عليرضا محمدي
سال گذشته در حالي ايام منتهي به سالگرد ربايش احمد متوسليان را پشت سر ميگذاشتيم كه جامعه ما در تب و تاب اظهارات وزير دفاع قرار داشت. سردار دهقان سال پيش گفته بود: «مداركي وجود دارد كه نشان ميدهد حداقل براي يك دوره زماني طولاني اين چهار ديپلمات ايراني زنده بودهاند.» همين اظهارات موجي را در فضاي مجازي ايجاد كرد كه مملو از اميد بود و مطالبهاش پيگيري جديتر سرنوشت حاج احمد و سه يار ديپلماتش بود. موجي كه به نظر ميرسد امسال خبري از آن نيست!
35 سال است كه از ربايش احمد متوسليان و ديپلماتهاي ايراني ميگذرد. اتفاقي كه شايد اگر براي برخي از كشورهاي غربي رخ ميداد، زمين و زمان را به هم ميدوختند تا پاسخ قابل قبولي برايش پيدا كنند. منظور از پاسخ، صرفاً پيدا كردن اسرا و بازگرداندنشان به وطن نيست، بلكه حداقل تكليف افكار عمومي جامعهشان را مشخص ميكردند تا پس از گذشت سه و نيم دهه، اينطور با يك خبر هيجان زده نشوند و موج احساساتشان فوران نكند. اينجا قرار نيست چيز جديدي از سرنوشت حاج احمد بنويسيم. قبلاً خيلي در موردش گفته شد و نهايتا همگي به اين نتيجه رسيدند كه «حاج احمد مردي ايستاده در غبار است». غبار يعني ابهام، يعني آخرش معلوم نشد چه شد؟! يعني اينكه باز بايد يك سال ديگر منتظر بمانيم تا شايد اظهارات ديگري موج ديگري راه بيندازد!
اگر بخواهيم يكبار به صورت كوتاه موضوع ربايش و سرنخهاي آن را مرور كنيم، به يكسري نامها و اظهارات عجيب و گيج كننده برخورد ميكنيم.«سمير جعجع» به عنوان فرمانده فلانژها و «ايلي حبيقه» به عنوان مسئول امنيتي فالانژها، سرنخهاي اين موضوع هستند. سمير جعجع كه هنوز زنده است و حبيقه هم كه سال 2002 كشته شد. سمير جعجع يكبار گفته بود كه ديپلماتها تحويل نيروهاي او (فلانژها) شدهاند و همگي را به شهادت رساندهاند اما ايلي حبيقه در سال 90 گفته بود اسراي ايراني تحويل ناوچههاي اسرائيلي شدهاند.
نظير چنين اظهارات متناقضي از سوي افراد ديگر هم عنوان شده است. همگي گيج كننده و مبهم هستند اما اگر اين حرفها سرنوشت حاجي را در ابهام قرار ميدهند و خواست دشمن نيز در تداوم همين دروغها و ابهامهاست، پس چرا نهادهاي خودي نيز بر اين فضاي گيج كننده صحه ميگذارند؟
اگر يادمان باشد چند سال قبل عدهاي از محققان كشورمان با اعضاي برخي از خانوادههاي ديپلماتهاي ربوده شده بر سر اين موضوع بحث ميكردند كه محققان قائل به شهادت آنها بودند و خانواده (مشخصاً خانواده يكي از ديپلماتها) اصرار بر زنده بودنشان داشتند. حتي اتهامي وارد شد مبني بر اينكه برخي از اعضاي اين خانواده برآن هستند تا از موضوع زنده ماندن حاجي و همراهانش استفاده مادي ببرند. مثلاً با پولي كه وزارت خارجه براي پيگيري اين موضوع در اختيارشان ميگذارد مؤسسهاي در لبنان راه بيندازند و... (جالب است كه يكي از نزديكان حاج احمد نيز در گفتوگو با خبرنگار جوان حرف محققان را تأييد ميكرد!)
كاري به اين بحثها نداريم چون پيچ ديگري بر پيچيدگي موضوع ايجاد ميكند. اما يادم است زماني گفته ميشد مسئولان امر معتقد به شهادت حاج احمد و سه ديپلمات هستند، ولي اين موضوع را مثل حربهاي سياسي دم دست نگه داشتهاند تا در برابر اتهامهايي كه اسرائيل و امريكا به ايران وارد ميكنند، آنها نيز چوب حاج احمد را برسرشان بكوبند!
مخلص كلام اينكه اگر موضوع ربايش حاج احمد در اين رسانه و آن رسانه، در اين دعوا و آن دعوا، در اين اظهار نظر و آن نقل قول، پيچيده و درهم ميشود، شايد بهتر باشد ما در داخل كشورمان تكليف خودمان را با افكار عمومي جامعهمان روشن كنيم. بهتر نيست پس از گذشت 35 سال يك مقام مسئول بنشيند و كمي شفافتر با مردم صحبت كند؟ يا مناظرهاي بين موافقان شهادت ايشان با مخالفشان برگزار شود و نتيجه رك و راست رسانهاي شود؟ اينكه گاه يك نفر بلند ميشود و ميگويد حاجي زنده است و نور اميد بر قلب مردم و خصوصاً خانواده اسرا تابيده شود، تا كي بايد ادامه پيدا كند؟ به نظر ميرسد اگر سياسي كاريها را كنار بگذاريم و حاج احمد را حربهاي براي سياست خارجي قرار ندهيم ميشود رك و راستتر در موردش صحبت كرد. يا حداقل سطح دريافت مردم از اين موضوع پيچ در پيچ را به قدري بالاتر ببريم كه اگر بار ديگر يك مقام مسئول گفت احتمالاً حاجي زنده است، نگوييم هورا و هشتك راه بيندازيم، بلكه بپرسيم خب به فرض كه زنده است. بگوييد چه زماني ميتوانيم حاجي را در فرودگاه امام در آغوش بگيريم؟!