سرويس تاريخ جوان آنلاين: تحلیل وقایع کنونی در لبنان، بدون خوانش پیشینه حضور نحلههای گوناگون لبنانی به ویژه شیعیان این کشور در قدرت سیاسی، ناتمام خواهد بود. هم از این روی گفت و شنود حاضر بدین امر اختصاص یافته است. حجتالاسلام والمسلمین سیدصادق موسوی شیرازی در زمره فعالان دیرین انقلاب اسلامی و یاران امام خمینی است که سابقه حضور وی در کشور لبنان به نیم قرن میرسد. وی با برخورداری از این پیشینه، به چنین خوانش و تحلیلی پرداخته است. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
برحسب شواهد، استعمار در لبنان، نفوذ سیاسی، فرهنگی و تاریخی درازمدتی داشته است. برای ما از تغییراتی بگویید که به واسطه وجود این پدیده در لبنان ایجاد شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. سرزمین لبنان از دیرزمان، محل سکونت مجموعههاى قومى و دینى گوناگون بوده و مذاهب مختلف صدها سال در کنار همدیگر مىزیستهاند ولى در برهههایى با تحریکات کشورهاى خارجى یا بر اساس تعصبات و بعضى تندروىها در داخل، جنگهایى گاه محدود و گاه گسترده میان این طوایف و مجموعهها درگرفته است. با این همه کشور فرانسه- که بر حسب معاهده «سایکس پیکو» پس از جنگ جهانى دوم، استعمار سرزمین لبنان را سهم خود کرد- در جهت تثبیت پایههاى خود در این کشور، برنامهریزىهاى بلندمدتى را تنظیم و در جهت رخنه به درون گروهها و طوایف موجود در لبنان تلاش فراوانى کرد. در میان طوایف لبنان، پیروان طایفه مسیحى مارونى، آمادگى بیشترى براى وابستگی به بیگانگان داشت و بر این اساس فرانسه نیز بیشترین امتیازات را به مارونىها داده و کاملاً دست آنان در بسط سیطره بر سرزمین لبنان را باز گذاشت. این موضوع در وقایع بعدی این کشور، کاملاً تأثیرات خویش را نشان داد.
استعمار چه سیاستی در مواجهه با شیعیان اتخاذ کرد؟
آنها با حیلههاى مختلف و سوءاستفاده از شرایط سخت زندگى مسلمانان و بالاخص شیعیان، آنان را به مناطق کمحاصل در دره بقاع کوچ دادند و روستاهاى سرسبز آنان در منطقه جبیل را تصاحب کردند و مناطقى در جبل لبنان و جنوب لبنان که تا یکصد سال پیش کاملاً مسلماننشین و مرکز ثقل شیعیان بوده و بسیارى از علماى بزرگ شیعه از آن دیار بودهاند، اکنون تقریباً خالى از وجود مسلمان است. متأسفانه بسیارى از زمینها که به استناد مدارک متقن در مالکیت شیعیان بوده، با تقلب در اسناد دولتى به نام کلیساى مارونى ثبت شده است! در یکى از روستاها در جبل لبنان- که اخیراً از آن دیدن کردم- تنها یک مقبره کوچک از آثار موقوفات شیعیان باقى مانده است. جالب است که در داد و ستد میان استعمارگرانِ فرانسه و انگلیس، تعدادى از روستاهاى شیعهنشین در جنوب لبنان از این سرزمین جدا و به فلسطین اشغالى الحاق شده است!
