نویسنده: محمد تقي فهيم
معمولاً سعيد نعمتالله در كارهايش با استفاده از ريزهكاريها و خلاقيتهايي كه داشته، مخاطب را تكاني داده و توانسته تأثيرگذار باشد و هم باعث ميشده كه در مرحله كارگرداني و امضا قويتر عمل كند. با سريالهايي كه در گذشته از بهرنگ توفيقي ديده بوديم او نشان داده بود كه علاوه بر تكنسين بودن، داراي خلاقيتهاي هنري هم هست اما در اينجا زوج نعمتالله و توفيقي اسير اين شدند كه اثري داراي قوتهاي متني ارائه كنند و تمام تلاششان روي ديالوگ و گفتار بوده است.
نعمتالله نبايد اين را فراموش كند كه اول از همه بايد قصهاي با شخصيتهاي جذاب بسازد و بعد از آن ديالوگها بر اساس نياز شخصيتها نگارش شوند، اما اينجا اين اتفاق نيفتاده است و ديالوگها راه خودشان را ميروند و شخصيتها داراي پايگاه و خاستگاه طبقاتي متفاوتي هستند. معمولاً در فيلمنامهنويسي ابتدا بايد شخصيتها با ويژگيهاي طبقاتي خلق شوند كه براي مثال متعلق به كدام خاستگاه اجتماعي هستند و در ادامه بر اساس اين كاراكترها ديالوگنويسي شود.
اما در اينجا ميبينيم كه عملاً اين اتفاق نيفتاده است و شخصيتها اساساً داراي شناسنامه خوبي نيستند و ما نميتوانيم گذشته و حال آنها را به درستي درك كنيم. در وهله بعدي ديالوگهايي براي آنها نوشته شده است كه در حد دهان و شخصيتشان نيست و پرگويي زيادي وجود دارد كه در خيلي جاها نبايد باشد، براي مثال آتنه در خيلي از مواقع نبايد حرف بزند و نيمي از ديالوگهاي او اضافه است، اما اينجا براي بازيگر فقط متن نوشتهاند و اينها دائماً در حال حرف زدن هستند و حرفهايي ميزنند كه در حدشان نيست و همين موضوع مخاطب را كلافه ميكند، براي مثال بازيگران در كنار منقل كبابپزي ايستاده و بدون اينكه به آنها ربطي داشته باشد، مدام حرف ميزنند و با هم بدهبستان ديالوگي دارند و خيلي از جاها يكديگر را نقض ميكنند و تكرار همديگر هستند.
«انسانها خود تعيين كننده هستند و فارغ از ارتباطشان با جامعه هر فردي مسئول گناه خودش است»، اين اساس و پايه «زير پاي مادر» است. آدمها بيارتباط به جامعه نيستند، براي مثال خليل در گذشته اشتباهاتي داشته و ما نبايد همه اينها را در قالب ديالوگ بياوريم و بايد درام و نمايش خلق كنيم. ما در اين سريال بيش از پيش با سريال و متن راديويي مواجهيم تا يك سريال تلويزيوني. در مجموع اين سريال ضعف نمايشي و دراماتيك دارد و ما شاهد پيچشهاي دراماتيك نيستيم و شخصيتها هم پرداخت نشدهاند و توانايي ايفاي نقش در اين دايره سنگين گناه را ندارند و گناهها بيشتر بر دوش آدمها است تا تواناييشان. اينها مشكلاتي است كه فكر ميكنم به دليل ضعف در پرداخت است و اگر اين موضوع رعايت ميشد، سريالي بهتر را در ماه مبارك رمضان شاهد بوديم.
نكته بعدي اين است كه آدمها خيلي تخت و كليشه هستند. قرار است ما يك مادر بد، پسري خوب، پسري بدتر و... در اين سريال ببينيم و اينطور قالببندي كردن آدمها اساساً به درد كوره آجرپزي ميخورد. درام با كوره آجرپزي فرق دارد، اينجا آدمها بايد نوسان شخصيتي داشته باشند كه در تداوم دراماتيك به يك نتيجه برسند و مخاطب با همذاتپنداري كه در او ايجاد ميشود تأثير بگيرد، در حالي كه ما الان به دليل ضعفهاي آشكار هيچ تأثيري نميگيريم چراكه اساساً همذات پنداري صورت نميگيرد. ما نميتوانيم با آتنه همذاتپنداري كنيم چراكه آنقدر بار گناهان روي دوشش هست كه اين اجازه را به ما نميدهد تا درباره او فكر ديگر كنيم. عنصر همذاتپنداري در كار محوريت ندارد، پراكنده بوده و مرتب جابهجا ميشود.
در «زير پاي مادر» نسبت به مادرها ظلم شده است. مادرها در شرايطي در درام پذيرفتني هستند كه مادراني ايثارگر باشند و با ايثارگريهايشان زيباييشناسي خلق كنند. مادراني كه در چنين كارهايي بدون داشتن بار حسي مادرانه روايت ميشوند، حتي اگر واقعي هم باشند از سمت مخاطب پذيرفته نخواهند شد، چراكه قالب نيستند و ما بايد در درام آنچه را كه قالب است بياوريم. در اين سريال مادري را ميبينيم كه كاملاً ايزوله شده است و دافعه ايجاد ميكند و ما را نسبت به مادران نگران ميكند و جاذبه درستي ايجاد نميكند. در حال حاضر اگر كمي به آثاري كه درباره «مادر» ساخته شده دقت كنيم، ميبينيم كه همه اين آثار نتوانستند موفق باشند و تنها آنهايي كه عنصر زيباييشناسي در ايثار را رعايت كردند موفق بودند، مثل فيلم مادر هندي، روسي و... اينها همگي مادراني ايثارگر بودند.