سرویس تاریخ جوان آنلاین: «دیکتاتور» در واژه به معنی کسی است که دیکته میکند. علاوه بر اینکه دیکتاتور یا مستبد را پایهگذار نظام استبدادی میدانند. تاریخ نیز به چهره خود دیکتاتوران و مستبدان بسیاری دیده است؛ دیکتاتورانی که خود را خدای زمین میانگاشتند. رضاخان یکی از آن دیکتاتوران بود. وی که با همکاری کسانی، چون سیدضیاءالدین طباطبایی، عبدالحسین تیمورتاش، علی اکبر داور، حسین دادگر و... به قدرت رسیده بود پس از آنکه پایههای سلطنتش قوت گرفت دست به قلع و قمع آنان زد. عملی که از هر مستبد و دیکتاتوری سر میزند. هرچند عدهای خوش باور معتقدند که نوع دیکتاتوری رضاخان نوع مثبتی از دیکتاتوری و استبداد بوده است! و احداث راهآهن سراسری، شبکه راهها و کارگاهها از دلایل رویکرد مثبت اوست، اما غافلند از آنکه «زور و دیکتاتوری، دیوار چین را بنا کرد، اما نتوانست مانع از سقوط چین در دامان مغولها شود.» حسین دادگر ملقب به عدلالملک یکی از کسانی است که پس از به قدرت رسیدن رضاخان مورد غضب وی واقع شد. در مقال پیش روی به شرح علل غضب رضاخان نسبت به وی خواهیم پرداخت.
عدل الملک که بود؟
حسین دادگر ملقب به عدلالملک در سال ۱۲۶۰ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. حسین فرزند آقاعبدالکریم از تجار معروف تهران بود که تربیت و تحصیلاتش نیز تحت نظارت پدر انجام گرفت و علاوه بر علوم زمان (صرف و نحو عربى، فارسى و ادبیات) به تحصیل علوم معقول و منقول و معارف اسلامى نیز پرداخت. وی در آغاز مشروطیت وارد خدمات دولتى شد و به پیشنهاد علاءالملک دیبا وزیر کابینه اتابک، شغل قضاوت را انتخاب نمود. دادگر مشاغل قضایى را از عضویت محکمه ابتدایى و ریاست مختلف محاکم پیمود تا اینکه مدعىالعموم تهران شد و بعد به ریاست محاکم بدایت رسید. در ۱۳۲۸ هـ. ق. به کمک وثوقالدوله به وزارت داخله انتقال یافت و ریاست اداره محاکمات آن وزارتخانه به وى محول شد. در سال ۱۳۳۲ هـ. ق. پس از آنکه عینالدوله وزیر کشور کابینه مستوفى، دستور انتخابات را صادر کرد، میرزا حسینخان که یک سال قبل به لقب عدلالملک نامیده شده بود (بعد از تصویب و اجرایی شدن قانون سجل احوال که نام خانوادگی معمول گردید، به مناسبت لقبی که داشت، کلمه دادگر را برای نام خانوادگی خویش برگزید)، کاندیداى نمایندگى مجلس شد و از طرف مردم بابل به نمایندگى مجلس رسید. وى در ابتدای ورود به مجلس عضویت فراکسیون دموکرات را پذیرفت. در دوره سوم، فراکسیون دموکرات در مجلس ۳۰ نفر عضو داشت و غالباً رجال موجه، باسواد و اصلاحطلب عضو این فراکسیون بودند. شروع جنگ بینالملل اول دگرگونىهایى در وضع کشور ایجاد کرد. با وجودى که مستوفى الممالک نخستوزیر وقت اعلان بىطرفى داده بود، معالوصف، کشور محل تاختوتاز ارتشهاى بیگانه شد. سلطان احمدشاه درصدد تغییر پایتخت بود و فراکسیون دموکرات مجلس نیز تصمیم به مهاجرت گرفت و عدلالملک نیز در زمره نمایندگانى بود که به این تصمیم صحه گذاشت و با سایر دوستان خود به قم و سپس کرمانشاه رفتند و موقتاً حکومتى به ریاست نظامالسلطنه مافى تشکیل دادند. پس از اتمام جنگ و مراجعت نمایندگان و رجال به تهران، بار