اقتباس نرگس آبیار از کتاب «بامداد خمار»، بار دیگر نام رمانهای عامهپسند را بر سر زبانها انداخته است. جوان آنلاین: اقتباس نرگس آبیار از کتاب «بامداد خمار»، بار دیگر نام رمانهای عامهپسند را بر سر زبانها انداخته است. این کتابها که تا سه دهه پیش، کتابهای محبوب و پرفروش بازار کتاب بودند، اما با گذر زمان و تغییر نسلها و ذائقه مخاطبان، رفته رفته از جمعِ پرفروشها خارج شدند ولی همچنان نام و ردپایشان در تاریخ ادبیات ایران دیده میشود.
در روزهایی که سریال «بامداد خمار» از شبکه نمایش خانگی پخش میشود، اهمیت رمانهای عامهپسند و صحبت درباره این کتابها به بحثی جدی تبدیل شده است. برخی علاقه دارند با بیاعتنایی از کنار این کتابها عبور کنند و برخی دیگر با نگاهی بدون تعصب اعتقاد دارند این کتابها با خودشان ارزشهای جامعهشناختی به همراه دارند.
شروع آرام تغییرات اجتماعی
خارج از این ارزش گذاریها، در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ شمسی جامعه ایران به شکلی آرام به سمت پوستاندازی و تغییر در حال حرکت بود. طبقه متوسط جدید در حال رشد و گسترش بود، تعداد افراد تحصیلکرده دانشگاهی بیشتر میشد و محدودیتهای رسانهای و عطش برای خواندن روایتهای عاشقانه و عاطفی مخاطبان را به سمت رمانهای به اصطلاح عامهپسند سوق میداد. نویسندگان این کتابها علاوه بر زبان ساده داستانهایشان به زندگی عامه و موضوعات مورد علاقه آنها نیز توجه نشان میدادند که همین باعث رواج و محبوبیت رمانهای عامهپسند میشد.
این رمانها با درونمایههای عاشقانه به بیان مسائل و مشکلات زنان و جوانان میپرداختند. این کتابها بین ادبیات و جامعه پیوند برقرار میکردند و چالشها و دردهای اجتماع را بهتر نمایان میساختند. در زمانه نبودِ اینترنت و شبکههای اجتماعی، این رمانها هم برای گذر زمان و پر کردن اوقات فراغت خوانندگان بودند و هم با دست گذاشتن بر روی بعضی ناهنجاریهای روز جامعه، ذهن خواننده را به این معضلات معطوف میکردند.
پژوهشگران ادبی، محتوا و درونمایه مطرح در آثار ادبی را به مثابه وسیلهای برای بررسی میزان انعکاس تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطالعه میکنند. کتابهای عامهپسند به مثابه آینه فرهنگ روزمره به حساب میآیند و اغلب بازتابدهنده خواستها، ترسها، رویاها و ارزشهای مسلط طبقه متوسط شهری در دوره انتشارشان هستند. در دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی، جامعه ایران در حال تجربه تغییرات بزرگ فرهنگی بود که بخشی از دغدغهها و نیازهای جامعه در این رمانها بازتاب پیدا میکرد.
حسن عابدینی از پژوهشگران ادبی معتقد است که رمانهای عامهپسند بهتر از آثار پیچیده دغدغههای دوران خود را آشکار میکنند. این آثار مثل آیینهایاند که نشان میدهند مردم در آن زمان چه میخواستند، از چه میترسیدند و عشق و خانواده را چطور میفهمیدند.
نگاهی اشتباه به ادبیات عامهپسند
نباید با کتابهای پرفروش یا به اصطلاح عامهپسند به شکلی ساده و سهل برخورد کرد. کتابهایی مثل «بامداد خمار» فتانه حاج سیدجوادی، آثار فهیمه رحیمی و یا حتی نادر ابراهیمی و نویسندگان مشابه، از منظر جامعهشناسی ادبیات اهمیت ویژهای دارند هرچند معمولاً از سوی منتقدان ادبی «فاقد ارزش هنری» دانسته میشوند.
همین نگاه تحقیرآمیز باعث شده یکی از بخشهای مهم فرهنگ عامه و تحولات اجتماعی ایران کمتر مورد تحلیل قرار بگیرد و حتی کارگردانان علاقهای برای اقتباس از این کتابها نداشته باشند. این کتابها معمولاً در محافل جدی با غفلت و بیتوجهی روبهرو شدهاند. در بسیاری از این رمانها، شخصیت زن در مرکز تضاد سنت و مدرنیته قرار دارد و محور اصلی داستان به حساب میآید.
در «بامداد خمار» میبینیم که دختر جوانی برخلاف خواست خانواده ازدواج میکند و قربانی انتخاب عاشقانهاش میشود. پیامی که به شدت با گفتمان اخلاقی سنتی همخوانی دارد، اما همین روایت، در عمقش، نوعی بیاعتمادی به نهاد خانواده و سنت پدرسالارانه را هم نشان میدهد.
در نگاه جامعهشناسی انتقادی رمانهای عامهپسند ابزار بازتولید نظم اجتماعی و تثبیت ارزشهای محافظهکارانه هستند، اما در ایران، این مسئله پیچیدهتر است. گاهی همین آثار، در عین تأیید نظم سنتی، در لایه زیرین خود نوعی شورش خاموش علیه اقتدار پدرسالار را در دل دارند.
برای نمونه در «بامداد خمار»، اگرچه پایان رمان تأیید سنت است، اما تمام مسیر روایت درباره خواست زن برای انتخاب آزادانه عشق است؛ همین امر آن را از سطح داستانهای تبلیغی فراتر میبرد.
