سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: آرزو مودی دارای لیسانس طراحی فرش از دانشگاه سیستان و بلوچستان و فوقلیسانس هنر اسلامی از دانشگاه هنر اصفهان است که پایاننامه فوقلیسانس خود را به طور اختصاصی بر اساس تحلیل نقوش روی قالیچههای نماز و محراب نوشته و قصد دارد آن را برای تز دکتری خود تکمیل کند. همین موضوع، بهانه گفتوگوی «جوان» با او شد.
چرا پایاننامهتان را به موضوع سجادههای بلوچی اختصاص دادید؟
سجادههای بلوچی ویژگیهای مهم زیادی دارند. جالب است بدانید در تمام شهرها و روستاهای کشور فرش بافته میشود و عمده بافندهها شیعه هستند، اما فقط بلوچها و دستهای از کردهای سنندج از اهل سنت هستند که قالیچه نماز میبافند. البته بافتههای نقش محراب و قالیچههای نماز با هم فرق دارند. نقش محرابی همه جا بافته میشود، اما بافتهای که نقش محرابی داشته باشد الزاماً قالیچه نماز نیست.
بلوچها چه المانی برای قالیچه نماز دارند؟
در دنیای فرشبافی، بافتههای مختلف بر اساس اندازههایی که دارند، دستهبندی میشوند؛ یعنی یک سجاده بافتهای است که اندازه خاصی داشته باشد و نه نقش خاصی. بلوچها قالیچههایی میبافند که هم آن اندازه خاص را دارد و هم نقش محراب را.
چرا فقط قالیچههای بلوچی که نقش محراب دارند، سجاده هستند؟
چون یک اندازه و فرم خاص دارند. در مرحله اول اندازه مهم است نه نقش. اگر بروید بازار و از فرشفروشها سجاده نماز بخواهید یک بافته کوچک با یک اندازه مشخص به شما پیشنهاد میکنند.
قدیمیترین سجاده نماز متعلق به چه دورهای است؟
پیش از اسلام هم نقش محرابی وجود داشت. نقش محراب یک نقش پیشاسلامی محسوب میشود. خیلی از متون به سجاده اشاره شده، ولی نمیدانیم این سجادهها دقیقاً چه ویژگی دارند من هم چیزی پیدا نکردم یا متنی که توصیفی از آن داشته باشد.
گفته میشود قدیمیترین فرش ایرانی در موزه روسیه است.
درباره آن فرش که با عنوان فرش پازیریک شناخته میشود حرف و حدیث زیاد است. هیچ کس ایرانی بودن آن را ثابت نکرده است. فقط شباهتهایی بین نقش فرش و نقوش هخامنشی در تخت جمشید هست، ولی این بدان معنا نیست که قطعاً آن فرش در ایران بافته شده باشد. گفته میشود توسط سرگئی رودنکو در دره پازیریک در گورهای شاهان پازیریک در روسیه کشف شده است.
شما به صورت تخصصی روی مقبرهها هم کار کردید. چه شد از بحث فرش وارد این مقوله شدید؟
در پایاننامه لیسانس نشان میدهم که ایده اولیه شکل گرفتن نقش محراب، مشخصاً پیش از اسلام، مرگ بوده است. یک ارتباط ناگسستنی بین مرگ، قبرها و محراب وجود دارد و وجود این رابطه را اثبات کردم. اوایل قرن نوزدهم گروهی از مورخین تاریخ هنر در اروپا به این نتیجه رسیدند که تاریخ هنر فقط شرح زندگی و مرگ هنرمند نیست و توجهشان را به سمت محتوای اثر هنری معطوف کردند. اینکه هنرمند در یک تابلوی نقاش چه چیزهایی کشیده و در یک مجسمه چه مفاهیم و داستانهایی را نشان داده است. این گروه سعی کردند مفاهیم پنهان در پشت این تصاویر، نقوش و مجسمهها را پیدا کنند که لازمه چنین کاری دانستن تاریخ، آشنایی با دین، فرهنگ، اسطورهها، فلسفه و مفاهیم اینچنینی بود و کاری که انجام دادم منطبق بر این روش بوده است. قالیچه نماز را به مثابه یک اثر هنری در نظر گرفتم که تحت تأثیر عوامل مختلفی مثل دین، فرهنگ ایرانی، تاریخ و تفکر بوده و سعی کردم آنقدر در تاریخ عقب بروم تا بفهمم ایده اصلی نقش شدن محراب روی این دسته از بافتهها به کجا میرسد و از کجا سرچشمه میگیرد. استاد راهنما از من پرسید: «پیش از اسلام این بافتهها چه کاربردی داشتند؟» با استفاده از تاریخ تصویر نشان دادم که با مرگ ارتباط داشتند. در همین زمان جای پای مرگ و مراسم مرتبط با مرگ در میانه نقش محراب را هم به شکلی میشود پیدا کرد. حتی قالیچهای که روی قبرها پهن میکنند، عموماً نقش محراب دارد. نقش محراب را روی خیلی از سنگ قبرهای تخت فولاد میتوانید پیدا کنید. مثالهای خیلی زیاد دیگری که من با تکیه بر آن مثالها ثابت کردم پیش از اسلام پای مرگ زیاد در زندگی آن جامعه در میان بوده، اما چرایی و چگونگی این ارتباط را در تز دکتری خود نشان خواهم داد.