دیگر عدلالملک خدمات دولتى خود را آغاز کرد و در سال ۱۲۹۴ هـ.. ش. در حکومت وثوقالدوله به معاونت وزارت داخله برگزیده شد. وثوقالدوله خیلی زود جاى خود را به فرمانفرما، مستوفى و سپهسالار داد و بالاخره علاءالسلطنه به نخستوزیرى رسید. در آن روزها کمیته مجازات در تهران دست به یک سلسله اقدامات تروریستى زده بود و ظرف چند روز عدهاى به قتل رسیده بودند، از جمله اعلامیهاى نیز از طرف کمیته مجازات پخش شده بود که نام عدهاى که باید از کار برکنار شوند در آن دیده مىشد. نام عدلالملک دادگر سرلوحه این لیست بود. مستشارالدوله وزیر داخله، در برابر کمیته ایستادگى کرد ولى اقدامات حاد موجب سقوط دولت شد و بار دیگر وثوقالدوله به زمامدارى رسید و کمیته را از بین برد. پس از کودتاى ۱۲۹۹ هـ. ش، دادگر در کابینه سیدضیاءالدین که خود وزارت کشور را عهدهدار بود، به کفالت آن وزارتخانه رسید و تا پایان حکومت سید، در وزارت کشور انجام وظیفه میکرد. پس از برکنارى و تبعید سید از ایران و زمامدار شدن قوامالسلطنه، دادگر از معاونت وزارت داخله عزل و حکم تبعید وى صادر شد و عدهاى از مأموران ژاندارمرى او را تحتالحفظ به قم بردند تا از آنجا به کاشان تبعید نمایند. عدلالملک در قم با مهارت خاصى به مقبره امینالسلطان شتافت و در آنجا متحصن شد و اقدامات دولت براى خروج او از تحصن به نتیجه نرسید. در انتخابات دوره چهارم که رأىگیرى آن در دوران وثوقالدوله انجام گرفته بود، عدلالملک از بابل به نمایندگى رسید و، چون افتتاح مجلس در زمان قوامالسلطنه صورت گرفت، اعتبارنامه وى مردود و به جاى او نظامالدوله به وکالت رسید. در اواخر سال ۱۳۰۰ هـ. ش. پس از کنار رفتن قوامالسلطنه، دادگر از تحصن خارج شد و به تهران آمد ولى شغلى نداشت. در کابینه حسن مشیرالدوله که در ۲۶ خرداد ۱۳۰۲ هـ. ش. تشکیل یافت، عدلالملک به کفالت وزارت فوائد عامه رسید و پس از آن در کابینه سردار سپه به معاونت رئیسالوزرا منصوب شد. عدلالملک در انتخابات دوره پنجم مجلس براى بار سوم از سوی مردم بابل به نمایندگى برگزیده شد. در این دوره عدلالملک با همکارى دوستان دیگر خود همچون داور، تیمورتاش و تدین، در جلب افکار عمومى براى انقراض قاجاریه اقداماتى کردند به همین جهت عدلالملک به پاس این خدمات در کابینه ذکاءالملک فروغى به وزارت داخله رسید و از آذرماه ۱۳۰۵ هـ.. ش. تا تیرماه ۱۳۰۶ هـ.. ش. در سمت وزیر کشور انجام وظیفه کرد. در انتخابات مجلس مؤسسان اول که در سال ۱۳۰۴ هـ. ش. تشکیل یافت، حسین دادگر نماینده مجلس مؤسسان گردید و در انتخابات هیئت رئیسه با ۱۲۲ رأى از ۲۲۰ رأى به عنوان نایب رئیس اول مجلس برگزیده شد. ریاست مجلس مؤسسان با مستشارالدوله صادق بود. در انتخابات دوره ششم عدلالملک باز هم به نمایندگی از طرف مردم بابل وارد مجلس شد. در این دوره مدتى کوتاه تدین و سپس موتمنالملک ریاست مجلس را بر عهده داشتند و عدلالملک نایب رئیس مجلس بود. عدلالملک در ادوار هفتم، هشتم و نهم علاوه بر نمایندگی مجلس ریاست آن را نیز بر عهده داشت. ناگفته نماند وی نهایتاً در دوره نهم وکیل مردم تهران در مجلس شد، اما این آخرین دوره حضور وی در مجلس بود.
