سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: فیلمساز برای سرپیچی از بخش محتوایی فیلمش به عناصری پناه برده که قطعاً ویژگی خاصی محسوب نمیشوند و اگر این فیلم از لحاظ محتوایی میتوانست مسیر درستی را طی کند شاید به هیچ وجه تلاش بیهدفِ فیلمساز در کارت پستالی کردن نماها به چشم نمیآمد، اما در شرایط کنونی ما با اثری مواجهیم که تمام تلاش آن بر اساس لاکچری بودن و نظام سرمایهداری شکل گرفته و اساسا این شکل از فیلم در موازاتِ زاویه روایت آن نمیتواند به فرمی دست یابد که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. مشخص است که فیلم مبتنی بر ایده غیر خطی بودن شکل گرفته است، به طوری که فیلمساز با هدف ساخت یک فیلم معمایی قصد درامپردازی داشته است، اما به دلیل پیچیدگیهای روایی و تعدد کاراکتر و موقعیت نتوانسته شکل معمایی و تعلیقوار قصه را تا انتهای فیلم حفظ کند، حفرههای فیلمنامه و ایجاد موقعیتها آنقدر الکن است که از دقیقه ۲۰ یا زودتر از همان نشستِ اول یا جلسه در کشتی همه چیز لو میرود، هر مخاطبی با هر میزان از سطح آیکیو میتواند متوجه همدستیها بشود، یادمان نرود که ایده فیلم کپی دستچندم از فیلمهای هالیوودی است و مخاطب روز و شب با آن فیلمها سروکار دارد و اساسا رودست خوردن و تعلیقهای دراماتیک را به درستی حدس میزند، مخاطب در «ایده اصلی» از دقیقه ۲۰ به بعد دچار بلاتکلیفی میشود و از فیلمساز جلو میزند و تبدیل به دانای کل میشود، فیلمساز از مقطعی به بعد با ایجاد روایت غیرخطی و شلوغ کردن موقعیتها خودش را خسته کرده است.
زمانی که موگویی دستش به جایی نمیرسد و نمیتواند علت منطقی برای گرهافکنی فیلم ایجاد کند یک کاراکتر به فیلم اضافه میکند که اساسا دلیل مشخصی ندارد و پس از پایان روایتها و تمامی نقشههایی که رؤیا برای سعید کشیده یکباره برای شکست دادن رامین و نیما و لاله با سعید همدست میشود، مگر میشود؟ آیا فیلمساز با مخاطب شوخی میکند؟ منطق همدستی سعید و رؤیا در بخش پایانی فیلم چیست؟ تمامی فیلم درباره شکست دادن سعید به دست رؤیا بوده، اما در آخر طور دیگری میشود و تمام فیلم و حتی بخش دراماتیک اثر زیر سؤال میرود.
انگار فیلمساز جهت سرگرمی مخاطب فیلم ساخته و اصلا نگران اصول استاندارد فیلمش نبوده است، «ایده اصلی» به اشتباه یک اثر پیچیده است و فرسنگها با یک فیلم معمایی فاصله دارد چراکه فیلمساز هیچ چفت و بست اساسی برای فیلمش لحاظ نکرده و از سوی دیگر خوب است از فیلم «نقاب» به کارگردانی کاظم راستگفتار یاد شود که در آنجا فیلمنامه اصولی و ساختار محکم بود که وقتی روایت تغییر میکرد مخاطب به معنای واقعی رودست میخورد با اینکه تِم آن فیلم به هیچ وجه معمایی نبود، اساساً برای ساخت یک فیلم معمایی باید فیلمنامه بر اساس منطقهای دندانگیر شکل بگیرد.
در «ایده اصلی» نگرش کارگردان فقط ردیف کردن تصاویر به هم پیوسته بوده است و جز روایتِ غیرخطی هیچ نکته دیگری در فیلم دیده نمیشود، اینکه ساخت اینگونه فیلمها سخت است را نمیشود کتمان کرد، اما این امتیاز در مواقعی به فیلم داده میشود که فیلمساز از ساختارِ غیرمرسوم در جهت روایت قصهاش استفاده بهینه کند و اگر نه هیچ اهمیتی ندارد که فیلم چگونه ساخته و روایت شود، این شکل و لحن فیلمنامه است که باعث جذابیت ساختار غیرخطی میشود.
زمانی که بستری مناسب برای شکلگیری شخصیتها و ایجاد موقعیتِ منطقی شکل نگرفته باشد، چگونه میشود از فیلم انتظار جذابیت محتوایی و ساختاری داشت؟ شما را ارجاع میدهم به سکانسی که نیما در رستوران زمانی که میفهمد سعید پول ندارد رستوران را ترک میکند، حالا در روایت دیگر میبینیم نیما زمانی که رستوران را ترک کرده مستقیم سوار ماشین رؤیا میشود. اگر سعید به جای لاله دنبال نیما میرفت و رؤیا را میدید چه اتفاقی میافتاد؟ در سکانسِ شام در کشتی زمانی که رؤیا به موبایل لاله زنگ میزند نام رؤیا روی گوشی میافتد اگر سعید اتفاقی نام رؤیا را میدید کل نقشه لو میرفت و اضافه کنید ما با تیپی سروکار داریم که هیچ کدام تبدیل به شخصیت نمیشوند و نمیتوانیم باورشان کنیم چراکه چیز زیادی از آنها نمیدانیم مثل رابطه نیما با رؤیا یا رابطه سعید با لاله و اساساً شکل و تعریف مشخصی از جدایی رؤیا و سعید به مخاطب ارائه نمیشود.
فیلم «ایده اصلی» نکتهای برای ارائه کردن در محتوا به خصوص در فرم ندارد. این فیلم به شدت ادعای پیام دادن دارد، اما این پیامها میان بخش لاکچری فیلم گم شده است و با فیلمی طرف هستیم که فیلمسازش از صفر تا صد یعنی از تیتراژ و آن هلیشات از قایق و ماشین لوکس تا سکانس پایانی که دوباره دو ماشین لاکچری از کنار هم میگذرند، فقط به فکر زندگی متفاوت بوده و نشان میدهد این چند آدم علاوه بر مرفه بودن مثلاً مغز متفکر هم هستند!
«ایده اصلی» یک فیلم توریستی و کارت پستالی است، البته تا قسمتی هم سفارشی، این فیلم دغدغه سینمایی ندارد و به دلیل شکلی که دارد نمیتواند برای مخاطب جذاب باشد، قطعاً این فیلم برای آزیتا موگویی و بازیگرانش اثری رو به جلو محسوب نمیشود، تراژدی فیلم اول موگویی با تمام ضعفهایش از «ایده اصلی» جلوتر است.