فرانسه پس از این مقدمات و براى شکل قانونى دادن به توطئههاى خود در لبنان، در سال ١٩٣٦ میلادى سرشمارى برگزار کرد که بسیارى از مسلمانان منطقه بقاع و جنوب لبنان باقى مانده را نیز نادیده گرفته و اکثریت را از آن مارونىها اعلام کرد! بر اساس آن نیز، ریاست جمهورى و فرماندهى ارتش و ریاست قوه قضائیه و ریاست دستگاه اطلاعات کشور و اکثریت نمایندگان پارلمان و ریاست بانک مرکزى را به آنان تخصیص داد! به گونهای که حتى رئیس جمهور منتخب، رئیس پارلمان دستنشانده خود را به رسمیت نشناخت، صرفاً براى اینکه مسلمان بود. آنها بر حسب ظاهر، ریاست پارلمان را به شیعیان و نخستوزیرى را به سنى مذهبها اختصاص دادند، اما سیر عملی ماجرا را طوری تنظیم کردند که ریاست مجلس همیشه زیر سلطه مارونىها و نخستوزیر نیز در قبضه رئیس جمهور قرار گیرد، اقتصاد و ارتش لبنان نیز در قبضه مسیحیان مارونى قرار داشت و منطق «ما لنا لنا وحدنا و ما لکم لنا و لکم» یعنى آنچه سهم ما است، مخصوص ماست و آنچه سهم شماست ما نیز در آن شریک هستیم، حاکم شد! یک مسلمان حتى براى ورود به ارتش، یک مسیحى مارونى را همراه خود مىکرد تا درخواست او مورد قبول قرار گیرد!
این فرآیند مارونیگرایی، تا کجا عمق یافت و چقدر بر وقایع بعدی خود تأثیرگذار بود؟
خوب است که در پاسخ جنابعالی به این نکته اشاره کنم تا مدتها، یک اصل ثابت در میان لبنانىها وجود داشت که هر فرزندى که از پدر و مادر مارونى متولد مىشود، او رئیس جمهور بالقوه لبنان است! لیکن هر شیعهاى که براى رسیدن به ریاست پارلمان تلاش مىکند، حتماً باید مورد رضایت مسیحیان مارونى قرار گیرد و همچنین هر سنّى براى کسب پست نخستوزیرى باید مورد رضایت رئیس جمهور و رهبران مارونى باشد! معروف است که یک بار رئیس جمهور لبنان، افرادى را برای تعیین نخستوزیر به کاخ ریاست جمهوى احضار کرده و الزامات و خواستههاى خود را صریحاً براى او بیان کرد و در پایان سخنانش گفت: «اگر شما شروط من را قبول نکنى، ٤٩ نفر دیگر پُشت در آماده هستند که شروط مذکور را بپذیرند، شما نفر پنجاهمین هستید!»
بدین ترتیب شخص نخستوزیر سنّى، همواره سرسپرده رئیس جمهور مارونى و مطیع مطلق خواستههاى وى مىشد. در عین حال رئیس پارلمان شیعه مذهب نیز، همواره در شرایط مشابه نخستوزیر بود، چون اکثریت نمایندگان مجلس، مسیحى و مارونى بودند و انتخاب رئیس مجلس هم به صورت سالانه انجام مىگرفت. هر زمان که او خواستههاى آنان را بىچون و چرا انجام نمیداد، وى را از ریاست محروم مىکردند! بدین وسیله مارونىها به طور کامل لبنان را در قبضه خود داشتند.
گروههای سنی در مواجهه با استعمار، چه رویکردی برگزیدند؟
در طول سالیان متمادى، سنّىها براى تقویت موقعیت خود تلاش میکردند، اما با ریاست جمال عبدالناصر بر مصر در سال ١٩٥٢ میلادى و سردادن شعار ناسیونالیسم عربى و همگامى اعراب، بسیارى از مسلمانان لبنان نیز با وى احساس نزدیکی کردند. پس از وحدت میان سوریه و مصر در سال ١٩٥٨ میلادى و به علت اتصال جغرافى تنگاتنگ سوریه و لبنان، این احساس قوت بیشترى گرفت. بدین طریق موقعیت نخستوزیر سنى کمى قدرتمند شد. با حضور رهبرى مقاومت فلسطین در لبنان بعد از جنگ اردن و با استعانت از قدرت نظامى آنان، قدرت اهل سنت بسیار بیشتر شد که همین احساس قوت مسلمانان و ضعف مارونىها باعث تشکیل نیروهاى فالانژ حزب «کتائب» به رهبرى «پیر جمیل» و «القوات اللبنانیه» به فرماندهى فرزندش «بشیر جمیل» و نیز گروه نظامى «نمور الاحرار» توسط «کمیل شمعون» رئیس جمهور اسبق لبنان شد و مقدمات جنگ داخلى لبنان ایجاد شد.