تملقی که سبب غضب شد
میگویند ایراد مهم عدلالملک که مخبرالسلطنه هدایت هم صراحتاً به آن اشاره کرده است، مداهنه و تملقهاى بیجایش به رضاشاه بوده و همین امر سبب ناکام ماندنش شده است. مثلاً مخبرالسلطنه در جایی مىنویسد: «زمانى که رضاشاه از سفر ترکیه مراجعت فرمودند: عدلالملک رئیس مجلس نطقى به عنوان خیر مقدم ایراد نمود که ضمن آن گفته بود ترقیات و پیشرفت ایران از ترکیه بیشتر است که موجب تغییر شدید شاه شد و کلام او را قطع نموده بود.» در اواسط ۱۳۱۴ هـ. ش. هم در حالى که عدلالملک با قدرت کامل بر مجلس ایران ریاست مىنمود و همگان گمان میبردند ریاست دوره بعدی مجلس هم بر عهده وی خواهد بود، یکباره مورد غضب رضاشاه واقع شد و نزدیک بود به سرنوشت تیمورتاش و سردار اسعد دچار شود. اما علت ناکامیاش چه بود؟
عدلالملک دادگر، رئیس دوره نهم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۱۴ هـ.. ش. در نطق آخرین جلسه مجلس برای خوش خدمتی و چاپلوسی میگوید: «ما در خطابهای که ایراد کردیم گفتیم از زحمات اعلیحضرت شاهنشاه قدردانی و تشکر میکنیم و گفتیم مجلس قدر این زحمات را میداند و افتخار میکند که در راه به ثمر نشستن این خدمات هم رأی و نظر اعلیحضرت بوده است.»
دیگر نمایندگان هم با شنیدن چنین نطقی از سوی عدلالملک به وی تبریک میگویند و اطمینان میدهند به خاطر چنین حمایتی از شاه دور بعدی نیز حتماً رئیس مجلس خواهد شد، اما قضیه به همین جا ختم نمیشود. برای آنکه چند روز بعد که عدلالملک در حال پیادهروی و ورزش کردن در فیشر آباد بوده (آن زمان فیشرآباد منطقهای برهنه و خارج شهر محسوب میشود) یک پاسبان با دوچرخه به سراغ وی میآید و از او تقاضا میکند که هرچه سریعتر به منزلش بازگردد. عدلالملک در خصوص ماجرای آن روز میگوید: «پاسبان گفت: همین الان به منزل تشریف ببرید، آقای فروغی قصد دارند با شما تلفنی صحبت کنند.» منزل ما آن زمان میدان فردوسی بود. به محض رسیدن به منزل دیدم تلفن دست همسرم است و میگوید که ربع میشود که آقای فروغی پشت خط منتظر آمدن من هستند. گویا آقای فروغی به پلیس دستور داده بود مرا هر طور هست آن روز پیدا کند. سپس آقای فروغی گفت: هرچه زودتر به دیدارش بروم. برای همین من به منزل ایشان که آن زمان در خیابان نجات بود (چهارراه پهلوی- روبهروی کاخهای سلطنتی) رفتم. دیدم آقای فروغی منتظر من است. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: بنشین که الان صدرالاشراف وزیر دادگستری هم قرار است بیاید. از احترام آن روز آقایان نسبت به خود متوجه شدم که حتماً خبر بدی در راه است! چون معمولاً وقتی بخواهند کسی را رد کنند قربان صدقهاش میروند. در نهایت فروغی گفت: آقای عدلالملک یک ماجرایی دیروز اتفاق افتاد که من نفهمیدم چه بود؟ رفتم خدمت اعلیحضرت و گفتم مجلس تعطیل شده و اینطور و آنطور شده است. موقع خارج شدن رضاشاه فرمودند: به رفیقت بگو برود مرخصی و کمی بگردد! من نفهمیدم منظورش از رفیقم چه کسی است؟ سؤال کردم قربان؟ گفت: سؤال نکن، شفاعت هم نکن، باید برود! گفتم اعلیحضرت سؤالم این است که مقصودتان چه کسی است و منظور از رفتن به کجاست؟ خارج تهران یا خارج از کشور؟ گفت: عدلالملک دادگر را میگویم. به او بگو دیگر نمیخواهم در مجلس باشد. باید برود. گفتم اعلیحضرت تفرش، ورامین، سوهانک برود خوب است؟ گفت: نه برود خارج! عدلالملک میگوید: «پس از دیدار با آقای فروغی و شرح ماجرا خیلی تعجب کردم. همینطور فکر میکردم که چه کردهام که اینطور موجب غضب شاه واقع شدهام.» البته دادگر بعدها متوجه علت غضب رضاخان میشود و مینویسد: «علت موضوع همان سخنرانی بود که در مجلس انجام دادم و از خدمات شاهنشاه به نام ملت ایران تشکر کردم.».
