در حالي كه هشتم مارس روز جهاني زن در ايران بهانهاي براي تحقير وضعيت زن ايراني است، به مناسبت اين روز در پاريس كمپيني آغاز شده با پوسترهايي عظيم كه زنان را تنها و ترسيده در حالي كه در معرض حمله حيواناتي چون خرس، شغال و كوسه هستند به تصوير كشيده است.
يورونيوز در اين باره گزارش ميدهد كه نيمي از زنان فرانسوي در مترو احساس ناامني ميكنند؛ ناامنيای كه به طور قطع تازگي ندارد و بايد آن را آسيبي قديمي قلمداد كرد. فرانسه، مهد مكاتبي چون فمنيسم و ادعاهايي چون برابري جنسيتي است اما در همين كشور به طور طبيعي تناقض شعارهاي برابريخواهي به اشكال مختلف خود را نشان ميدهد.
يكي از مصاديقي كه همواره از سوي فمنيستها به عنوان نقص آزادي و برابري جنسي مطرح ميشود به كارگيري هرگونه تفكيك جنسيتي در هر فضا و مكاني است اما آسيبهاي اجتماعي كه به واسطه اجبار براي اختلاط به وجود ميآيد به قدري زياد است كه صداي شهروندان فرانسوي را نيز درآورده است، هر چند رسانههاي گروهي كه اغلب تحت سلطه اليتهاي صهيونيستي قرار دارند اجازه بازتاب اين اعتراضها را در سطح گسترده نميدهد. در پوسترهاي مورد اشاره، واگنهاي مترو به جنگلهاي مخوفي تشبيه شده كه زنان را در معرض حيوانات وحشي قرار ميدهد.
نفي تفاوتهاي ميان زن و مرد اجباري است كه همواره به عنوان يك مزيت براي زنان مطرح ميشود؛ مزيتي كه مدعي است زنان در مقايسه با مردان عقب ماندگيهايي دارند و بايد اين عقب ماندگيها را از طريق نزديك شدن به ويژگيهاي مردانه جبران كنند.
اين القائات همواره از سوي زناني كه در كشورهاي غربي با محدوديتهاي تاريخي دست به گريبان بودهاند به امري پذيرفته شده تبديل شده است، با وجودي كه طي سالهاي اخير برخي انديشمندان و حتي مردم عادي در اين كشورها از بيمنطق بودن اين مباحث مطلع شدهاند ولي رسانهها اجازه بروز تفكراتي كه اصول فمنيسم را زير سؤال ببرد، نميدهند. فمنیسم از اين منظر ميتواند بزرگترين توهين به زنان تلقي شود. در واقع اگر زنان در غرب متوجه تعاريف و الگوهايي كه از سوي مردان به آنها دیكته ميشود، باشند و تناقضهاي مكاتب اين چنيني را بشناسند هرگز زير بار اصولي كه آنها را تحقير ميكند، نخواهند رفت؛ اصولي كه به زنان القا ميكند شما تا زماني كه خود را شبيه مردان نكنيد و زندگي مردانه اختيار نكنيد، پيشرفت نخواهيد كرد. الزام به مردانه شدن زنان در واقع معنایی جز نفي جنسيت زنانه ندارد، گويي زنان از عقب ماندگيهاي جسمي و روحي برخوردارند كه آنها را موظف ميكند با تقليد از مرام و رفتارهاي مردانه آن عقب ماندگيها را جبران كنند. همين است كه باعث ميشود هويت زنانه به رسميت شناخته نشود و زنان اجازه نداشته باشند در محيطهايي قرار بگيرند كه مردان را به آن راه نباشد.
اصل برابري جنسيتي در كشورهاي غربي اجازه نميدهد كه به عنوان مثال زنان در مواجهه با مشكلاتي كه به واسطه اختلاط با مردان در محيط اجتماعي براي آنان ايجاد ميكند، تصميمات جديد بگيرند. اگر آنها براي مثال از آزار و اذيت برخي مردان و سوءاستفاده در واگنهاي مترو ابراز ناراحتي كنند و خواستار اين باشند كه واگنهاي جداگانهاي براي آنها اختصاص داده شود به دليل مغايرت با مكتب فكري فمنيسم اين درخواست اگرچه دامنه اجتماعي وسيعي داشته باشد، محترم شمرده نميشود.
معلوم است كه دروغ فمنيسم به سود چه كساني و ضرر چه قشري تمام خواهد شد. مرداني كه به زنان به عنوان كالا نگاه ميكنند و از زنان به دنبال كسب سود هستند در اين معادله نابرابر بيشترين سود را ميبرند. اين افراد يا اقشار درصد بسيار كمي از جامعه را تشكيل ميدهند. زياندهترين اقشار را در واقع خيل عظيم مردان و زناني تشكيل ميدهند كه اصالت خانواده براي آنان اهميت دارد. بايد منتظر ماند و ديد كه رسانهها در غرب به عنوان بزرگترين ابزار تحميق جوامع تا چه زماني قادر خواهند بود افكار عمومي را به نفع معادلات ناعادلانه جنسيتي اداره كنند. فرانسه مهد تولد افكار فمنيستي و جنبشهاي حقوق زنان است!آيا آنها از روش ايراني در اختصاص واگنهاي مخصوص براي بانوان در مترو استقبال خواهند كرد؟