سرویس سیاسی جوان آنلاین: در مورد تفاوت بسیج با دیگر ساختارهای مردمی دنیا، تفاوتش با ارتشهای کلاسیک و نقاط قوت و ضعف آن با دکتر حسین اکبری، کارشناس مسائل منطقه و کارشناس مسائل فرهنگی گفتگو کردیم. وی در ۴۰ سالگی بسیج، از قوت بسیج در نبرد نظامی و از ضعف در نبرد مجازی و مدرن گفت و روشنی آینده با تفکر بسیجی را مورد تأکید قرار داد و افزود که اصل کار بسیج، فرهنگی است و تا مجبور به دفاع نباشد، وارد حوزه نظامی نخواهد شد.
بسیج یک تجربه متفاوت در شبکهسازی نیروهای مردمی است تفاوت بسیج با سایر ساختارهای مردمی جهان را در چه چیزی میبینید؟
یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب ما که معجزهوار بود، بحث ابداع و تشکیل و ساماندهی بسیج بود. اگر چه بسیج در کشورهای مختلف دنیا وجود دارد و آن را «نیروهای احتیاط» اطلاق میکنند. در همه ارتشهای دنیا برای موارد احتیاط بسیج دارند که اگر در مواردی جنگ شد یا شرایط سخت ایجاد شد از آن استفاده کنند، اما همان طور که سپاه ما با ارتشها متفاوت بود، به تبع آن «بسیج» ما هم با همه ساختارهای اصطلاحاً «نیروهای مردمی» یا «بسیج» دنیا یک تفاوت ماهوی دارد. علت هم این است که یک نگاه آرمانی دارد و فراتر از نگاه منافع ملی است. اصولاً همه ارتشهای دنیا در جهت تأمین منافع ملی خودشان، بسیج احتیاط را ایجاد میکنند که در زمان خطر از آن استفاده کنند و شاید به لحاظ بسیج مردمی، رژیم غاصب صهیونیستی قویترین سازماندهی را دارد و اینها همهاش در حوزه تأمین منافع ملی در شرایط اضطرار است ولی بسیج ما تفاوتش این است که یک نگاه آرمانی به محیط داخلی و به محیط بینالمللی دارد و فقط به محیط جغرافیایی داخل کشور محصور نمیشود. علت این است که بسیج، بسیج انقلاب اسلامی است؛ بسیج دولت جمهوری اسلامی نیست.
ویژگیهای چنین حضوری چیست؟
یک ویژگی این است که با اعتقاد وارد قضیه میشود نه بر اساس منافع و امتیاز. ویژگی دوم این است که سعی میکند در واقع در کارهای سخت و پیچیده وارد شود و بتواند ابداع کند. بحث مدیریت جهادی به نظر من از اندیشه بسیج نشئت میگیرد یا اینکه هر جا احساس کنیم که باید ارزشها احیا شود وارد میشویم. یکی دیگر از ویژگیهای بسیج ما این است که به رغم اینکه در حوزه نظامی یا حوزههایی که وارد میشود، شاید فرصت کافی برای کسب تجربه و تخصص ویژه را نداشته، ولی در همه زمینهها، توانسته نقش فوقالعادهای را ایفا کند.
این تجربه جدید در تشکیل یک ساختار مردمی چگونه برای ملل سایر کشورها الگو قرار بگیرد؟
تصور من این است که این نوع تفکر و نگاه به بسیج در حقیقت یک ادبیاتی را در دنیا تولید کرد. دنیا وقتی نگاه کرد و تفاوت بسیج ما را با باقی دید، به این حقیقت پی برد که میتوان با تکیه بر ارزشهای دینی در شرایط نابرابر و سخت وارد شد و معادلات را عوض کرد. وقتی بسیج ما وارد جنگ شد که ما به لحاظ توان نظامی خیلی از قدرت بالایی برخوردار نبودیم، به ویژه بعد از پیروزی انقلاب، معادلات و تئوریهای جنگ را عوض کرد، به این معنا که اگر تئوریهای جنگی یا دکترینهای نظامی بر اساس تجربه بشر در طول تاریخ به نحوی شکل گرفته بود که یک قواعدی را جزو الزامات جنگ میدانست بسیج توانست فراتر از آن قواعد پیش برود و ایفای نقش کند.
این یک درس برای دنیا شد. یک باور شد که میشود یک مجموعهای با اعتقاد به خدا بیاید و کار انجام بدهد به همین دلیل ما میبینیم که آن چیزی که امروز از حزبالله به عنوان برتری حزبالله علیه اسرائیل اسم میبرند قدرت بسیجی حزبالله است، نه قدرت نظامی و قدرت اطلاعاتی و قدرت تکنولوژی و تسهیلاتی و...