چون گویا رضاخان در رابطه با نطق آن روز عدلالملک در مجلس به کسی پیغام داده بود: «ملت کیه، داخل آدم! تو کی هستی؟ مجلس چیه؟ شما کی هستید که از من قدردانی کنید؟»
عدلالملک پس از آن روز یکبار دیگر نزد مهندس فروغی میرود و اعلام میکند که قصد خروج از کشور را دارد. فروغی از این خبر استقبال میکند و حتی وعده میدهد که ارز دولتی هم در اختیار وی بگذارد و حقوق سه ماهش را هم جلوتر پرداخت نماید، اما باز هم به وی توصیه میکند هرچه سریعتر از کشور خارج شود. چون در آن روزگار اگر نظر مثبت رضاخان نسبت به کسی تغییر میکرد آن فرد یا زندانی میشد یا اعدام!
عدلالملک بدون آنکه در مورد ماجرا با کسی صحبت کند از تهران به رشت میرود و سریعاً بلیت کشتی تهیه میکند. وی میگوید: «همه از ما در رشت استقبال کردند به این امید که در دوره بعدی مجلس مجدداً رئیس خواهم شد، اما در رشت که بودم آقای فروغی دوباره تماس گرفت که معطل نکن و تا دستور اعلیحضرت تغییر نکرده، برو. من هم همراه خانواده از بندر انزلی سوار کشتی شده، به بادکوبه و از آنجا به بلژیک رفتیم. در کشتی هم یک هیئت ایرانی شامل بیات و سرلشکر جهانبانی با ما همراه بودند، اما باز هم من هیچ نگفتم که جریان چیست و علت سفر را استراحت عنوان کردم. در بلژیک که از کشتی پیاده شدیم ایرانیان خیلی ما را تحویل گرفتند. مدتی آنجا ماندیم و بعد به پاریس رفتیم. آنجا هم ایرانیان دور ما جمع شدند و احترام میگذاشتند تا اینکه یک نامردی عنوان کرد کهای آقا این فرد مغضوب شاه است!
این شد که همه از دور ما کنار رفتند و از فردا من ماندم و دو پسرم کریم و رحیم. روزها میگذشت و ما در پاریس بودیم. بعد از یک سال دیدم که نامه پراکنی و تلفنها دوباره آغاز شده است. ادیبالملک صنیعی (رئیس دفتر شاه) نامه نوشت که اعلیحضرت چند بار فرمودند که از وضع مجلس راضی نیستم، عدلالملک مجلس را خوب اداره میکرد، برگردد، اما من زرنگی کردم و برنگشتم. حتی سرلشکر ایرم رئیس شهربانی هم تلفن کرد که برگردم ولی من توجه نکردم.»
پایان ماجرا
این وضع ادامه دارد تا اینکه پس از سقوط رضاخان آلمانها که قصد راهاندازی جنبشی در ایران را داشتند از عدلالملک میخواهند رئیس دولت آزاد ایران شود، حتی خانمی را به نام مادمازل هازه (دختر هازه خان آلمانی توپچی ایران در دوره مشروطه) نزد وی میفرستند که او را متقاعد سازد، اما عدلالملک این همکاری را نمیپذیرد. عدلالملک مدتها در کشورهاى سوئیس، بلژیک و فرانسه زندگى مىکند و با آنکه در ایام جنگ جهانی دوم از نظر معیشت متحمل سختى و گرفتارى بوده بازهم بهترین کار را ماندن در خارج از کشور میبیند تا اینکه بالاخره بعد از ۱۱ سال شاه جوان در سال ۱۳۲۶ به عدلالملک پیغام میدهد بازگردد و حتی وعده میدهد که املاک مصادره شدهاش را هم به وی بازگرداند.