویاما در کتاب جدید خود با نام «هویت» که برخی آن را متأثر از سیاستهای رهبر معظم انقلاب در سالهای اخیر میدانند، برای رفع چالشهای هویتهای متکثر در عصر مدرن، نظریات پیشین خود را با نظریه «هویت اعتقادی» اصلاح و تکمیل کرده است. او ضمن اشاره به مزایا و معایب متکثر بودن، پیشنهاد میدهد برای پیشبرد اهداف دموکراتیک در جوامع متکثر، هویتی اعتقادی بر اساس ارزشهای مشترک دموکراتیک خلق شود تا از این طریق ضمن حفظ مزایای کثرت، همهی شهروندان در زیر لوای این هویت برای پیشبرد منافع ملی متحد شوند.
این نظریه، اما در گفتمان انقلاب اسلامی، جنبهی نو گرایانهای ندارد چرا که دقیقاً همان است که رهبر انقلاب در بیست و هفتمین مراسم سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره) در سال ۱۳۹۵ با تعریف شاخصههای هویت انقلابی انجام دادند. شاخصههای کلان ذکر شده از سوی ایشان عبارت بود از: «پایبندی به مبانی و ارزشهای اساسی اسلام و انقلاب»، «هدفگیری آرمانهای انقلاب و همت بلند برای رسیدن به آنها»، «پایبندی به استقلال کشور»، «حساسیت در برابر دشمن» و «تقوای دینی و سیاسی». تعریف ایشان از هر کدام از شاخصهها نیز کلان و گسترده بود به نوعی که افراد مختلف با هر مرتبهای از اعتقاد را در برمیگرفت. بدین طریق چتر هویتی بزرگی فرای «هویت اسلامی» و «هویت ایرانی» ایجاد شد که سلایق و جهتگیریهای متنوع را در ذیل خود به وحدت میرساند.
متأسفانه این مهم از سوی بسیاری از کنشگران و فعالان سیاسی و اجتماعی نادیده انگاشته شد و به جای تلاش برای بسط آن، چنان به شکاف دو قطبی ملی-اسلامی دمیده شد که روزبهروز خودنمایی بیشتری کرد. آخرین خودنمایی این دوقطبی در قرائتهایی که از شهادت حاج قاسم سلیمانی و تشییع میلیونی آن عزیز نوشته یا گفته میشود، مشهود است. در این تشییع هرچند مردم جلوتر از مسئولان و اندیشمندان کار خود را پیش بردند و حاج قاسم را به عنوان اسطورهای میان متنی و نمادی از ایستادگی ملی ذیل پرچم انقلاب بر دوش تشییع کردند، اما جای بسی تعجب است که برخی از معلمان جامعهشناسی و فلسفه بر اساس چند «سؤال، ناسزا و البته تردیدهای توأم با احترام» چشم بر جمعیت میلیونی بستند و با نادیده انگاشتن هویت فراساختاریی که شهادت حاج قاسم در جامعه ایرانی و بلکه امت اسلام ایجاد کرد، از شکاف عمیق در جامعه خبر دادند. عدهای دیگر نیز به زعم خود تلاش کردند این جمعیت را صددرصد در ذیل یک جناح سیاسی و جوابی دندان شکن به منتقدین سیاسی بخوانند.
باید گفت این توصیفات جز بدفهمی مردم ایران نیست. پر واضح است که همهی آنان که برای تشییع حاج قاسم به میدان آمدند، از یک رنگ و سلیقه نیستند؛ مشاهدات میدانی هر انسانی که عینک تنگ یکجانبهنگری را کنار بگذارد این مسئله را گواهی میدهد اما خون شهید فرای همهی این بازیها عمل و سرمایه اجتماعی عجیبی برای پر شدن همهی شکافهای اجتماعی اعم از شکاف نسلی و هویتی ایجاد کرده است که اگر بخواهیم در زیر آن ریز ریز جامعه را واکاویم و باز شکافها را بازخوانی کنیم، حاصلی جز هدر رفت خون شهید و بازگشت به جامعه پر شکاف ندارد.
گواه این مدعا را میتوان در کف خیابان، مصاحبههای تلویزیونی مردم و حتی دلنوشتههای متنوع شبکههای اجتماعی مشاهده کرد. فی المثال خانمی که تلاشی هم برای حفظ حجاب اسلامی به شکل کامل نداشت، در مصاحبه با تلویزیون در همان حال که همچون ابر بهار اشک از چشمانش جاری و تصویر حاج قاسم را در لباس سبز پاسداری به دست گرفته بود، او را «رستم ایران» و خود را «خونخواه سلیمانی» میخواند یا در موسیقی که «غلامرضا صنعتگر» برای حاج قاسم سر داد او را برآمده از دل شاهنامهخوانی و از جنس آرش کمانگیر یاد کرد. در همین حین برخی دیگر پیکر مطهر حاج قاسم را با پیکر مطهر شهدای عاشورا قیاس کردند و او را در رکاب علمدار کربلا خواندند اما همهی این هویتهای متکثر در کنار هم به صحنه آمدند و دانسته یا نادانسته حاج قاسم را اسطورهای میان متنی و فراتر از هویتهای چندگانه بازنمایی کردند.
منظور از این حرفها چشم پوشی بر اختلافات نیست؛ گاهی میتوان شکافها و اختلافات دو دوست و برادر را نیز کاوید، مهمتر این است که توجه کنیم آنچه که فوکویاما آرزویش را دارد و رهبر انقلاب در سال ۹۵ تعریف کرد، امروز در جامعه ایران، تحقق یافته و هویت کلان جامعه ایرانی فراتر از دوقطبی «ایرانی»-«اسلامی» ذیل «هویت انقلابی حاج قاسم» از نو زاده شد و حالا همه خود را «حاج قاسم سلیمانی» میخوانند.
در واقع حاج قاسم، نمادی بارز از «هویت انقلابی» را متجسم ساخت و هویت اسلامی و ایرانی را در ذیل آن به هم پیوند داد. هویتی که شاخصهایش آنقدر در برگیرنده است که با معادلات آن، به گفته رهبر انقلاب «هر فرد ایرانی بالقوّه یک بسیجی است، مگر عدهی معدودی که یا دچار خودپرستیاند یا دچار شهوتپرستیاند یا دچار پولپرستیاند یا دستشان زیر سنگ دشمن است، آنها را میگذاریم کنار؛ معدودند، زیاد نیستند. اکثریّت قاطع ملت ایران بالقوه بسیجیاند.»
در مشی حاج قاسم، منافع ملی جز منافع اسلام و انقلاب نیست. او پای منبر خمینی(ره) قد کشیده است و برای آرامش «تمامیت ایران» در برابر حزب بعث یا داعش با شعار «الله اکبر» سینه سپر کرد. از او نصایحی به جا مانده که از فعالین فرهنگی میخواهد مردم را یک خانواده و فرزند خود ببینید و افراد را به خودی یا غیر خودی تقسیم نکنند. مردم هم این را به خوبی درک کردهاند و همین است که در غالب مصاحبههای تلویزیونی در عین اینکه او را «سردار» و «حاجی» میخوانند، مدافع منافع ملی و امنیت در فرای مرزهای جغرافیایی دانسته و معتقدند اگر او نبود مشخص نبود بر سر ناموس ایرانی چه میآمد.
هویت حاج قاسم وجههای جهان اسلامی نیز دارد که به عنوان پرچم و اسطورهای جهانی همگان را ذیل تمدن نوین اسلامی گرد هم میآورد؛ تحلیل این وجه فرصتی جداگانه میطلبد.