مردم اين گرانفروشيهاي بيرحمانه دولت كنوني را برنميتابند. عدهاي ميگويند مگر اين دولت دشمن مردم است؟ آخر چگونه هر روز موجبات تشويش اذهان عمومي را فراهم ميآورد؟ چگونه هر روز صبح بدون آنكه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را در دست داشته باشد، هر وزيري، هر مديرعاملي، هر هيئتمديرهاي مجوز گران كردن آب، برق، گاز، نفت، بنزين، نان، گوشت، گوشت مرغ، شيريني و ميوه را صادر ميكند. كار به جايي رسيده كه يكي دو سال پيش صنف آجيلفروش هم رأساً بهاي متاع خود را دو برابر و سه برابر افزايش داد و كمترين محلي به دستورهاي واهي و الكي ادارات مربوطه نگذاشت. دولت انگار با مردم سرلج دارد. ميخواهد مردم را عصباني كند، ميخواهد طاقتشان را لبريز كند، از چند ماه به سال نو مانده بودجه عجيب و غريب و خجالتآوري به مجلس عرضه ميكند كه رمق حيات مردم را ميگيرد.
ناگهان صحبت از گران شدن بنزين و گاز ميشود؛ ليتري هزار و 500 بنزين، 400 تومان گاز، چرا؟ قرار بود ماه پيش نان را گران كنند. نوشتم كه دولت چون فاقد سواد تاريخي و جامعهشناسي است، جامعه ايران را نميشناسد. نوشتم در ترازوي نانواييهاي تهران و ايران به جاي سنگ وزن كردن نان، پاره سنگ سياست گذاشتهاند. نوشتم مشكل نان در ايران به حوادث بزرگ انجاميده است. نوشتم تمام سلسلهها و حكومتهاي ايران سعي ميكردند نان كه قوت روزانه و باستاني مردم ايران است، گران نشود. نوشتم در حوادث بزرگ تاريخي گران شدن و كمبود نان پيامدهاي خطرناكي داشته است. ناصرالدين شاه در پنجاهمين سالگرد سلطنتش دستور داد بهاي نان براي 10 سال بعدي را روي تخته سنگي سكو مانند حك كرده، در مسجد شاه تهران نصب كنند تا حدود سال 1340 ه. ش آن تخته سنگ به جاي خود بود و من آن را ديده بودم. نوشتم رضا شاه موقع خروج از ايران دستور داد بهاي نان را ارزان كنند تا سلطنت پسرش با ناخوشايندي مردم آغاز نشود. نوشتم هر وقت هنگام قحطي، نان گران ميشد، برنج از گيلان و به هزينه دولت به تهران ميآورند و در معابر و ميدانهاي تهران، بلديه و پس از شهريور 1320 شهرداري ديگ بر پا ميكرد و به جاي نان، دمپختك به مردم ميدادند كه كار مردم از گرسنگي به شورش نينجامد.
نوشتم دولت اگر خيلي دلش براي صنف زحمتكش و فداكار نانوايان ميسوزد، بهاي برق و گاز مصرفي و آب نانواييها را با آنان ارزانتر حساب و ماليات كمتري دريافت كند. عجالتاً گراني نان را موقوف كردهاند تا چندگاه بعد. ديروز شخصي جهانديده به من تلفن كرد و گفت:اين دولت چرا اينقدر مردم را اذيت ميكند؟ چرا بودجههاي چند ده ميلياردي به اين شخص و آن شخص تقديم ميكند و در عوض حقوق بازنشستگان را قيراطي و 10درصدي و 5درصدي افزايش ميدهد؟ چرا اين دولت اينقدر دروغ ميگويد؟ چرا در خصوص مناطق زلزلهزده يك وزير يا دو وزير را مأمور نميكند به محل بروند و آنقدر بمانند تا چادرها برچيده، كانكسها موقتاً نصب و موجبات احداث ساختمانهاي محكم فراهم آيد.
چرا هلالاحمر، ارتش و سپاه كه روزهاي اول آنقدر زحمت كشيدند، كار را تمام نميكنند؟ مگر جمعكردن آوار چند ماه به طول ميانجامد؟ چرا عدهاي مهندس خارجي از ژاپن و كره و كشورهاي جهان غير غرب و شرق نميآورند شهرهاي جديد ضدزلزله بنا نهند. كار به جايي رسيده كه جواد خياباني گفت دولت برود عوارض خروج از كشور و بنزين را گران كند تا ملت خودشان خرابيهاي زلزله را مرتب كنند. دولت چرا قصد دارد در ازاي پولهايي كه امريكا و اروپا بلوكه ميكنند، تمام خروجي خزانه را از مردم وصول كند؟
روزي كه مذاكرات مفصل جان كري و ظريف پس از ماهها جلسات طولاني و صرف ناهار و شامهاي دوستانه (شنيدم 400 كيلو پسته و آجيل و همين مقدار پاستيل و آبنبات و شكلات امريكايي در آن جلسات خورده شد) پايان يافته ورود آقاي وزير امور خارجه كشور به تهران شباهت زيادي به ورود ژنرالها و كنسولهاي وابسته روم باستان پس از يك پيروزي بزرگ در جنگ داشت. هشت گوسفند در سر راه ايشان سر بريده شد. چقدر مردم به خيابانها ريختند و هلهلهها كردند. تا صبح صداي بوق زدن اتومبيلها در سراسر شهر به گوش ميرسيد.
هنوز پژواك سخنان تاريخي آقاي رياستجمهوري در گوشها زنگ ميزند. پايان تمام تحريمها! چه شد، شما تمام تعهدات خود را انجام داديد. بتنريزي با موفقيت انجام شد. تمام جزئيات به اطلاع نمايندگان آژانس هستهاي رسيد؛ چقدر ديد و بازديد، چقدر خندههاي شيرين. روي جلد مجله week(غير از نيوزويك است) نقاشي رنگي قشنگي از آقاي دكتر روحاني چاپ شده بود كه ايشان در فرودگاه مهرآباد، پاويون دولتي، ميزي در فضاي آزاد گذاشته و تند و تند نمايندگان دول اروپا را كه براي امضاي قرارداد به تهران ميآمدند، ميپذيرفت و مقاولهنامههاي تفاهمآميز سرمايهگذاري در ايران را امضا ميكرد.