سرویس جامعه جوان آنلاین: در کوچه و خیابان راه میرویم و گاهی به کسانی برمیخوریم که عصبانی و ناراحت هستند. افرادی که به تلنگری بندند تا اوج خشم و عصبانیت خود را بر سر دیگری خالی کنند. اصلاً هم فرقی ندارد که این فرد عصبانی جوان است یا پیر! درواقع عصبانیت و خشمگین بودن مردم ربطی به سن و سال و طبقه اجتماعی خاصی ندارد. خشونتهایی از جنسهای متفاوت را از هر قشر و طبقهای میبینیم. هر روز در رسانهها و خبرگزاریهای مختلف میخوانیم، میبینیم و میشنویم که در یک نزاع خیابانی چند نفر زخمی شدهاند یا یک نفر به قتل رسیده است. پدر خانواده فرزندان خود را به قتل رسانده، مردی همسر خود را سلاخی کرده، وکیلی به ضرب چند گلوله کشته شده یا جوانی از شدت عصبانیت سکته کرده است.
ماشینت یک خط هم نیفتاده بیخیال شو!
چند وقت پیش با یک خودروی آژانس به منزل یکی از دوستان میرفتم. به یک چهارراه رسیدیم که چراغ زرد چشمکزن داشت. توقفی کوتاه و مجدداً حرکت کردیم. از یکی از فرعیها یک خودروی پژو ۲۰۶ با شتاب بیرون آمد و، چون سرعت ماشین ما کم بود راننده سریع ماشین را جمع کرد تا با ماشین ۲۰۶ برخورد نکند، ولی درنهایت سپرهای هر دو ماشین با هم برخورد کردند. راننده ماشین ما که مردی جوان بود با خونسردی پیاده شد و به راننده ۲۰۶ گفت: «آقا چه خبره؟ مگه سر میبری؟! باز خدا رو شکر اتفاقی نیفتاده وگرنه هر دو ماشین داغون میشدند.» راننده ۲۰۶ که مردی میانسال و با مو و محاسن سفید بود با غیض و عصبانیت و خیلی طلبکارانه شروع به داد و بیداد و فحاشی کرد. انگار نه انگار که مقصر خود اوست. مرد جوان هم عصبانی از شنیدن این همه حرفهای نامربوط و رکیک شروع به داد و بیداد کرد و گلاویز شدند. با اضطراب و دلهره و ناباورانه نظارهگر این صحنه درگیری بودم. ناگهان مرد جوان را دیدم که از سر و صورتش خون جاری شده بود. راننده ۲۰۶ با قفل فرمان به سر مرد جوان بیتقصیر کوبیده بود تا شاید آتش خشمی که سراپای وجودش را گرفته بود خاموش شود. ولی آیا واقعاً این آتش خشم خاموش شد؟ عابران اجازه فرار به راننده ۲۰۶ را ندادند و به اورژانس و پلیس زنگ زدند و مرد جوان زخمی را به بیمارستان رساندند. جالب اینجاست که مردم دائماً به راننده مقصر میگفتند: «آقا! ماشینت یک خط هم نیفتاده بیخیال شو!» ولی او دستبردار نبود. عدهای هم زمزمه میکردند این آدمها باید بستری و درمان شوند تا جامعه آسیب نبیند.
وقتی فوتبال قربانی میگیرد!
تمام رشتههای ورزشی شور و هیجان خاص خودشان را دارند ولی نمیدانم این فوتبال چیست که هیجانش فرد را تا دم مرگ هم میبرد. اینکه افراد از فرط هیجان سکته میکنند یک موضوعی است، اینکه خشمگین و عصبانی از نحوه بازی کردن بازیکنان تیم مورد علاقه خود دست به خشونت میزنند هم موضوع دیگری است که گویا این خشونتها قرار است به یک عادت زشت تبدیل شود. در دو بازی سپاهان و پرسپولیس که هفته گذشته برگزار شد شاهد اتفاق تلخ و ناگواری بودیم. خشم و عصبانیت هواداران پرسپولیس که میزبان این بازی بودند باعث شد سکوهای استادیوم آزادی با خون مهمانانش رنگین شود. اینکه فضای فرهنگی استادیومهای فوتبال و شخصیت هواداران فوتبال در ایران مثبت و موجه نیست نکته جدید و تازهای هم نیست که اکنون بخواهیم بگویم وا مصیبتا از این همه بیفرهنگی! ولی این موضوع که هواداران تیمها با خود سلاح سرد، سنگ و کلوخ به داخل استادیوم میآورند تا اگر نتیجه دلخواهشان را از بازی نگرفتند به هواداران تیم مقابل حمله کنند نکته تازه و جدیدی است که در این شرایط باید گفت: وا مصیبتا! و بهشدت با آن باید برخورد شود. مسئولان کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال و کمیته اخلاق، هوشیار و آگاه باشید که این دومین مورد از خشونت در استادیوم است که به مجروحیت و مرگ منجر شده است. شما مسئولان موظف هستید نگذارید این رفتارها تکرار شود و با مرتکبان و مسببان آن بهشدت باید برخورد کرد. نگذارید این رفتارهای خشونتآمیز هم مثل رفتارهای غیراخلاقی و غیرفرهنگی که در استادیومهای فوتبال حاکم است به یک موضوع عادی تبدیل شود. جامعه را به حال خود رها نکنید.
با شبکههای اجتماعی اعلان خشونت و مرگ میکنند!
اکثر افرادی که دست به رفتارهای خشونتآمیز میزنند قطعاً از بیماریهای روانی رنج میبرند که در یک تصمیم آنی و در لحظه اقدام به قتل میکنند. ولی هستند قاتلانی که از قبل با برنامهریزی و اعلان آن به دیگران به شکل تهدید در فرصت مناسب دست به قتل میزنند. البته در کل دنیا شاهد این نوع رفتارهای خشونتآمیز هستیم ولی در کشور ما این نوع خشونت کمی تازه و نو است. هفته گذشته یک روحانی مقابل حوزه علمیه همدان به ضرب چند گلوله به قتل رسید. قاتل از قبل در شبکه اجتماعی خود (اینستاگرام)، متنها و تصاویری را منتشر میکرده است که همگی به نوعی تهدید به مرگ است. جملاتی نظیر «یه قبرستون تو مغزمه که هر شب تعداد زیادی از آدمها توش دفن میشن» را مینوشته و آن را پخش میکرده است. یا تصویری از خود با اسلحه گرم منتشر کرده است. زمانی هم که اولین روحانی طلبه را کشته است سریع در اینستاگرام خود به همه اطلاعرسانی کرده است.
حمل اسلحه سرد هم در کشور ما منع قانونی دارد چه برسد به سلاح گرم، ولی چرا خرید و فروش و تهیه آن راحت است؟ چرا با توجه به منع قانونی در این زمینه نظارت دقیقی وجود ندارد؟
در صورت وجود وفور سلاحهای گرم و سرد در دست افراد بیمار هر روز باید منتظر یک فاجعه باشیم، مگر آنکه کنترلهای شدیدتری از سوی پلیس صورت بگیرد. همچنین باید تجدیدنظری در معیارهای سلامت روان داشته باشیم و واقعاً اگر کسی مرتکب چنین خشونتهایی حتی در حد نزاع خیابانی به دلیل تصادف شد، تا زمانی که بستری و درمان نشده باشد اجازه حضور در جامعه را به او ندهیم.