سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: ژان کریستف، اثر ماندگار رومن رولان روایت سمفونیک زندگی است. روایت آهنگین و موسیقایی زندگی و مبارزات یک انسان برای بهتر زیستن و برای تحقق آرمانهای انسانی. رومن رولان در شاهکار خود با بهره گیری از زندگی، شخصیت و اندیشههای موسیقیدانان نابغهای هم، چون موتسارت، واگنر و بتهوون، سرنوشت ژان کریستف کرافت موسیقیدان آلمانى را محور رمانی قرار داده است تا در حقیقت رنجها و آلام، خوشیها و ناخوشی ها، موفقیتها و شکستهای آدمی را روایت کند و آنچه در این اثر به عنوان محوریترین و مهمترین عنصر، دستمایه نویسنده قرار میگیرد دوستی، ایثار و محبتی است که تمامیت زندگی قهرمان داستان را تحت الشعاع خود قرار میدهد. در واقع ژان که با تمام وجود علاقمند به موسیقی است، این علاقه نیاز شدیدى به دوست داشتن دیگران در او برمى انگیزد تا جایی که ایثاری بی شائبه و فارغ از محاسبات منطقی و عقلانی به همه کسانى که دوست دارد هدیه مى کند.
ذهن و روح رومن رولان هشت سال آبستن ژان کریستف بود و پس از هشت سال شخصیتی آفریده شد که جوهره او از لطیفترین و متعالیترین هنر یعنی موسیقی شکل گرفته و هنر موسیقی بهانه خوبی است برای طرح زیباترین عناصر زندگی انسانی و اجتماعی، یعنی صلح و دوستی و دوست داشتن همنوع. شاید به دلیل همین محوریت صلح دوستی است که جایزه نوبل را نصیب رومن رولان میکند، هر چند از ارزشهای بی بدیل ادبی «ژان کریستف» نیز نباید غافل شد؛ رمانی که محال است کمتر فرد اهل مطالعهای به ویژه در مقطع جوانی حداقل یک بار آن را نخوانده و با شخصیت داستان آن همزیستی و همذات پنداری نکرده باشد. نکنه جالب در این رمان پیش بینی ظریف جنگی قریب الوقوع است که دوسال بعد با جنگ جهانى اول رنگ واقعیت به خود میگیرد.
رومن رولان نویسنده فرانسوی سال ۱۸۶۶ متولد شد و ۱۹۴۴ وفات کرد. از او به عنوان دائره المعارف احساسات یاد میکنند. زندگی و اندیشهاش به تمامی تلاش برای مبارزه با جدایی و تنهایی و همواره نیز در آرزوی جامعهای آرمانی مبتنی بر صلح و دوستی ملتها بود و از این روست که از او به عنوان »شهروند جهان» یاد میکنند. رولان را در ایران بیشتر با دو رمان «ژان کریستف» و «جان شیفته» با ترجمه شاهکار و بی بدیل محمود اعتماد زاده (م.ا.به آذین) میشناسند. البته این شهرت بی دلیل هم نیست، زیرا این دو اثر جزو پرخوانندهترین رمانهای قرن بیستم بودند و هم چنان نیز منتشر و خوانده میشوند.

رومن رولان در سال ۱۹۱۵ به خاطر نوشتن «ژان کریسف» جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. او در مقدمه چاپ ۱۹۳۱ این اثر ماندگارمی نویسد: «اگر دنیایی که ژان کریستف در آن بزرگ شده بر اثر حوادث مهیب و هولناکی که در آن زمان رخ داده، ویران و زیرو رو شده است کاملاً بجاست که من به این موضوع اعتقاد داشته باشم که زنجیره زندگی ژان کریستف هنوز ادامه دارد... ممکن است گردباد بتواند چند شاخه از درخت را بشکند، اما قادر نیست تنه آنرا بلرزاند... از دور دستترین سرزمین ها، از گوناگونترین نژادها، از چین، از ژاپن، از هندوستان، از قاره آمریکا، از تمام ملل اروپا، من انسانهایی را دیدهام که به من میگفتند: «ژان کریستف متعلق به ماست. ژان کریستف بخشی از وجود من است، ژان کریستف من هستم. ژان کریستف برادر من است.»
آنچه خواندن «ژان کریستف» را جذابتر میکند جملات نغزی است که رومن رولان به عنوان نگاه هستی شناسانه و فلسفیاش به زندگی از زبان قهرمانانش نقل میکند و اکثر کسانی که این رمان را خواندهاند دفترچه کوچکی از این جملههای زیبا برای خود ساختهاند؛ دفترچههایی که بی شک جملات زیر را میتوان در آن یافت:
- تفاوت قهرمان با دیگران این است که او کاری را انجام میدهد که در حد توانایی اوست.
- خوشبختی در شناخت محدودیتها ودوست داشتن آنهاست.
- هر کسی در عمق وجود خود قبرستان کوچکی دارد و محل آرمیدن تمام کسانی است که او دوستشان داشته است.
- عشق در سینه کسی است که دوست دارد، نه آن کسی که دوستش دارند.
- انسان به طور فطری به وجود خدا ایمان دارد. اگر تو به این امر اعتقاد نداری پس زنده نیستی.