اما شیعیان لبنان که بهطور طبیعى باید مورد حمایت ایران به عنوان کشور شیعه مذهب قرار مىگرفتند، به علت وابستگى رضاشاه و محمدرضا شاه به کشورهاى استعمارگر نصیبى از پشتیبانى آنان نداشتند، بلکه شاه ایران روابط صمیمانهاى با پیر جمیل و کمیل شمعون مارونى- که آنان نیز مزدوران کشورهاى غربى بودند- داشت و حتى در جنگ داخلى لبنان، با ارسال اسلحه و مهمات از فالانژها علیه مسلمانان حمایت مىکرد! آقاى سیدموسى صدر- که خداى او را بازگرداند- با تأسیس «مجلس اعلاى شیعه» در سال ١٩٦٧ میلادى، در جهت جمعآورى نخبگان شیعه تلاش کرد. ایشان همچنین در سال ١٩٧٤ میلادى با تشکیل «حرکه المحرومین»، حرکت گستردهاى براى مطالبه حقوق شیعیان به راه انداخت و در سال ١٩٧٥ میلادى سازمان نظامى «امل» را تشکیل داد تا نیروهاى جوان شیعه گرویده به احزاب چپ و راست لبنان و نیز برخی گروههاى فلسطینى را، در یک تشکیلات مسلح جمعآورى کند، لیکن «مجلس اعلاى شیعه» از نظر قانونى زیرمجموعه نخستوزیرى و سازمان «امل» از نظر پشتیبانى مالى و تسلیحاتى بهطور کامل زیر نظر سازمان «الفتح» فلسطینى بودند و همین کار ایشان را قدری دشوار میکرد.
پس از تشکیل سازمان «امل» و تشکیلاتی که به آن اشاره کردید، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. پیروزی مردم ایران در انقلاب سال ۵۷ بر گروههای شیعه چه تأثیری داشت؟
با آغاز نهضت اسلامى و شروع راهپیمایىهاى مردمى به رهبرى حضرت امام خمینى (رضوان الله علیه) در ایران و پیروزى انقلاب اسلامى، احساس افتخار و غرور ویژهاى در میان شیعیان لبنان ایجاد شد و براى خود در مقابل طوایف دیگر، حامى و پشتیبانى قدرتمند یافتند. اگرچه حضرت امام (رضوانالله علیه) پیشواى عموم شیعیان بلکه دلسوز تمام مسلمانان و حتى خواهان عدالت براى همه مستضعفان جهان بودند ولى، چون ایشان در درجه اول مرجع اعلاى شیعه بودند، لذا شیعیان لبنان ایشان را پناه و منشأ امید براى رفع کاستىهاى مزمن و تاریخى خود دانستند و دلبسته به ایشان شدند. با این حال، چون پایه ارگانهاى سیاسى و نظامى شیعه که توسط آقاى سیدموسى صدر بر اساس تعامل در چارچوب رژیم حاکم لبنان تنظیم شده بود و با ناپدید شدن مؤسس آن مجموعه ماهها قبل از پیروزى انقلاب اسلامى و نیز به علت سیطره مجموعههاى وابسته به سیستم حاکم بر این ارگانها، نوعی نابسامانی در سطوح مختلف این مجموعهها به وجود آمد. داستان از این قرار بود که طیفى از آنان خود را مهرههاى حکومت وقت لبنان مىدانستند و مجموعههاى زیادى از اعضاى «مجلس اعلاى شیعه» و بالخصوص سازمان «امل» رهبرى امام خمینى را پذیرفتند و خود را جزئى از سربازان نهضت اسلامى ایشان دانستند. این دوگانگی، در فرآیندهای بعدی مربوط به شیعیان خود را بیشتر نشان داد؛