مزیت بسیج بر نیروی نظامی رسمی کشورها یا همان ارتش کلاسیک، مثلاً در کشورهایی مثل عراق و سوریه که در شرایط بحرانی با تکفیریها مواجه بودند، چه بود؟
وقتی داعش به عنوان یک جریان بسیار خطرناک و مخوف و خشن متولد شد و به صحنه آمد میتوان گفت که اعتقادات بسیج بود که توانست در مقابل اینها بایستد.
وقتی سوریه در شرایط سخت قرار گرفت و بیش از ۸۵ درصد کشور سوریه توسط نیروهای تکفیری و با حمایت کشورهای غربی و کشورهای منطقه اشغال شد، از زمانی معادله جنگ عوض شد که اینها ساختار بسیج را در سوریه به عنوان دفاع محلی شکل دادند. همه چیز وارونه شد و به نفع سوریه جنگ خاتمه پیدا کرد. وقتی داعش بخشی از عراق را اشغال کرد، از زمانی که حشدالشعبی با الهام از بسیج ما شکل گرفت، معادلات جنگ عوض شد و داعش شکست خورد.
وقتی اینها بسیج را به کمک ارتش آوردند، توانستند به پیروزی برسند. ارتش یک ارتش کلاسیک بود که بر اساس یک ساختار و قواعد و اصول و دکترینها میجنگید. یک ارتشی همیشه میگوید من وقتی میخواهم حمله کنم باید سه برابر نیروی دفاعکننده داشته باشم. باید آتش توپخانه داشته باشم. باید تکنولوژی هوایی من برتری داشته باشد و امکانات زرهی من باید این باشد، اما بسیج این حرفها را نمیزند، میگوید ما اللهاکبر میگوییم و میرویم جلوی خط را میشکنیم. ارتشهای کلاسیک سر جایشان محفوظ هستند و روش خودشان را دارند، اما کاری که بسیج میکند آنها نمیتوانند در مقابل داعش انجام دهند حتی امریکاییها و روسها در مقابل داعش هیچ کاری نمیتوانند انجام بدهند یا مثلاً در یمن از زمانی که کمیتههای مردمی که در واقع یک تعریف جدید و بومی از بسیج است، شکل گرفت، توانستند مقاومت کنند. چرا؟ چون این ساختار، یک ساختار مردمی است. هر کسی که با بسیج به صحنه میآید، یعنی با مردم آمده است. دشمن میتواند بیاید تمام منابع حیاطی و جاهای حساس و مراکز مهم را بمباران کند، اما نمیتواند بیاید همه مردم را بکشد.
یمن هم درست است که در بحث پهپاد و موشک موفق بود، اما آن چیزی که یمن را نگه داشته تا به اینها برسد، کمیتههای مردمی بود. لبنان هم افتخارش این است که بسیج هست و ما همین که توانستیم با داعش مبارزه کنیم هم در سوریه و هم در عراق و هم در هر کجا، قدرت و تکیه اصلی ما به بسیج بوده است تا به تکنولوژی. آنها چیزی از تکنولوژی و نیرو و امکانات مالی کم نداشتند.
سازمان ملل و تصمیمات سیاسی و ائتلافسازی قدرتهای منطقه همه از ما بیشتر بود، اما آن چیزی که معادله را عوض کرد یک بسیج جهانی بود که توانست از فاطمیون، از زینبیون و از حیدریون، افرادی از دنیا جمع شوند و بیایند و بساط داعش را برچینند. اگر بسیج نبود حتماً داعش در محیط منطقه میتوانست تاثیر جدی بگذارد، بنابراین بسیج امروز یک فرهنگ است و به اعتقاد من یک گفتمان، به این معنا که میتواند گفتمان رایج دنیا را به طور جدی به چالش بکشاند.
در ابعاد غیرنظامی، نگاه بسیجی چطور میتواند مؤثر باشد؟
اگر یک استاد دانشگاه بسیجی باشد نگاهش الهامگرفته از ارزشهای معنوی و با اعتماد به خدا باشد، باعث میشود از یک قدرت فوقالعاده برخوردار شود و خیلی قوی به صحنه بیاید، حالا در حوزه خودش. اگر هنرمند ما یک هنرمند بسیجی باشد میفهمد که باید بیاید ساختارشکنی کند و بر اساس ارزشها و مبانی آرمانی کارها و آثار خود را ارائه و ایفای نقش کند.
