کد خبر: 714454
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۸
مروري بر عمليات بازي‌دراز در گفت‌و‌گوي «جوان» با يكي از رزمندگان حاضر در اين عمليات
عمليات بازي‌دراز در دوم ارديبهشت 1360 از معدود تك‌هاي موفق كشورمان در مقطع اوليه جنگ تحميلي به شمار مي‌رود، عملياتي كه در آن نام بزرگمرداني چون محسن وزوايي، غلامعلي پيچك، علي‌اكبر شيرودي، محسن حاجي‌بابا و... مي‌درخشد.
عليرضا محمدي

 آن طور كه تاريخ گواهي مي‌دهد، در بازي‌دراز گردان‌هاي دوم، چهارم، هفتم و نهم سپاه تهران به پشتيباني بالگردهاي هوانيروز به بلندي‌هاي تحت اشغال بازي‌دراز يورش مي‌برند و با تقديم شهداي بسياري برخي از آنها را فتح مي‌كنند. حالا كه سال‌ها از آن روزها مي‌گذرد، اصغر اسماعيلي از رزمندگان گردان دوم سپاه تهران همكلام ما شده ‌است تا ديده‌هايش را از فتح بازي‌دراز براي‌مان بازگو كند. اسماعيلي در همين عمليات خاطره‌اي را از شهيد شيرودي در ذهنش ماندگار كرده است كه براي اولين بار آن را بازگو مي‌كند. گفت‌وگوي ما با اين رزمنده پيشكسوت دفاع مقدس را پيش رو داريد.

براي شروع از خودتان بگوييد، مسير رزمندگي‌تان از كجا رقم خورد؟

من متولد سال 37 در تهران و محله قديمي و جنوب‌شهري صابون‌پزخانه هستم. اغلب بچه‌هاي انقلابي و جبهه و جنگ هم از همين محله‌هاي محروم و عموماً مذهبي وارد جريان انقلاب و جنگ مي‌شدند. به اين ترتيب بنده هم در يازدهم مردادماه 1358 به خيل سبز‌پوشان سپاه پيوستم و عضو گردان دوم سپاه تهران شدم. جزو نيروي همين گردان هم بودم كه در عمليات بازي دراز شركت كردم.

اصلاً اهميت عمليات بازي‌دراز در چيست؟ با توجه به اينكه وقايع جبهه‌هاي غرب غالباً مظلوم واقع مي‌شوند، از بازي‌دراز بيشتر سخن به ميان مي‌آيد.

يكي از دلايل اهميت اين عمليات، اهميت خود منطقه است. بلندي‌هاي بازي‌دراز در دشت ذهاب قرار دارد و اين دشت جزو جبهه غرب به شمار مي‌آيد كه اولين حمله دشمن در ابتداي شروع جنگ از پاسگاه خان‌ليلي در همين منطقه صورت گرفت و آخرين حركت دشمن يعني حمله منافقين (عمليات مرصاد) نيز در همين منطقه بود. از سوي ديگر در عمليات بازي‌دراز ما مي‌بايست بلندي‌هايي را پس مي‌گرفتيم كه هر كدام از طرفين آن را تحت كنترل داشت،‌ مي‌توانست مسلط به منطقه باشد. يادم است وقتي توانستيم در عمليات بازي‌دراز دشمن را عقب برانيم و به قله 1150 دست پيدا كنيم، از آن بالا به موقعيت پدافندي خودمان نگاه كرديم. صحنه واقعاً جالب و شايد عجيبي ديديم. از آن بالا به راحتي مي‌توانستيم داخل سنگرهاي اجتماعي خودمان را ببينيم و تازه آنجا بود كه فهميدم سربازان دشمن به راحتي از بالاي قله ما را در داخل سنگرهاي‌مان مي‌ديدند و راحت مي‌توانستند ما را مورد اصابت قرار دهند. اتفاقاً انواع و اقسام گلوله‌هاي خمپاره هم به طرف ما شليك مي‌شد، اما خواست خدا بود كه تا آن لحظه تلفاتي به ما وارد نشد. بنابراين ما كه در بازي‌دراز بر بلندي‌ها مسلط شديم، بر منطقه اشراف يافتيم و مي‌شود گفت برتري بعثي‌ها در جبهه غرب بعد از عمليات بازي‌دراز از بين رفت.

با توجه به اينكه دشمن در مقطع اوليه جنگ در جبهه‌هاي جنوب فشار زيادي وارد كرده بود، چطور شد كه فرماندهان تصميم به انجام عمليات در غرب گرفتند؟

زمان انجام عمليات بازي‌دراز هنوز بني‌صدر خائن فرمانده كل قوا بود. از اولين روز جنگ تا برج 10 سال 59 هم نيروهاي ما چهار عمليات عمده در جبهه جنوبي انجام داده بودند كه هيچ كدام دستاورد آنچناني نداشتند، خصوصاً عمليات نصر كه در دي ماه 59 منجر به شهادت علم‌الهدي و تعدادي از دانشجويان پيرو خط امام شد. بنابراين توجه فرماندهان به جبهه‌هاي غرب معطوف شد. در اين ميان حضور دشمن در بلندي‌هاي بازي‌دراز مثل استخواني در گلو بود كه امنيت منطقه را به خطر مي‌انداخت. لذا با وجود سختي‌ها و خطراتي كه حمله به ارتفاعات بلند داشت، تصميم گرفته شد كه عمليات بازي‌دراز انجام شود.