و ظاهراً تشکیل حزبالله هم در همین فرآیند روی داد. اینطور نیست؟
همین طور است. با حمله رژیم صهیونیستى به لبنان در سال ١٩٨٢ میلادى و شرکت رئیس سازمان امل در «لجنه الإنقاذ» امریکایى در کنار بشیر جمیل و سپس عضویت در کابینههاى متعدد امین جمیل، گروههاى متدین و مخالف روش ریاست امل مسیر خود را از این سازمان جدا کرده و با اتحاد با مجموعههایى از «حزب الدعوه» لبنان به رهبرى سیدمحمدحسین فضلالله، «حزبالله» را تأسیس کردند که دقیقاً مسیر آن در جهت مقابله با رژیم مارونى لبنان در کنار جنگیدن با اشغالگران صهیونیست و مبارزه با امریکاى جنایتکار تعیین شد و شعار آن «الثوره الإسلامیه فی لبنان» اعلام شد. هزاران نفر از مردم و نیز نیروهاى شیعه وابسته به سازمانهاى فلسطینى- که با شکست مقاومت فلسطین و خروج رهبران آن از لبنان پشتوانه خود را از دست داده بودند که از جمله آنان شهید عماد مغنیه بود- به صفوف آنان پیوستند و با پشتیبانى سپاه پاسداران که براى مشارکت در رزم با صهیونیستهاى جنایتکار به سوریه و لبنان آمده بودند، آمادگى نظامى لازم را به دست آوردند و پس از سالها مجاهدت خالصانه و مقاومت در مقابل توطئههاى گوناگون، در نهایت رژیم صهیونیست ذلیلانه خاک لبنان را بدون هیچ قید و شرطى ترک کرد و براى نخستین بار، ارتش شکستناپذیر اسرائیل به شکست سهمگین خود اعتراف کرد!
به عنوان جمله معترضه، امام خمینی در ماجرای ربایش امام موسی صدر تا چه حد نسبت به این رویداد حساسیت نشان دادند؟ اگرچه در این باره زیاد صحبت شده، اما شنیدن خاطرات شما در این فقره، برای ما مغتنم است.
آقای سیدموسى صدر در بحبوحه ایام مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (رضوانالله تعالی علیه) و در سفری به کشور لیبی، ناپدید شد. چند صباح بعد که امام خمینی به پاریس رفتند، از جمله کشورهایی که نماینده ویژه برای ملاقات با امام فرستادند و اعلام آمادگی کردند که میزبان امام خمینی باشند و تمام امکانات کشورشان را در اختیار ایشان قرار دهند، کشورهای لیبی و الجزایر بودند. در یکی از این دیدارها که اینجانب ترجمه از فارسی به عربی را به عهده داشتم (چون امام احتیاج به ترجمه از عربی به فارسی نداشتند) این موضوع مطرح شد. امام در بحبوحه رهبری نهضت ایران اهتمام خاصی به موضوع آقای صدر داشتند، برای همین یک بار آقای صادق قطبزاده را به لیبی فرستادند که موضوع را با مقامات آن کشور پیگیری کند ولی متأسفانه ایشان به جای پیگیری موضوع آقای صدر مبلغ ۴۰ هزار دلار از مقامات لیبی دریافت کرد و بدون هیچ نتیجهای بازگشت! وقتی من این موضوع را به اطلاع امام رساندم ایشان خیلی ناراحت شدند. البته این شمهای از رویکرد پیگیرانه امام نسبت به این ماجرا بود وگرنه تفصیل بیشتری دارد.