اگر یک دانشآموز ما بسیجی باشد، احساس میکند که باید در سنگر درس به طور جدی مطالعه کند و به عنوان یک نخبه بیاید و در ساختارشکنی، تولید الگو و مبانی کند و فضا را تحت تاثیر خود قرار دهد، بنابراین نگاه بسیجی یک نگاهی است که به اعتقاد من عقبه اصلی آن اعتماد به وعدههای خدا و ازخودگذشتگی و نادیده گرفتن منافع مادی و دنیایی است و هر کسی به این قدرت برسد میتواند یک نقشآفرینی جدی در هر حوزهای باشد. خدا هم در قرآن چنین معنایی را بیان کرده که اگر کسی بیاید خدا را قبول کند و مقاومت کند، خدا قول داده که ملائک را به کمکش میفرستد. نگفتند برای مؤمنین و مسلمین «الا الذین قالو رب الله»، بعد هم خداوند میگوید که نه تنها ملائک را به کمکش میفرستم بلکه خوف و اندوه را هم از او میگیرم. وقتی یک آدمی خدا را قبول دارد و خوف هم ندارد ملائکه هم کمکش آمدهاند، این آدم میشود یک عنصر بسیار قدرتمند. یک نکته دیگر هم دارد که میگوید «و ابشروا بالجنه»، بشارت بهشت هم به آن میدهم. حالا یک آدم احساس کند که الان قدرت خدا را پشت سرش دارد و ملائک خدا هم کمک او هستند و هیچ ترسی هم از دشمن ندارد، یک وعده بهشت هم دارد و با نشاط و باامید، در هر زمینه و حوزهای این وارد شود، بر اساس وعده قرآن پیروز است، حالا حوزه جنگی باشد، تکنولوژی باشد، امنیتی باشد، اقتصادی باشد، فرهنگی باشد، سیاسی باشد هر حوزهای باشد. اگر انسان به این قناعت برسد و اعتماد کند و یقین پیدا بکند این میشود بسیج و تاثیرش در حوزه بینالملل.
چطور میشود یک جوان پاکستانی، یک جوان افغانستانی، یک جوان عراقی در قالب لشکر زینبیون یا فاطمیون و حشدالشعبی که در فرهنگهای دیگری تربیت شده است میتواند اینقدر زود در جبهه مقاومت حل شده و با روحیه بسیجی انس بگیرد؟
ما مسلمانان یک داشتههایی داریم به نام اهل بیت (ع) که شاید در ادیان دیگر اینها نباشد. در قرآن هم آمده که اگر قرار است قرآن را هم خوب بفهمد باید به «راسخون فی العلم» اتکا کند والا از قرآن اشتباه برداشت میکند که ما قائلیم که این اهل بیت (ع) به قدر مسلم راسخون فی العلم هستند. ما یک عاشورا داریم که این عاشورا در واقع یک ثروت بسیار بزرگی است، یک درس اساسی برای زندگی و در واقع حیات و نگاه به معاد است. خیلی از ادیان و مکاتب دنیا به این اعتراف دارند که این عاشورای شما اگر برای ما بود همه دنیا را به هم میریختیم. خیلیها تعابیر منفعتطلبی از عاشورا دارند. ما میگوییم عاشورا برای ماست که دنیا را رها کنیم. بدهیم به دیگران و به یک ارزش بالاتری برسیم. آنهایی که فرهنگ عاشورا در اندیشهشان نهادینه شده، اینجاها جواب میدهد و کسی که اعتقاد به فرهنگ کربلا و عاشورا نداشته باشد نمیتواند آدمی باشد که بیاید و با اعتقاد بجنگد.
پس این داعشیها چگونه میجنگیدید، آنها هم که عاشورا را قبول نداشتند؟
بله، درست است ما در زمان امام حسین (ع) هم داشتیم، کسانی که در جبهه مخالف امام حسین (ع) بودند و نماز هم میخواندند و دعا هم میکردند و با امام حسین (ع) هم قربهالیالله میجنگیدند. این جهل همیشه در طول تاریخ وجود داشته است.
