سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: در مقطعی که توفیق حاصل شد به عنوان مدافع حرم در سوریه باشیم، یک روز همراه یکی از همرزمانم روی موتور در منطقه گشت میزدیم. موقع اذان ظهر نزدیک مقری رسیدیم. تصمیم گرفتیم همانجا نماز را بخوانیم و سپس ادامه مسیر بدهیم. بین دو نماز با کنار دستیام که از بچههای فاطمیون بود، مصافحه کردم. از لهجهام فهمید اصفهانی هستم و شروع کرد به تعریف خاطره که قبلاً در اصفهان زندگی کرده است. از این طرف و آن طرف آشنایی داد و خلاصه با صفا و سادگیاش با هم رفیق شدیم. گفت ما اینجا ایستگاه صلواتی داریم، بعد از نماز بمانید تا در خدمتتان باشیم.
نماز که تمام شد، همگی بیرون رفتیم. گل ایستگاه صلواتیشان ساندویچ فلافل بود که اتفاقاً همین بنده خدا رزمنده فاطمی از توزیعکنندگان نذری بود. مرا که دید به اصطلاح پارتیبازی کرد و به قول خودش ساندویچ پرملاتی به من داد. کمی آن طرفتر هم داخل یک پارچ، سس ریخته بودند. من پارچ را برداشتم و روی فلافلم حسابی سس ریختم. همان برادر افغانی از دور سرش را تکان داد. فهمیدم کار اشتباهی کردهام. دقت کردم دیدم دارد به پارچ اشاره میکند و سر تکان میدهد. متوجه منظورش نشدم چه میگوید و یک گاز از فلافل زدم. چشمتان روز بد نبیند. سس آنقدر تند بود که کلهام سوت کشید. دهانم به قدری سوخت که همین الان هم تلخیاش را احساس میکنم.
دوست افغانیام با دیدن حال نزارم سریع پیشم آمد و به من چای داد. گفتم: مرد حسابی تو که میدانستی سس اینقدر تند است چرا هشدار ندادی. با لهجه شیرین افغانیاش گفت: من این همه سر تکان دادم شما متوجه نشدی. گفتم سرت را برعکس تکان دادی برادر. باید بالا و پایین میکردی نه اینکه به چپ و راست بچرخانی.
خلاصه یک ساندویچ دیگر برایم درست کرد. گفتم: این یکی که سس ریختم اسراف میشود. آن را چه کنم؟ گفت: نگران نباش برای آن مشتری دارم. بعد چشم چرخاند و یک مجاهد عراقی را دید. صدایش کرد و فلافل را به او داد. شاید باورتان نشود. آن بنده خدا فلافل را گرفت و مثل اینکه دارد حلوا میخورد، آن را نوش جان کرد. انگار نه انگار که دارد سس به آن تندی دارد. به قول دوست افغانیام، عراقیها به خوردن غذاهای تند عادت دارند.
در جبهه مقاومت اسلامی ما ترکیبی از رزمندههای ایرانی، افغانی، عراقی، سوری و... را میدیدیم که همگی حول پرچم اسلام و اهل بیت در دفاع از حرم جمع شده بودند و مثل برادر دوشادوش یکدیگر با تروریستها و استکبار جهانی مقابله میکردند. خاطرات حضور در چنین جبههای فراموش شدنی نیست.