به موضوع اصلی این گفت و شنود بازگردیم. پیروزی مقاومت چه تأثیری در خط مشی نیروهای سیاسی لبنان گذاشت؟
شیعیان که بیشترین هزینهها را در مسیر مبارزه داده بودند، با آزادى لبنان از یوغ رژیم صهیونیستى، احساس افتخار و غروری وصفناشدنى کردند ولى در طرف دیگر آنان که زندگى شخصى و سیاسى خود را در دوران حاکمیت سوریه، به سوریه و پس از اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستى به این رژیم وابسته کرده بودند، هستى و آینده خود را در خطر واقعى میدیدند. از همین رو به هر دری مىزدند تا شاید پیشینه سیاه خود را پاک کنند! از آن جمله «ولید جنبلاط» دروزى و «ایلى حبیقه» فرمانده القوات اللبنانیه و «سمیر جعجع» فرمانده دیگر القوات و «میشل عون» فرمانده ارتش لبنان، از مهرههاى مورد اعتماد «بشیر جمیل» بودند که هرکدام به طریقى خود را به حافظ اسد نزدیک کرده و مجدداً در خدمت سیاستهاى سوریه قرار گرفتند. در این برهه رفیق حریرى- که لبنانىالاصل ولى تابعیت عربستان سعودى را کسب کرده بود- به عنوان نماینده عربستان وارد میدان لبنان شد و حرکت خود را از طریق تقدیم بورس تحصیلى در خارج از کشور به جوانان نخبه لبنانى توسط «مؤسسه الحریرى» و نیز خدمترسانى به مردم به واسطه جمعآورى زبالهها از محلههاى مختلف بیروت و حومه توسط شرکت «سوکلین»، آغاز کرد و پس از آن تلویزیون «المستقبل» را در مسقطالرأس خود شهر صیدا تأسیس کرد، که پس از مدت کوتاهى به بیروت منتقل شد. او همچنین از راه خدماترسانى به شکلهاى مختلف در صحنه لبنان حضور پُررنگ پیدا کرد.
در اثنای مذاکرات نمایندگان مجلس لبنان در شهر «طائف» عربستان برای تدوین قانون اساسى جدید این کشور، رفیق حریرى در کسوت یک شخصیت اساسى تأثیرگذار بر نمایندگان و تأمینکننده منافع سعودىها ظاهر شد که پس از توقف جنگ در لبنان، به یک چهره مؤثر سیاسى با قدرت مالى در لبنان نیز تبدیل شد و نهایتاً بعد از مدتى به نخستوزیری رسید. در آن دوره مارونىها در طول جنگها و شکست سیاستهاى صهیونیستى- امریکایى، بسیار تضعیف شده بودند. جالب بود که براى نخستین بار در تاریخ لبنان، به مدت دو سال این کشور بدون رئیس جمهورى ماند و چند سالى نیز لبنان با دو کابینه در دو قسمت مسلماننشین و مسیحىنشین یکى به ریاست سلیم الحص و دیگرى به ریاست میشل عون- که امین جمیل وى را در آخرین دقایق ریاستش به نخستوزیرى منصوب کرد ولى اعضاى مسلمان اعلام شده از سوى او فوراً استعفا دادند و او تنها همراه با دو وزیر مسیحى از افسران ارتش خود ادعاى مشروعیت کرد- اداره میشد! از سوى دیگر سلیم الحص با کابینه برکنارشدهاش و با پشتیبانى سوریه، امور بقیه مناطق را مدیریت مىکرد و با این شرایط، مسیحیان و مخصوصاً مارونىها خوف جدى داشتند که مسلمانان در نهایت حاکمیت لبنان را بهطور کامل به دست گیرند. حتى مطالبه برپایى جمهورى اسلامى در لبنان در سطح بسیار وسیعى مطرح شد و کاندیداهایى نیز از شخصیتهاى سنى و شیعه براى پست ریاست جمهورى معرفى شدند، لذا نمایندگان این طایفه به ناچار، تن به خواستههاى گوناگون داده و در مقابل، اصرار بر تصاحب پست ریاست جمهورى ولو به شکل سمبلیک را داشتند! نهایتاً با پشتیبانى رژیم سعودى و موافقت حافظ اسد، قانون اساسى جدید لبنان تدوین شد که در آن قسمت اعظم قدرت، در دست نخستوزیر ولى با اشراف نسبى رئیس جمهورى و تقسیم نمایندگان پارلمان به طور مساوى میان مسیحیان و مسلمانان و انتخاب رئیس مجلس به مدت چهار سال به جاى یک سال قرار گرفت.
