سرویس سبک زندگی جوان آنلاين: انصاف هم چیز خوبی است، رعایت کنید. رونق اقتصادیتان را با چه بهانههایی ارزیابی میکنید؟ مردم با عرق جبین پول درمی آورند تا از شما خرید کنند و شما هم پول میگیرید تا کالاها یا خدماتی به آنان عرضه کنید. این یک سیکل کامل و درست است، اما به شرط آنکه انصاف را رعایت کنید.
۱) پولهایش را جمع کرده تا با حقوق کارمندیاش یک جفت کفش برای دخترش بخرد، جدیداً هم پاساژها یکسری فروشنده آوردهاند عجیب غریب و بیشتر شبیه آنهایی هستند که تبلیغ لباس و مد میکنند. سلامت را جواب که نمیدهند هیچ، قیمتها را حفظ نکرده و پس از مکث طولانی میگویند: «اونم برای شما درمیاد ۸۹ هزار تومن.» هرچه فکر میکنی میبینی جور در نمیآید. یک پای نیم وجبی بچه یکساله مگر چقدر زحمت و مواد ساخت و تولید برده که این قیمتش است؟ کمی تأمل میکنی میبینی بزرگتر از همه آنها آقایی است که پشت دخل نشسته. سراغ او میروی، سؤال میکنی و در جواب میگوید: این کار اورجیناله و اصل فلان کشوره! بعد میگویی: تخفیف ندارد؟ میگوید: من گرون نگفتم. الان با این اوضاع دلار و تحریم خوب گفتم! آخه کفش پرس شده توسط بچههای کفاش کوچه پامنار چه ربطی به دلار و تحریم دارد؟!
۲) بعضیها خیلی جانب انصاف را رعایت میکنند! جوری در قیمتگذاری اجناس دقت دارند که مبادا خدای ناکرده چیزی از قلم بیفتد. کالایی را خریداری کرده است هزار تومن. آن را ضرب در سود ۳۰۰ درصد میکند و پشت ویترین مغازه میگذارد. کافی است انتقادی کنی. در جواب میگوید: حلال حروم کدومه؟ پول برق مغازه، مالیات، عوارض سالانه، پول گدایی که هر روز میاد دم مغازه، پول صدقه زن و بچهام، پول آب، شارژ پاساژ، قسط ماشین پریا، مهدکودک امیرعلی، میزامپلی خانوم، خرج خونه، کرایه «خونه باغ» دزاشیب باید در بیاد یا نه؟... فکر کنم اگر سبک زندگیاش بر پایه قناعت بود قدرت خرید مردم بالاتر میرفت.
۳) زیرزمین خانه را پر کرده است از قند و شکر، از هر که در بازار هر چه داشته خریداری کرده تا انبارها خالی بشود، بعد بتواند به راحتی بازار را دست بگیرد و هر قیمتی که خواست بفروشد. ره ۱۰۰ ساله را یک شبه طی میکند، اما از آن طرف هم روایت داریم باد آورده را باد میبرد.
۴) در دورهای به سر میبریم که روی تمام اجناس قیمتگذاری و بارکدی منتشر میشود. میتوان شناسنامه کالا را درآورد و مطالعه کرد. با این حال نوه میرزا صفر که چند وقتی است از سربازی یک راست آمده بازار جای پدربزرگش، مغایر آنچه قیمت روی اجناس است، گرانفروشی میکند! میپرسی: پدر بیامرز این چه وضعی ست؟ میگوید: همین الان که اینو بفروشم باید سه برابر پول بدم بخرم. چند مغازه آن طرفتر میرزازاده تا آخرین دانه جنس را به هر قیمتی که خریده میفروشد و میگوید هر وقت گران خریدم گران هم میفروشم.
۵) آنچنان با غضب و کنایه، انگار با چکش تایپ کرده باشند، نوشته است: جنس فروخته شده به هیچ وجه پس گرفته نمیشود. اولاً چرا؟ آسمان به زمین میآید؟ برادر من! فکر کن کلاً ۵۰ هزار تومن پول داشته و خواسته دل همسرش را شاد کند، از تو خرید کرده، اما به خانه که رسیده دیده مهمان آمده و آه در بساط ندارند. پس بگیر بگذار سفره خانهاش رونق داشته باشد. دوماً مگر نمیگویید بفروشم همین را باید گرانتر بخرم؟ پس بگیر سود هم میکنی.
