سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: وقتی با اکثر والدین درباره فرزندان نوجوان و جوانشان گفتگو میکنیم میگویند انگار قرار نیست چالش میان آنها و فرزندان درباره چگونه زیستن، چگونه اندیشیدن و چگونه رفتار کردن تمام شود. بیتردید بخشی از این چالش به تفاوتهای نسلی برمیگردد که تا حدودی طبیعی است، اما آنجا که فرزند نوجوان ما تمامقد در برابرمان میایستد و همه چیز ما را زیر سؤال میبرد، چه باید کرد. گاهی والدین این کلام روشن و راهگشای امیرالمؤمنین (ع) را فراموش میکنند که میفرمایند فرزند زمانه خویش باش، و البته بعضیها نیز این کلام را به اشتباه تفسیر میکنند و کلاً بیخیال تربیت فرزند میشوند و او را به زمانه میسپارند که آنهم آسیبها و تبعات خودش را دارد. مقدمه را کوتاه میکنیم و چند تجربه از خود والدین را در ادامه ذکر میکنیم تا شاید بتوان به قضاوتی بهتر در این زمینه دست یافت.
مصائبی که از ایزوله کردن دخترم کشیدیم
فریده احمدی، ۵۳ ساله، خانهدار
دخترم تا سن ۱۸ سالگی حتی یک بار هم بدون من یا پدرش جایی نرفته بود، یعنی خود ما اجازه این کار را به او نداده بودیم و حتی برای او سرویس مدرسه نگرفتیم. من و پدرش با ماشین خودمان به نوبت او را به مدرسه میبردیم و برمیگرداندیم. آنقدر نگران امنیت او بودیم که یک روز به خودمان آمدیم دیدیم کودکی داریم که قدکشیده و به لحاظ فیزیکی رشد کرده است، اما حتی جرأت و توانایی آن را ندارد به تنهایی تا سرخیابان برود. وارد دانشگاه که شد با حضور در یک محیط جدید به یکباره رفتارش و فکرش تغییر کرد و این آغاز یک دوره تنش شدید بین او و ما بود. دورهای که برای من و همسرم تبدیل به یک جهنم شده و ما را تا مرز جنون برد. او میخواست مثل همه همکلاسیهایش در دانشگاه آزادیهای یک جوان دانشجو را داشته باشد، اما من و همسرم هنوز به چشم یک کودک به او نگاه میکردیم. این تضاد باعث شد او روز به روز از ما فاصله بگیرد و در نهایت کار به جایی رسید که کلاً با ما غریبه شد. اختلافات ما به قدری بالا گرفت که در نهایت مجبور شدیم از مشاور و روانشناس کمک بگیریم. مجبور شدیم تعداد زیادی کتاب روانشناسی بخوانیم و حتی همسرم هر شب در مسجد از امام جماعت باسواد و خوشفکر محلهمان مشورت میگرفت تا اینکه بعد از دو سه سال چالش توانستیم بر مشکلاتی که ناشی از برخورد غلط ما در دوران مدرسه دخترم بود غلبه کنیم. به نظرم ما میخواستیم فرزندمان را همان گونه بار بیاوریم که خودمان دوست داشتیم به همین دلیل او را ایزوله کردیم، در حالی که میتوانستیم با مطالعه مستمر، یک راه معتدل در پیش بگیریم.
به زبانی مشترک با فرزندانمان برسیم
علیاصغر سرابی، ۴۷ ساله، کارمند
پسری ۱۶ ساله دارم که دائم با من بحث میکند و در مورد هر چیزی نظراتی متفاوت و مخالف دارد. او لباسی که ما برایش انتخاب میکنیم را دوست ندارد، کتابهایی که ما برایش میخریم را نمیخواند، افرادی که به عنوان دوست پیشنهاد میدهیم را نمیپسندد، فیلمهایی که ما علاقه داریم را نمیبیند. همسرم به هیچ وجه نمیتواند با این ویژگی او کنار بیاید و همیشه از اینکه او رفتاری متفاوت از سلیقه و خواسته ما دارد شاکی و گلایهمند است، اما من با این موضوع کنار آمدهام، زیرا خودم را جای او میگذارم که اگر من در این سن بودم چه کار میکردم. نکته دقیقاً همین جاست که وقتی در خاطرات خودم سن نوجوانیام را مرور میکنم میبینم چالشهای من با پدرم کمتر از تفاوتها و اختلافهایی که الان با فرزندم دارم نبود، ولی در آن دوران شرایط اجتماعی به گونهای بود که ما حرف روی حرف والدینمان میزدیم حتی اگر مخالف بودیم، با این حال به دور از چشم آنها کار خودمان را میکردیم. ولی الان زمانه فرق کرده است و بچهها تحت تأثیر موجی از رسانهها هستند. به همین دلیل معتقدم باید کمی زبان و نگاه خود را به زبان و نگاه فرزندانمان نزدیک کنیم تا اولاً قدرت درک دنیای آنها را به دست بیاوریم و ثانیاً بتوانیم با زبانی مشترک مسائل و مشکلات بین خودمان و آنان را حل کنیم.
با فرزندان خود رفاقت کنیم
نادر علیپور، ۴۸ ساله، معلم
با اکثر والدینی که در حرفهام مواجه شدهام یک مشکل مشترک را حس کردهام، اینکه پدر و مادرها رفیق شدن با فرزندان خود را بلد نیستند. دقیقاً به همین دلیل است که فرزند نوجوان و جوان ما به مرور با اعضای خانوادهاش غریبه شده و به دوستان همسن و سالش گرایش پیدا میکند. ما باید اول به این باور برسیم که فرزند ما کپی برابر با اصل خود ما نیست. او یک موجود منحصر به فرد است که ما وظیفه مراقبت از او را برعهده داریم. اصرار بیش از حد ما برای اینکه او را شبیه خودمان کنیم، نه تنها او را شبیه ما نمیکند، بلکه از هویت واقعی خودش هم دور میشود. وظیفه ما این است که بهترینها را در اختیار او بگذاریم و منظورم از بهترینها صرفاً کالاهای مادی نیست، بلکه باید بهترین شیوههای زندگی را با رفتار و گفتار خود در برابر او به نمایش بگذاریم و آنقدر جاذبه برای فرزندمان ایجاد کنیم که دیگر نیازی نباشد او برای ارضای خواستهها و نیازهایش در بیرون از خانه و مدرسه جستوجو کند. در این میان مهمترین اصل، همراهی با او در بروز هیجانات و خواستههای شورانگیز جوانی است. اگر کوه دوست دارد همراهش باشیم. اگر بازی کامپیوتری دوست دارد همراه و حریفش باشیم. اگر کافیشاپ و سینما دوست دارد تنها نگذاریمش و همراهش باشیم. اگر مایل است دوستانش را دعوت کند شرایط را برایش فراهم کنیم و حتی کنترل شده اجازه رفت و آمد با همسنهایش را به او بدهیم تا این نیازها در او سرکوب و به شکل عقده نشود. اگر نیازهای او را درک کنیم و کنارش باشیم بیتردید مسیر بحرانی نوجوانی را با آسیب کمتری طی خواهد کرد و کمکم به مرحلهای خواهد رسید که استدلال و منطق را جایگزین هیجانات خواهد کرد. در کنار فرزندانمان باشیم تا زمانی که از سرگردانی دور شده و خود واقعیشان را پیدا کنند.