با این همه نگارش قانون اساسی جدید، چیزی از تنازعات و کشمکشهای سیاسی لبنان نکاست. علت این امر چه بود؟
قبل از پاسخ به پرسش شما، خوب است اشاره کنم که، چون ساختمان اصلى مجلس از اوایل دوران جنگ متروکه شده و ساختمان موقت آن نیز توسط میشل عون- که مصرانه خواستار انتخاب وى به ریاست جمهورى بود- تعطیل شده بود، لذا اولین انتخابات ریاست جمهورى با عجله در فرودگاه متروکه نظامى «قلیعات» در شمال لبنان انجام گرفت که نمایندگان با هواپیماى اختصاصى از عربستان به آنجا آورده شده و پس از انتخاب یکى از همکاران نماینده خود به نام «رینه معوض» به عنوان رئیس جمهور و اداى سوگند قانونى در همان جلسه لبنان را ترک کردند، اما وى پس از چند روز و پیش از آنکه فعالیت رسمى خود را آغاز کند در بیروت ترور شد، که همان نمایندگان سریعاً در هتلى در شهر «شتورا» در منطقه بقاع و تحت حمایت ارتش سوریه تشکیل جلسه دادند و باز یکى از همکاران خود به نام «الیاس هراوى» را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند که وى تا مدتى در پادگان نظامى تحت سیطره ارتش سوریه در منطقه «ریاق» در دره بقاع اقامت داشت ولى فاقد هرگونه قدرت عملى بود، چون تمامى مناطق اصلى لبنان یا در کنترل فالانژها و میشل عون و یا مناطق ناامن بودند. در نهایت با بمباران کاخ ریاست جمهورى لبنان در «بعبدا» توسط هواپیماهاى نظامى سورى و اجبار میشل عون به فرار و پناه آوردن به سفارت فرانسه- که در نزدیکى کاخ واقع بود- و ورود نیروهاى وابسته به سوریه و حزبالله و القوات اللبنانیه به رهبرى ایلى حبیقه به مناطق مسیحىنشین تحت سلطه نیروهاى وابسته به میشل عون و سمیر جعجع، نقش گذشته مارونىها پایان یافت و با انتخاب رفیق حریرى شخصیت مورد علاقه عربستان و مقبول سوریه، در ساحت سیاست لبنان اتفاق جدیدی افتاد. حزبالله نیز باید خود را با این واقعیت هماهنگ میکرد، با این همه بارها با دولت رفیق حریرى درگیر و چندین نفر از اعضایش در چند مورد در تقابل با ارتش لبنان کشته شدند. به رغم این واقعیت، به علت روابط ویژه میان ایران و سوریه، معمولاً از تنشهاى حزبالله با کابینه و حتى با ارتش سوریه کاسته مىشد. تا اینکه حافظ اسد درگذشت و به جای او فرزندش بشار اسد، به سرعت به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و با مهرههاى ریشهدار دوران حاکمیت پدرش اصطکاک پیدا کرد. آنها نیز برای تضعیف و حتى کودتا علیه او فعالیت خود را آغاز کردند و در لبنان نیز، تمام شخصیتها که سالیانى در خدمت حافظ اسد بودند، دوباره پرچم مخالفت با سوریه را برداشتند و در نتیجه ارتش سوریه مجبور به خروج از لبنان شد، واقعهای که طبعاً حزبالله از آن راضى نبود.
گویا این کشمکشها منجر به تظاهرات ۸ و ۱۴ مارس شد. در این باره بیشتر توضیح بدهید.