۶) از همین جا یک سؤال از میوهفروشان عزیز داریم: شما وقتی به میدان برای خرید میروید اغلب به صورت صندوقی یا گونی میوه تهیه میکنید که اصطلاحاً در هم است. چگونه است که در مغازه یک میوه با چهار نرخ به فروش میرسد؟ جای تعجب دارد.
۷) آرد را کیلویی میخرند نان را دانهای میفروشند، مرغ را کیلویی میفروشند. تخممرغ را دانهای و تا بخواهی از این تناقضات در همه امور داریم.
۸) بعضی از کسبه خیلی هوای مردم را دارند، به گونهای که از خداوند منان خواستارم به همان شکل با ایشان رفتار کنند، میبیند پدر خانواده وضع بدی دارد و دخترش در حال ازدواج است، جهیزیه را اقساط میدهد، اما از رأس حساب میکند، تقسیم بر ماه ضرب در مخارج عیش و عشرتش... پدر بیچاره سه برابر باید برگرداند.
۹) یک عده هم هستند اصلاً نه توجهی به مردم دارند و نه انتخاب آنها. داخل مغازهاش که میشوی اول میپرسند: چقدر میخوای هزینه کنی؟ و اصلاً جواب تو را در انتخاب سلیقهات نمیدهند. حتی زرنگی خود را در آن میبینند تا تو راً متقاعد کنند که حرفشان را گوش کرده و کالایی را که آنها پیشنهاد میکنند بخری البته به زور. خب پا روی حق نگذاریم این بندهخداها به سود خود فکر میکنند تا مردم.
۱۰) گرانتر از همه جا با سودی ماورایی اجناسش را میفروشد. بعد هم میپرسی چرا؟ میگوید: جنس کار ترک است! یک کم پیگیری میکنی میبینی بله درسته دوزنده این لباس ترک است البته در مولوی.
۱۱) بعضیها با اینکه خیلی حساب کتاب سرشان میشود غافلند از اینکه حساب برخی چیزها را نکرده کهای پدر بیامرز، آن دنیا باید جواب بدهی! تکلیف خاکهایی که روی ادویهات نشسته است چیست، تکلیف خاکی که در شکرهایت نشسته است چیست، تکلیف پارهسنگ نکردنهایت چیست، تکلیف آجیل شب یلدایی که کیلویی فلان تومن میفروختی و درونش را پر میکردی از راحتالحلقومهای سنگین و کنارش چند تخمه و یک بادام تلخ، چیست؟
۱۲) اگر در بقالیها کنار دست فروشنده استون یا محلولهای شستوشو و پنبه دیدید تعجب نکنید، آن نوشابههای جدید که قیمت ندارد، قیمتهایش را به خوبی شستهاند.
۱۳) انسان که عقل و شعور کاملتری نسبت به موجودات دیگر دارد، میگویند هنوز عقلت پارهسنگ برمیدارد چه برسد به ترازوی دیجیتال ما. یعنی هیچ وقت اشتباه نمیکند؟ چند عدد لوبیا بیشتر بینداز و خود را رها کن البته از جهنم... یاد مشهدی عباس بخیر هرچی میکشید و میفروخت یه کم بیشتر میداد میگفت نکند سنگ ترازوی من اشتباه باشد.
۱۴) خدا رحمت کند حسین سبزیکار را، تره جعفریها را میشست بعد میفروخت که مبادا گل و لای آن بر وزن و کیلوی آن بیفزاید. حالا جای مرطوب نگه داشتن، مرغها را در تشت آب میخوابانند وزنشان زیاد شود! به گوسفندانی که قرار است بفروشند غذای نمکدار میدهند تشنه شوند آنقد آب بخورند تا باد کنند و سنگینتر بشوند! حتی فلافلی به نخودهایش بکینگپودر میزند تا پفکیتر و بزرگتر جلوه داده شود و... کجای این دنیا ایستادهاید و از آنجا چه چیز را مینگرید؟ به ما هم بگویید.
۱۵) آقایان کسبه هر کار میکنید بکنید، فقط هیزم جهنم خود را باد ندهید. میدانید که آتش با باد بیشتر میشود. دقیقاً آن کاری که شما فکر میکنید درست است از نظر شارع اسلام ممکن است صحیح نباشد و حقالناس هم که دیگر برایتان از مد افتاده... حکایت شما حکایت یخفروشی است که اگر یختان را بخرند و نخرند آن یخ آب میشود. پس چه بسا بهتر که آبی خنک از گلوی کسی پایین برود.