بروز بیرونی بسیج بیشتر به شکل نظامی دیده شده و فعالیتهای فرهنگی در قالب سازندگی بیشتر بوده و اینها بروز کمتری داشته است. نمیخواهیم نقش رسانههای دشمن را انکار بکنیم ولی از این سو هم کمکاری در امر تبلیغاتی نبوده است؟
بسیج اساسش کار فرهنگی و فرعش کار نظامی است. دین ما اصلاً توصیه به جنگ نمیکند، توصیه به هدایت میکند. امام حسین (ع) دنبال قدرت نبود، دنبال هدایت بود و در آخرین لحظات عمرش هم داشت توصیه میکرد به اینکه این کار را نکنید تا هدایت شوند. ما بر مبنایی فقهی هیچ موقع جهاد ابتدایی را شروع نمیکنیم، چون معتقدیم امام معصوم باید دستورش را بدهد ولی اگر به ما حمله شود واجب است دفاع کنیم و در مقابل ظلم هم کوتاه نمیآییم، پس بسیج باید نقش اساسی خودش را در حوزه فرهنگی ایفا کند و اگر مجبور شد در حوزه نظامی وارد شود. قاعدتاً روی این موضوع باید کارکرد و کار سادهای نیست، چون ابزارهای فرهنگی دنیا خیلی پیچیده شدهاند و معماری و طراحی خیلی از آنها هم دست دشمنان است. ابزارهای جدید، هم پیچیده است و هم جنگ فرهنگی بسیار نابرابرتر از جنگ نظامی است و باید بسیج بتواند خودش را در این صحنهها آماده کند، زیرا جنگهای آینده همه به این سمت میرود. دیگر جنگ نظامی تعطیل و تکنولوژی تسلیحاتی تعطیل خواهد شد و جنگ، جنگ قدرت نرم در حوزههای اندیشه و در بحثهای سایبری و فضای مجازی خواهد بود. به اعتقاد من در حال حاضر خیلیها در این جنگها شناخت دارند و صحبت میکنند و معتقد هستند که نبردها در دنیا به این سمت میرود، بنابراین بسیج اگر بخواهد فردا دفاع بکند، هدایت بکند و از تعرض دشمن جلوگیری بکند، باید به این ابزارها مسلح شود و الا خداوند هم قرارداد قطعی نبسته که در هر شرایطی معجزه کند!
گاهی بحث ابزار نیست، یعنی ابزار رسانه را بسیج در اختیار دارد، اما اصل دغدغه بین مسئولان بسیج به وجود نیامده است...
من معتقد هستم که ما ناگزیر هستیم از این ابزار استفاده کنیم. چون وقتی در جنگ اسلحه تعیینکننده باشد، شما اسلحه نداشته باشید شکست میخورید. حالا بگوییم ما میرویم با شمشیر و با چاقو و با چوب میجنگیم! نمیشود؛ میدان اقتضایش این است. اگر مسلح نشوید شکست میخورید. در حوزه فضای مجازی هم، چون پیچیدگی خاص خود را دارد و دیگران از خیلی وقت پیش کار کردهاند و ما کار نکردهایم، عقب هستیم، الان بسیج باید آنقدر تلاش کند که هم عقبماندگی را جبران کند و هم بتواند یک دست برتری را به وجود بیاورد که روی معادله تاثیر بگذارد، و الا ما به لحاظ عقلانیت و منطق و به لحاظ معنویت و مسائل فطرت انسانی همه محتوا را داریم. ما قرار است کمک کنیم که انسانها به سمت بندگی خدا بروند وگرنه نمیخواهیم چهار تا کشور را مثل امریکاییها و اسرائیلیها اشغال کنیم.
چشمانداز شما از آینده منطقه و نقش محور مقاومت در ترسیم چهره آینده منطقه غرب آسیا چیست؟
من معتقدم اگر اندیشه بسیج، در اشکال و چارچوبها و در زمینههای مختلف تبدیل به الگوسازی و تئوریپردازی شود و اگر ما این اندیشهای را که در فطرت و عقل و معنویت انسانها ریشه دارد، توسعه بدهیم میتوانیم با دشمن مقابله کنیم نه تنها در منطقه که در همه جهان.
اگر در حوزه جنگهای مدرن، در حوزه قدرت نرم، در حوزه جنگ و فضای مجازی و سایبری نتوانیم توسعه بدهیم حتماً جا میمانیم، البته خداوند کمک میکند و ما تردیدی نداریم، اما ما باید همت و اراده آن را داشته باشیم. به نظر من همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: «اگر من امروز رهبر نبودم، میرفتم در فضای مجازی کار میکردم» از این پیام معلوم است فضای مجازی حتی به این اندازه مهم است. یک تکلیف دینی است که هر بسیجی برود و خودش را در این وضعیت مجهز بکند. زبان یاد بگیرد، تکنیکها و تاکتیکها و نرمافزارهای مختلف را یاد بگیرد. تکنولوژی به سرعت برق جلو میرود که یک مدت اگر شما غافل شوی دیگر کارایی نداری و جا میمانی. بسیجی باید با این سرعت بتواند پیش برود و خودش را آماده کند، با این ابزار بتواند از حقانیت خود دفاع و با دشمن هم مقابله کند. اگر ما به ابزارهای مدرن مسلح بشویم و در تولید مبانی و علم هم کارهای اساسی کنیم، به نظر من آینده دنیا طبق وعدههای الهی و وعدههای قرآن و اسلام از آن مقاومت است.