لبنانیها در تجمع روز ٨ مارس در میدان «ریاض الصلح» بیروت، ادامه همبستگى خود با سوریه را اعلام کردند که در روز ١٤ مارس نیروهاى خرسند از خروج سورىها در «ساحه الشهدا» با جمعیت بسیار کثیرى تجمع کرده و شخصیتهایى از مسیحیان و میشل عونِ بازگشته از فرانسه و سمیر جعجعِ آزاد شده از زندان و ولید جنبلاطِ درزى و سعد حریرى فرزند رفیق حریرى و سخنرانان دیگر، سوریه و شخص بشار اسد را مورد حمله شدید قرار دادند و در نتیجه نخستوزیر وقت «عمر کرامى» مجبور به استعفا شد و امیل لحود رئیس جمهور نیز- که با فشار سوریه دوره ریاستش به مدت سه سال تمدید شده بود- تحت فشار شدید برای استعفا قرار گرفت، اما او بر تکمیل مدتش اصرار داشت و حزبالله نیز از وى حمایت مىکرد. وضعیت نابسامان لبنان روز به روز متشنجتر مىشد تا اینکه «فؤاد سنیوره» نخستوزیر طبق دستورالعملى، مسئول امنیت فرودگاه بیروت «وفیق شقیر» مورد پشتیبانى نبیه برى رئیس مجلس را برکنار و نیز دستور تعطیل شبکه ارتباط تلفنى ویژه حزبالله را صادر کرد که متعاقب آن و در یک روز، نیروهاى حزبالله و امل مناطق مختلف بیروت را تحت کنترل گرفته و عملاً تمام پایتخت را در تسلط خود درآوردند. این شکست مفتضحانه نیروهاى وابسته به عربستان و اسرائیل و امریکا، قطر را وارد میدان کرد و امیر قطر طرفهاى درگیر را به دوحه دعوت کرده و در آنجا توافقى اضافه بر قانون اساسى طائف تنظیم شد و بر اساس آن میشل سلیمان که فرمانده ارتش بود به ریاست جمهورى انتخاب شد، لیکن او نیز به توافقات کتبى خود با حزبالله پایبند نمانده و آرام آرام در جرگه مزدوران عربستان و امریکا قرار گرفت. پس از آن میشل عون با یک چرخش از مخالفت با سوریه و تهدید به بمباران کاخ ریاست جمهورى حافظ اسد در دمشق و نیز بمباران مناطق مسلماننشین در بیروت، با دبیرکل حزبالله در کلیساى «مار مخایل» در حد فاصل منطقه شیعهنشین «شیاح» و مسیحىنشین «عین الرمانه» توافقى را امضا کرد که بر اساس آن وى گزینه بىبدیل حزبالله براى ریاست جمهورى لبنان باشد. حزبالله با تمام قوا به این توافق متعهد شد و مانع حصول توافق با همه گزینههاى دیگر شد. در نهایت با موافقت عربستان سعودى، میشل عون به ریاست جمهورى رسید ولى وى در اولین سفر خارجى به ریاض رفته و بهرغم دعوتهاى مکرر جمهورى اسلامى، از سفر به تهران سر باز زده و در موضعگیرىهاى متعددى به خصوص بعد از ریاست دونالد ترامپ، به سوى اردوى امریکایى- عربستانى چرخیده و به خصوص که سعد حریرى با تابعیت عربستان سرسپرده محمد بن سلمان دشمن کینهتوز جمهورى اسلامى است. بنابراین عملاً به مقتضای توافق خود با حزبالله پایبند نمانده است.
با این حال نقشآفرینی حزبالله در دوره خطیر کنونی، برای حال و آینده خود این جریان و نیز شیعیان لبنان بسیار اهمیت دارد. از منظر شما در چنین شرایطی، حزبالله به رغم پایبندی به توافقات پیشینی و مصالح خویش، چه رویکردی را اتخاذ خواهد کرد؟
بنده در طول حدود ٥٠ سال گذشته، در متن تحولات پُر فراز و نشیب لبنان بودهام و اکنون نیز بهرغم مشغولیت به تحقیقات در زمینه نهجالبلاغه و نگارش کتاب «تمام نهجالبلاغه»، از پیگیرى تحولات سیاسى بالخصوص در لبنان غافل نیستم. حزبالله با مقبولیت عمومى که دارد و با حضور قدرتمندش، میتواند پرچم مبارزه با فساد را به دوش گرفته و همه سوءاستفادهکنندگان را سریعاً از صحنه بیرون براند و نیز مسیر طبیعى و تاریخى شیعه که دفاع از مظلومان و مطالبه حقوق مستمندان است را به پیروى از سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اصحاب وفادارش ادامه دهد. طبعاً عملکرد حزبالله با رعایت همه مصالح و جوانب، جز این نخواهد بود.