چقدر تنوع در قبرها وجود دارد که گمانهزنی ادیان قبل از اسلام را قوی میکند؟
خیلی زیاد. در مورد دین مردم ایران، پیش از اسلام، هنوز هیچ تئولوژیستی نتوانسته با قطعیت نظر بدهد. به طور قطع نمیدانیم پیش از اسلام دین مردم ساکن در فلات ایران چه بوده است. میدانیم که گروهی زرتشتی بودند، اما آیا همه زرتشتی بودند؟ آیا هخامنشیان هم زرتشتی بودند؟ نمیدانیم. به همین دلیل تنوع آیینهای تدفینی ایران پیش از اسلام زیاد است حدس میزنیم گروهی مردگانشان را در همین قبرهایی که برای ما به ارث گذاشتهاند، دفن میکردند. معتقدم قبرستان سفیدچاه مازندران در منطقه هزارجریب شاهد خوب برای چنین ادعایی خواهد بود.
شما به مناطق مختلف کشور سفر کردید و تحقیقاتی روی قبرها کردید محصول این یافتهها چه بوده؟
خیلی چیزها دیدم و تجربه خوبی بود؛ چیزهایی که انتظارش را اصلاً نداشتم، اما من هنوز از غرب و شمالغرب ایران عکاسی نکردم. دو منطقهای که جمعیت کردها و ترکهای ایران هستند و تا وقتی آن مناطق را عکاسی نکنم هرگونه جمعبندی فاقد اعتبار است.
تحقیق درباره قبرها از نظر تاریخی و فرهنگی در دنیا مرسوم است؟
اطلاعی ندارم. من از قالیچههای نماز تحقیقات خودم را شروع کردم و به قبرها رسیدم و هنوز جستوجویی در مورد کسانی که احتمالاً در دنیا روی این موضوع کار کرده باشند، انجام ندادم.
آیا قبرستانهایی مثل تخت فولاد اصفهان ویژگی خاصی در این میان پیدا میکنند؟
تخت فولاد و قبرستانهای اصفهان طبق یک الگوی مشترک ساخته شدند در هر نقطه از این استان ویژگیهای مشترک را میشود دید که خاص و قابل توجه محسوب میشود.
عجیبترین قبرهایی که در ایران دیدید چه ویژگیهایی داشت؟
یادم نمیآید قبرستانی دیده باشم که من را شگفتزده نکرده باشد. میتوانم با یک درصد خیلی خوبی به شما تضمین بدهم که هر قبرستان در ایران یک نمونه منحصر به فرد است. از ده روستای مجاور هم عکاسی کردم که فاصله روستاها با هم بیشتر از پنج یا شش کیلومتر نبود، اما حتی دو قبرستان شبیه هم نبود؛ وجود نزدیکی روستاها و احتمال اثرگذاری و اثرپذیری روستاها از فرهنگ هم در قبرستانها از هم متمایز بودند.
روی قبرها غیر از تاریخ و مشخصات متوفی و شغل آنها چه چیزهای دیگری برای محققان وجود دارد؟
شکل کلی قبرها، دایره، بیضی، مستطیل یا مربع بودنشان، همسطح با زمین بودن قبرها یا برجسته بودنشان، بعضی از قبرها به شکل صندوق ساخته شدهاند. نقوش تزئینی، درخت سرو، گل و بوتههایی که روی قبرهای تخت فولاد دیدهاید. آجری یا سنگی بودنشان؛ در کل جزئیات زیادند.
مقبرههای مسقف از چه زمانی در ایران باب شد؟
نمیدانم از چه زمانی باب شدند، ولی یک موضوع پژوهشی خیلی خوب است، چون تنوع خیلی زیادی دارند.
شما مجموعه تصاویر منحصر به فردی را طی مطالعاتتان از قبرهای تاریخی ایران جمعآوری کردید. آیا تاکنون کسی این کار را کرده یا در این مسیر قدم برداشته است؟
سه نفر را میشناسم تا جایی که میدانم فقط از قبرها عکاسی کردند و کار تحلیلی از آنها ندیدم. مهدی تمیزی، شهرام شهریار و یک آقایی که اسمش خاطرم نیست، ولی چند وقت پیش تهران نمایشگاه داشت و از قبر ارامنه اصفهان عکاسی کرده بود.
خاطرهای هم در طول کار با قبور دارید؟
دانشجو که بودم شبهای جمعه، دانشجوها را به مراسم دعای کمیل گلزار شهدای اصفهان میبردند. شنیده بودم شهیدی در این مجموعه دفن شده که حاجت میدهد و... به اقتضای مورخ بودن خیلی با تردید به این مسئله نگاه میکردم و بیشتر برایم شبیه یک شوخی دخترانه بود تا یک واقعیت. شهید؟ حاجت؟ مگر امامزاده است؟ یا امام رضاست؟ رفتم و قبر را دیدم. یک قبر معمولی بود و اسم شهید هم خاطرم نیست، ولی شهید خیلی معروفی است و شبهای جمعه قبرش شلوغ میشود. بعداً وقتی جدی روی این موضوع کار میکردم در خیلی از متون کهن ادبیات فارسی، مخصوصاً متون متصوفه دیدم این یک سنت قدیمی است برای همین هم زیارت قبور حتی در متون دینی توصیه شده و اینکه بهتر است از دور برای مرده فاتحه نفرستید و حتماً سر قبر حاضر شوید. من به عنوان یک مورخ واقعاً پذیرفتم که اگر کسانی اعتقاد دارند که آن شهید زنده است و حاجت میدهد، هیچ دلیلی برای انکار یا نادیده گرفتن این موضوع، حتی در بستر علمی و فضای آکادمیک، وجود ندارد.
نظرتان درباره اینکه برخی ایرانیها را به مردهپرست بودن متهم میکنند چیست؟
این یک انگ زشت است که به ایرانیها میزنند. این موضوع اصلاً حقیقت ندارد. زیارت اهل قبور، چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، شاهد کامل اعتقاد ایرانیها به زندگی پس از مرگ است و اصلاً به معنای مردهپرستی نیست.