من معتقدم در دنیای امروز خیلی چیزها به بنبست خورده؛ هم اخلاق، هم تئوریهای حکومتی، هم ادعاهای حقوق بشری به بنبست خورده و دیگر ماهیت اینها رو شده و الان دنیا به یک جایگزین نیاز دارد. بشر که مخلوق خداوند است دنبال یکسری ارزشها میگردد و هر جا که گیرش بیاید به آن سمت میرود. اگر یک تولید محتوای قوی و غنی مبتنی بر یک موعودگرایی منطقی و مستدل بشود، میتواند در معادلات قدرت منطقه و فرامنطقهای تاثیر جدی بگذارد.
اگر بخواهید به پیشرفت بسیج در ۴۰ سال گذشته یک نمره بدهید و یک ارزیابی کنید چه نمرهای میدهید؟ در واقع سرعت رشد بسیج منظورم است.
بسیج دو امتیاز ویژه دارد و یک اشکال اساسی. امتیاز ویژه بسیج این است که در مقابل هر بحران و خطر توانسته خودش را آماده و بازسازی کند، اما در ابداعگری و الگوسازی کمتر توانسته عمل کند، یعنی بسیج در حوزه واکنشی خیلی قوی است، اما در حوزه کنشی خیلی قوی عمل نکرده است. بسیج باید در یک افق کلان خودش بیاید مبدع باشد یعنی زمین بازی درست کند. میتواند در حوزه تئوریهای مختلف بیاید به طور جدی وارد صحنه شود و با همه دنیا و بشریت حرف بزند.
در بحث موعودگرایی میتواند حرف بزند، در بحث ظهور میتواند حرف اساسی بزند، در بحث قدرت الهی میتواند صحبت کند، در بحث دشمنستیزی و مبارزه با سلطه میتواند حرف بزند، اینها را تجربه کرده و میتواند به دنیا بدهد، اینها را تئوریزه کرده و بر اساس این شاخصههای قدرت بیاید اهداف بعدی را در دنیا تعیین کند.
ما گاه در کشورهای دیگر به شکل مستشار حضور پیدا کردهایم، اما وقتی آن فضای نظامی و جنگی تمام شده، خیلی اوقات فضای اجتماعی به نفع ایران نبوده است. خیلیهایشان متوجه نیستند که ایرانیها چه خدمتی به آنها کردهاند. مثلاً بوسنی یا کشورهای منطقه. این را ضعف فرهنگی یا ضعف دیپلماسی ما میدانید؟
خب این سؤال در مورد داخل کشور هم مطرح است. چقدر از مردم آن حقیقت و عمق ارزشهای اعتقادی و انقلاب را نسبت به شرایط زمان فهمیدند که الان باید چه نقش و وظایفی را ایفا کنند، این در داخل به طور جدی مطرح است و بخشی هم در بیرون به طور طبیعی مطرح است. همان طور که بسیج باید مولد باشد، کنشگری عمل کند، ابداع کند و الگوسازی کند، جایش همین جاست. ما در بحث عقلانیت مبانی بسیار قوی داریم، اما هنوز نتوانستهایم معرفی کنیم، این نقص هم در داخل و بیرون باید جبران شود، در جنگهای آینده اگر این نشود، ما عقب میمانیم.
اینجا کار کنشی نیاز دارد، نباید منتظر باشیم دشمن اگر کاری کرد ما هم این کار را کنیم، لذا این سیستم قدرت نرمی که دنیا دارد و با ادبیات القا و دروغپردازی و شایعهسازی و ادبیات خودشان مطرح میکنند، اصلاً از نظر ما مطرود است و ما نیازی به این نداریم، ما ادبیاتی شایستهتر از این داریم، ما در بحث اقناعگری، متقاعدسازی، تقویت معنویات انسانها، تاثیر بر عقلانیت و مبانی و با اینها بیاییم جنگ روانی راه بیندازیم. در واقع همان بحث هدایت به جای قدرت است، منتها، چون آنجا کار نکردهایم و همه سپردهاند به هم، بسیج سپرده به حوزه، حوزه سپرده به دولت، دولت سپرده به وزارت ارشاد و ارشاد هم به بسیج، همینطور این کار در وسط مانده! و تا زمانی که یک انسجام ملی قوی و قدرتمندی برای تولید این ادبیات و کنشگری نباشد، این اشکال به طور طبیعی وجود دارد.