از روند عمليات بگوييد. گردان دوم در اين عمليات چه مأموريتي داشت؟

گردان دوم سپاه تهران به فرماندهي برادرمان آقاي منصور كوچك محسني مأمور فتح قله 1150 از محور «سراب گرم» شده بود. شب عمليات كه بامداد دوم ارديبهشت ماه بود، از محور عملياتي‌مان به دشمن حمله كرديم و درگيري‌هايي رخ داد. آن شب نتوانستيم پيشروي آنچناني انجام دهيم اما هوا كه روشن شد، دوباره و اين بار در خفا به قله نزديك شديم و اتفاق جالبي هم افتاد. در روشنايي روز ما تا دامنه كوه پيشروي كرديم و دشمن با وجود هوشياري كه شب قبل يافته بود متوجه حضورمان نشد. وقتي هم كه مطلع شدند، كار از كار گذشته بود و مقاومت چنداني نشان ندادند، طوري كه بدون حتي يك شهيد توانستيم قله را فتح كنيم. حالا شما تصور كنيد كه شيب سمت عراقي‌ها ملايم بود و دامنه سمت ما شيب تندي داشت. از طرف ديگر آنها در ماه‌هايي كه قله را تحت اشغال داشتند،‌ جاده طويلي به قله كشيده بودند كه امكان پشتيباني و ارسال غذا و تجهيزات را به راحتي به آنها مي‌داد. در حالي كه ما مي‌بايست با سلاح‌هاي سبك خودمان را به قله مي‌رسانديم. هرچه بود عنايت خدا همراهي‌مان كرد و قله را به راحتي گرفتيم.

اما در خصوص عمليات بازي‌دراز شنيده‌ايم كه شهداي زيادي داشته و خصوصاً از شهيد وزوايي و نيروهايش نقل مي‌شود كه به سختي توانسته بودند به هدف مورد نظر دست يابند.

خب ما در يك محور از اين عمليات بوديم. در طي عمليات بازي‌دراز ارتفاعات 110 سخره‌اي،‌ 110 گچي، 1150 و 1050 آزاد شدند كه در محورهاي ديگر و براي آزادي هركدام‌شان شهدايي تقديم شد. البته اين را هم عرض كنم كه بعد از فتح قله 1150 توسط گردان ما،‌ دشمن پاتك‌هاي سنگيني با استفاده از تانك‌هايش انجام داد. نيروهاي پياده هم در پناه همين تانك‌ها پيشروي مي‌كردند كه بچه‌ها با آنها درگير شدند. اما در برابر ماشين‌هاي زرهي، ما كه از حداقل تسليحات بهره مي‌برديم، كار چنداني نمي‌توانستيم انجام دهيم. بنابراين بنده به اتفاق دو تن از همرزمانم به پادگان ابوذر رفتيم و درخواست نيروي كمكي كرديم كه شهيد شيرودي به همراه چند بالگرد ديگر به كمك‌مان آمدند و دشمن را پس زدند.

شيرودي در همين عمليات به شهادت رسيد. خودتان شاهد شهادت ايشان بوديد؟

بله،‌ اتفاقاً خاطره جالبي هم از حماسه‌سازي ايشان در ذهنم ماندگار شده است. آن روز وقتي كه ما براي درخواست كمك به ابوذر رفتيم، ارشد آنجا سرهنگ عطارزاده بود كه بعدها به جرم خيانت اعدام شد. آقاي ابوشريف و شهيد شيرودي هم بودند. لحظه‌اي كه ما خبر پاتك سنگين دشمن را رسانديم، قبل از آنكه آن دو نفر ديگر حرفي بزنند، سريع شهيد شيرودي گفت: برگرديد من همين الان خودم را مي‌رسانم! تا ما برگشتيم و خودمان را به قله رسانديم، ديدم شيرودي به قولش عمل كرده و با بالگردش به منطقه آمده است. ايشان براي اينكه تانك‌هاي دشمن را بهتر شكار كند، در ارتفاع پايين پرواز مي‌كرد و آنها را مورد اصابت قرار مي‌داد. البته بالگردهاي ديگري هم بودند، اما شيرودي در اين ميان بي‌محابا به دل خطر مي‌رفت تا اينكه بالگردش مورد اصابت قرار گرفت و چند كيلومتر آن طرف‌تر زير بلندي‌هاي كوره موش سقوط كرد و به شهادت رسيد. الان در مكان سقوط ايشان يادماني برپا شده است.

هر عملياتي يادگاري‌هايي از خاطرات در ذهن بازماندگان برجاي مي‌گذارد، يادگاري شما از بازي‌دراز چيست؟

همان طور كه گفتم در اين عمليات از بچه‌هاي ما كسي شهيد نشد‌ اما چهره‌هايي چون حجت‌الاسلام شهيد غفاري و شهيد عليرضا صادقي به عنوان ديده‌بان در اين عمليات زحمات زيادي كشيدند كه اين بزرگواران در مقاطع ديگر دفاع مقدس به شهادت رسيدند. شهيد غفاري يك روحاني مبارز بود كه به عنوان نيروي عقيدتي به منطقه وارد شده بود، اما با احساس نيازي كه كرد، رخت رزم پوشيد و چون آن زمان واحدهاي سپاه، تخصص لازم را نداشتند،‌ ايشان به اتفاق شهيد صادقي و برخي ديگر از بچه‌ها به پادگان ابوذر رفتند و از برادران ارتشي ديده‌باني را آموختند و در بازي‌دراز نيز غفاري و همرزمانش به عنوان نيروي ديده‌بان فعاليت مي‌كردند. حجت‌الاسلام غفاري در عمليات بازي‌دراز دوم كه چند ماه بعد انجام شد به شهادت رسيد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار