کد خبر: 981283
تاریخ انتشار: ۲۱ آذر ۱۳۹۸ - ۰۱:۵۵
در گفت‌وگوی «جوان» با علی اکبر صحرایی نویسنده رمان «آواز، بچه، آتش» مطرح شد
ممکن هم هست که نویسنده در یک رمان چند شخصیت واقعی را در هم آمیخته و یک شخصیت جدید ارائه دهد. یعنی یک ویژگی را برجسته کند، یکی را لاغر کند، دیگری را چاق کند، یکی را رنگ بیشتری بدهد و از این قبیل کار‌ها در رمان معمول است.
فرزين ماندگار
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: ۲۰ آذر سالروز شهادت شهید دستغیب نماینده امام در استان فارس و امام‌جمعه شیراز است. یکی از کتاب‌هایی که در قالب رمان درباره این معلم اخلاق و شهید محراب نوشته شده است، به نام «آواز، بچه، آتش» حاصل تحقیق و پژوهش علی‌اکبر صحرایی است که از سوی نشر جمکران به بازار عرضه شده است. نویسنده که پرونده شهید در ساواک را مطالعه می‌کرد، به شخصیتی به نام اتابکی رسید که به عنوان نفوذی در بیت شهید محراب حضور داشت و سخنرانی‌ها و برنامه‌های شهید را به ساواک گزارش می‌داد. کتاب روایت زندگی شهید دستغیب از زبان همین نفوذی است که ضمن آن به مبارزات مردم شیراز علیه رژیم پهلوی نیز اشاره شده است. «جوان» با نویسنده این رمان گفتگو کرده است.

شما را بیشتر به عنوان نویسنده کتاب‌های دفاع‌مقدس می‌شناسیم. چطور شد رمانی در شرح زندگانی شهید دستغیب نوشتید؟
به من «دفاع‌مقدس‌نویس» می‌گویند، اما انقلاب هم جزو کار‌های من بوده است. حتی جنگ تحمیلی را هم می‌توان ذیل موضوع انقلاب اسلامی تعریف کرد، زیرا انقلاب متأثر از جنگ و دفاع مقدس بوده است و وقوع این پدیده انقلاب را تحت تأثیر قرار داد. اما گذشته از این موضوع باید بگویم که من همشهری شهید دستغیب هستم. با ایشان آشنا بلکه مأنوس بودم. برادرم از محافظان ایشان بود. تنها بازمانده آن حادثه تروریستی که به شهادت شهید دستغیب انجامید هم برادرم هستند. ایشان خاطرات خود از زمانی که محافظ ایشان بود و وقایع روز شهادتش را دقیق برای من تعریف کرده بود. من همواره این دغدغه را داشتم تا در مورد شهید دستغیب که امام او را «معلم نفوس و اخلاق» نامید، اثری مکتوب و درخور شخصیت ایشان منتشر کنم. این بود که نوشتن زندگینامه شهید را در قالب رمان انتخاب کردم. در کنار آشنایی قبلی خودم و خاطرات برادرم مطالعاتی را نیز درباره شخصیت شهید دستغیب شروع کردم. در ادامه این روند، کتاب نفس مطمئنه به دستم رسید که مدارک ساواک در مورد ایشان در هزار صفحه بود. در بررسی این اسناد متوجه برگه‌ای شدم که نشان می‌داد یک نفر از ساواک به نام اتابکی در منزل ایشان نفوذ کرده بود و گزارش روزانه زندگی ایشان را به ساواک می‌داد. برایم جالب بود که چطور در بیت ایشان از ۳۰-۲۰ سال پیش یک ساواکی رخنه کرده است. این سوژه اتابکی مرا جذب کرد و او را به عنوان یکی از شخصیت‌های محوری رمان مورد نظر قرار دادم. خاطرات برادرم را با اسناد این کتاب و شخصیت اتابکی تلفیق کردم. یک کار ذهنی هم روی شخصیت‌سازی شخصیت اتابکی و نادر که گاهی دو نفر هستند و گاهی در جا‌هایی یکی می‌شوند، انجام دادم و از زبان او زندگی شهید دستغیب را روایت کردم. از سوی دیگر فرم نوشتن می‌تواند به داستان جذابیت خاص بدهد و به خوانش راحت‌تر کتاب کمک کند که در این خصوص چرخش ساعت را در نظر گرفتم و بر همین مبنا هم نوشتم. به رغم همه این‌ها می‌توانم بگویم روایت زندگی شهید دستغیب، مستند و واقعی است.

در جایی خواندم که نام رمان برگرفته از جشن هنر شیراز در زمان رژیم پهلوی است. درست است؟
نام رمان ابتدا «آواز بچه خوک» بود که برگرفته از نام تئاتری بود که مربوط به جشن هنر شیراز می‌شد. یک تئاتر خارجی بود که قرار بود چند شب در یکی از خیابان‌های شیراز در محوطه باز اجرا شود؛ تصاویری که از این تئاتر در شهر پخش شده بود نشان می‌داد فضای تئاتر یک فضای غیراخلاقی است و در آن زن و مرد در یک صحنه، عریان ظاهر می‌شوند. وقتی شب اول اجرا شد، مورد اعتراض شدید شهید دستغیب قرار گرفت. بعد از سخنرانی و اعلام موضع ایشان، تعدادی از مردم می‌روند تا مانع از اجرای تئاتر در شب‌های دیگر شوند. عنوان کتاب را ابتدا با الهام از این ماجرا «خوک بچه آتش» گذاشته بودم، اما بعد دیدیم، چون کتاب در مورد شهید دستغیب است که معلم اخلاق بود استفاده از کلمه خوک مناسب نیست. واقعاً اذیت‌کننده بود. حتی شاید موجب سوءتفاهم می‌شد. این بود که کلمه آواز را جایگزین آن کردم، اما در متن کتاب کلمه خوک برگرفته از همان تئاتر می‌آید. در این رمان مبارزات مردم ایران، به ویژه مردم شیراز در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب تا ۱۸ ماه بعد از انقلاب در قالب داستان به تصویر کشیده می‌شود.

کلمه آواز در این کتاب به چه معنی است و از کجا آمد؟
ابتدا بگویم که من در انتخاب نام کتاب‌هایم قدری وسواس یا حساسیت دارم. خوشبختانه این حساسیت موجب می‌شود تا اسامی جذاب انتخاب شود. آواز به معنای صدای مردم و صدای انقلاب مورد نظرم بود. آتش هم نشان از مبارزات و درگیری‌ها دارد. آواز در این کتاب به معنای صدای شهید دستغیب هم هست. آواز به معنای ندا و صداست. البته می‌تواند تعبیر‌های دیگری هم از آواز داشت و خواننده با مطالعه کتاب، برداشت‌های دیگری از آن داشته باشد. به هر حال می‌تواند تعبیری از همان صدای شهید دستغیب و مردم شیراز در اعتراض به آن تئاتر باشد.

برای نوشتن این رمان چقدر تحقیق و مطالعه یا گفتگو با شخصیت‌ها داشتید؟
ابتدا تجارب خود من مطرح است. اگر کتاب را مطالعه کنید متوجه خواهید شد که سیر مبازرات انقلابی مردم شیراز را روایت کرده‌ام که اوج آن در روز ۲۲ بهمن است که به تصرف مرکز ساواک و ساختمان شهربانی و پایین کشیدن مجسمه‌ها انجامید. در این وقایع حضور داشتم و تجربه‌های خودم در روایت آن‌ها نقش دارد. بخش دوم مربوط به خاطراتی است که از شهید دستغیب و مردم داشتم. البته مصاحبه‌هایی هم با کسانی که در این رخداد‌ها حضور داشتند، انجام دادم. از خاطرات دیگران استفاده کردم. مصاحبه‌ها و تحقیقاتی هم انجام دادم. از جمله از کتاب نفس مطمئنه و اسناد هزار صفحه‌ای ساواک بهره بردم.