در آثار فهیمه رحیمی، زن اغلب عامل عشق، رنج و بازسازی اخلاق است به نوعی او رنج میکشد تا مرد یا جامعه را تطهیر کند. این نوع تصویرسازی اگرچه از نظر فمینیستی محافظهکارانه است، اما نشان میدهد در دهههای ۷۰ و ۸۰، زنان در ادبیات عامهپسند در حال بازتعریف نقش خود در جامعه مردسالار بودند.
موفقیت کتابهای عامهپسند
مردم دنبال روایتهای ملموس و احساسیاند، نه آثار فلسفی و پیچیده. کتاب، از کالای روشنفکری به کالایی احساسی و روزمره تبدیل میشود. بنابراین، آثار عامهپسند را باید همچون دماسنج فرهنگی جامعه دید، نه صرفاً ادبیات سطح پایین.
موفقیت تجاری و تیراژهای بالای این کتابها به ما میگوید که زنان و نوجوانان بهعنوان مخاطبان جدید فرهنگ نوشتاری وارد عرصه مطالعه شدهاند. احمد اخوت از مترجمان و نویسندگان باسابقه اعتقاد دارد به دو دلیل عنوان عامهپسند به این کتابها اطلاق میشود، یکی به خاطر پرفروش شدنشان و دیگر به خاطر حرف زدنشان از موضوعهای زنانه.
از نگاه جامعهشناسی ادبیات، آثار عامهپسند ارزش پژوهشی بالایی دارند، چون تصویری از ذائقه طبقاتی جامعه ارائه میدهند. زبان و گفتار روزمره مردم را حفظ میکنند و نشان میدهند چگونه ادبیات از حوزه نخبگانی به حوزه عمومی وارد میشود.
بنابراین، خواندن این آثار برای جامعهشناس مثل مشاهده یک نمونه میکروسکوپی از ذهن و عاطفه جمعی ایرانیان در دورههای مختلف تاریخی است.
کتابهای عامهپسند مثل بامداد خمار، آثار فهیمه رحیمی، فهیمه دری و امثالهم، اگرچه از نظر زیباییشناسی در رده پایینتر از آثار کلاسیک یا مدرن قرار دارند، اما از نظر جامعهشناسی حامل دادههای غنی دربارهی تحول عواطف، خانواده، زن، عشق و اخلاق در جامعه ایران هستند. نشاندهنده ظهور طبقه متوسط فرهنگی جدید و سلیقه عامه هستند.
شکسته شدن طلسم بامداد خمار
رمان «بامداد خمار» مسیر پر فراز و نشیبی را برای تبدیل شدن به سریال پیموده است. از اواسط دهه ۹۰، پنج کارگردان تصمیم به ساختن سریالی از رمان فتانه حاج سیدجوادی شدهاند و هر بار به هر دلیلی این کار به سرانجام نرسیده است. نخستین بار حسن فتحی، تصمیم به اقتباس از «بامداد خمار» گرفت که به خاطر فراهم کردن مقدمات سریال «جیران» قید این کار را زد.
پس از فتحی نام کارگردان سرشناسی مثل کیانوش عیاری هم به میان آمد که او هم از این موضوع صرفنظر کرد. ابراهیم ایرجزاد، محمد رحمانیان و امیرحسین عسگری کارگردانان دیگری بودند که نامشان برای ساخت سریال «بامداد خمار» مطرح شد ولی هیچکدام کار را به سرانجام نرساندند.
نرگس آبیار پس از کش و قوسهایی که درباره اقتباس از رمان «بامداد خمار» وجود داشت بالاخره طلسم ساختن سریالی از این رمان را شکست. آبیار که قبلاً خودش را با ساخت فیلمهای اقتباسی از کتابهای خودش محک زده بود و اقتباس از سریال «سووشون» را هم در کارنامهاش داشت، با سریال «بامداد خمار» نخستین تلاشهای جدی جهت اقتباس از رمانهای پرفروش عامهپسند را کلید زد.
معمولاً در سینمای ایران کارگردانان علاقه دارند برای اقتباس کتابهای نویسندگان روشنفکر و تراز اول را برای ساخت فیلم و سریال انتخاب کنند تا برچسب میانمایگی و عامیانه بودن به آنها نچسبد. این طرز تفکر و تلقی اشتباه باعث شده تا فیلمسازان به راحتی از کنار بخش اعظمی از کتابهای دهه ۶۰، ۷۰ و ۸۰ عبور کنند. در حالیکه میتوان از درون رمانهای عامهپسند نیز داستانهای جذابی برای ساختن فیلم و سریال پیدا کرد.
فارغ از خروجی نهایی سریال، قدم اول شکستن گارد کارگردانان و فیلمسازان جهت اقتباس از این کتابهاست. حالا از این پس سایر کارگردانان با جسارت بیشتری سراغ این کتابها میروند و ابایی از برچسب خوردن ندارد. شاید از این پس فیملسازان راحتتر با این کتابها برخورد کنند. به ویژه آنکه با گذشت زمان و به وجود آمدن سبکِ جدیدی از زندگی در جامعه ایرانی، رجوع به کتابهای پرفروش و عامهپسند، حالتی نوستالژیک پیدا کرده است. نوستالژیای که این روزها در سینما و شبکه نمایش خانگی خواهان و طرفدار دارد و میتواند مخاطب زیادی را به سوی خود جذب کند.
منبع: ایبنا