محتوای کتاب چقدر مستند و واقعی و چقدر داستانی و برگرفته از تخیل شماست؟
ببینید اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی مورد نظر مثل شهید دستغیب یا شهید اسکندری یا امام خامنه‌ای می‌افتد، آنچه حول محور این بزرگواران هست واقعی است و ساخته ذهن کسی نیست، اما حواشی و شخصیت‌های فرعی که به داستان اضافه می‌شوند و کمک می‌کنند تا رمان جذاب‌تر شود و به نوعی به فضا‌سازی مورد نظر نویسنده کمک می‌کنند، کار نویسنده است. چه بسا وقایعی که در جای دیگر اتفاق افتاده هم در ادامه همین روند به کتاب اضافه می‌شوند تا کمک کنند کتاب خواندنی‌تر شود. از همه مهم‌تر اینکه در این کتاب من با مستند درگیر بودم، اما رمان می‌نوشتم. شخصیتی که می‌خواهد این داستان را روایت کند یعنی اتابکی و نادر ساخته ذهن نویسنده است، اما وقایع کتاب، ساختگی نیست بلکه واقعی است. یعنی آن شخصیت‌ها، واقعیت را در کتاب روایت می‌کنند. به عبارتی می‌توان گفت تقریباً تخیل با مستندات آمیخته شده است. شاید یک نوع نوآوری باشد و این نوع کتاب‌ها را «مستند رمان» بنامند نه رمان یا مستند خالی، نمی‌دانم، اما من در این چند سال تجربه‌های خوبی در این زمینه داشتم مثل کتاب «حافظ هفت» یا همین کتاب «آواز، بچه، آتش.»

خودتان این سوژه را به انتشارات جمکران پیشنهاد دادید یا پیشنهاد ناشر به شما بود؟ همکاری ناشر با شما در تدوین و انتشار کتاب چگونه بود؟
ارتباطات دوستانه‌ای که با بچه‌های نشر داشتم باعث شد تا آن‌ها از من بخواهند کتابی را به آن‌ها ارائه دهم. انتشارات جمکران می‌خواست علاوه بر کتاب‌های رمان و داستان عمومی، در زمینه رمان‌های انقلابی هم کتاب داشته باشد. روال کار این انتشارات بیشتر متمایل به سمت رمان داستانی بود، اما می‌خواستند در حوزه رمان انقلابی هم ورود کنند؛ لذا پیشنهاد را پذیرفتم و این رمان را تکمیل کردم و ارائه دادم.

به نظر می‌رسد نقش نادر اتابکی در کتاب خیلی پررنگ است. اینطور نیست؟
وقتی به گارسیا مارکز، نویسنده معروف کلمبیایی می‌گویند که چرا کتاب «صد سال تنهایی» را خیلی تخیلی نوشتید. حتی نوشتید فیل پرواز می‌کند آیا این‌ها ساخته ذهن خودت بود؟ او در پاسخ می‌گوید: نه، این‌ها داستان‌هایی بوده است که مادربزرگم برای من تعریف می‌کرد.
من در کارگاه‌های داستان‌نویسی خدمت دوستان می‌گویم که هیچ تخیلی خارج از واقعیت و مستندات نیست. شما حتی خوابی که می‌بینید برگرفته از اتفاقات زندگی شماست که روز یا روز‌های گذشته رخ داده و روی شما تأثیر گذاشته است. شخصیت‌سازی در رمان هم اینگونه است. یعنی نمی‌توان گفت من شخصیتی ساختم که ساخته تخیل محض است. قطعاً اینطور نیست. مثلاً شخصیتی که در کتاب حافظ هفت از فانوسیان ارائه شده است، برگرفته از شخصیتی است که پنج سال پیش در زندگی من تأثیر زیادی داشت. نویسنده و استاد بود. ممکن هم هست که نویسنده در یک رمان چند شخصیت واقعی را در هم آمیخته و یک شخصیت جدید ارائه دهد. یعنی یک ویژگی را برجسته کند، یکی را لاغر کند، دیگری را چاق کند، یکی را رنگ بیشتری بدهد و از این قبیل کار‌ها در رمان معمول است. بنابراین نادر اتابکی به این نحو که در کتاب آمده شاید اصلاً وجود نداشته است. اما این نام واقعی است و چنین کسی وجود داشته است. اصل موضوع این است که یک نفر نفوذی از طرف ساواک در اطراف شهید دستغیب حضور داشته است. یعنی سند وجود دارد که اتابکی به ساواک گزارش می‌داده که مثلاً اینجانب امشب فلانجا یا در بیت آقای دستغیب بودم که ایشان نسبت به شاه (البته شاه را با یک اسم دیگر می‌نوشت) توهین کرد. اینگونه اسناد را من دیدم و همین باعث شد که شخصیتی به نام اتابکی در رمان شکل بگیرد. من هم بر همین اساس یک جوان ارتشی را خلق می‌کنم که به خاطر هوش و ذکاوتش مورد توجه ساواک قرار می‌گیرد و او را جذب می‌کنند. پدرش هم در بیت فلانی است. از آنجا که پدرش از شاگردان و مریدان آقای دستغیب است، این پسر فرصت‌طلب از موقعیت پدر استفاده می‌کند و به درون بیت نفوذ می‌کند و بقیه ماجرا که همه این‌ها ذهنیت نویسنده است. در نهایت هم به این نکته پرداخته می‌شود که آقای دستغیب چطور می‌تواند روی این نفوذی تأثیر بگذارد.

قبلاً گفتید که سفارش‌نویسی چیز بدی نیست و گفتید که ۶۰ درصد آثارم سفارشی است. یعنی خودتان را یک نویسنده سفارشی‌نویس می‌دانید؟
مد شده بود که بعضی‌ها علیه سفارش‌نویسی موضع بگیرند و آن را بد جلوه بدهند، اتفاقاً من این را یک حسن می‌دانستم و می‌دانم. هر کار ماندگار قابل اعتنا که در جهان شکل گرفته مثل مجسمه میکل‌آنژ، کار سفارشی بود. فلان تابلوی مشهور یا فلان فیلم قوی هالیوودی هم اینگونه است. قطعاً روی کار سفارشی سرمایه‌گذاری بیشتری می‌شود. نه تنها در موضوع کتاب و فیلم بلکه در سایر عرصه‌ها هم اینگونه است. سفارش‌دهنده حق انتخاب دارد و سعی می‌کند کار را به کاردان بسپارد. یک فرد کاردان هم برای خلق اثر ماندگار، نیاز به پشتوانه مالی دارد. این دو می‌توانند مکمل هم در خلق یک اثر ماندگار باشند. من نویسنده چند سال وقت می‌گذارم و کتابی می‌نویسم و برای انتشارش باید پشتوانه مالی وجود داشته باشد اگر نباشد منتشر نمی‌شود. اما وقتی سفارش‌دهنده‌ای وجود داشته باشد پشتوانه مالی اثر تضمین شده است. سفارشی‌نویسی از این جهت یک حسن است، اما نویسنده باید خودش را تثبیت کرده باشد تا بتواند کار سفارشی بگیرد. البته سفارش‌نویسی بد هم تعریف شده است. در جا‌های دیگر هم همینطور است. خیلی از هنرمندان در سطح جهان هستند که به آن‌ها در حوزه تخصصی‌شان مثل تابلو و مجسمه‌سازی کار سفارش می‌دهند. در مجموع و به طور کلی سفارش‌نویسی چیز بدی نیست تا برخی از آن انتقاد کنند یا فراری باشند.

گزارشی از بازخورد انتشار این کتاب نزد مخاطبان دارید؟
همان سالی که منتشر شد، با استقبال خوبی همراه بود. در همان سال اول انتشار در نمایشگاه بین‌المللی کتاب هم عرضه شد. وقتی خودم به نمایشگاه رفتم دیدم که کتاب مورد استقبال علاقه‌مندان به کتاب و کتابخوانی قرار گرفته است. البته دیگر کتاب‌های من هم الحمدلله تا کنون با استقبال مخاطب مواجه بوده است. احساس می‌کنم که به عنوان یک نویسنده، خوانندگان خودم را دارم. در مورد این کتاب هم شاید توقع تبلیغات بیشتری بود. به عنوان مثال خوب بود که جلسه نقد کتاب هم می‌گذاشتند. می‌توانم بگویم تبلیغات ضعیف بود. به خصوص که این رمان حرف زیادی برای گفتن دارد و رمان انقلاب است. داستان خوبی دارد و شایسته بود که بیش از این به مخاطب نوجوان و جوان معرفی می‌شد. به هر حال باید بگویم که می‌شد بهتر از این روی آن کار کرد.

وضعیت کتاب و کتابخوانی را در کشور چگونه می‌بینید؟
در مجموع مناسب نیست و از شاخص مطلوب جهانی عقب هستیم و وضعیت موجود کتابخوانی قانع‌کننده نیست. اما با وجود این، برخی کتاب‌ها خوانندگان و مخاطبان خودشان را دارند. به نظر من کتاب‌های عرصه دفاع مقدس مخاطبان زیادی دارد. امیدوارکننده است. در شرایطی که ناشر‌ها دارند و تیراژ کتاب‌ها اندک است و فشار‌هایی که به نویسنده می‌آید و گرانی کاغذ و عوامل دیگری که وجود دارد مثل فضای مجازی که جای کتاب را گرفته است، به نظرم کتاب الکترونیکی می‌تواند مؤثر باشد و به فضای کتابخوانی کمک کند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار