کد خبر: 506683
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۵
واكاوي محتوايي وصيتنامه 4 شهيد دوران دفاع مقدس
آرمان شريف
در بخش اول اين مطلب با حجت‌الاسلام محمد صادقي، راوي و پژوهشگر دوران دفاع مقدس همكلام شديم تا نگاهي به وصيتنامه‌هاي تعدادي از شهيدان جنگ تحميلي بيندازيم. «عبدالصمد فخار»، «عبدالرسول مبصري» و «جمشيد پيرزادي» سه شهيدي بودند كه در بخش قبلي بخش‌هايي از وصيتنامه‌هايشان توسط صادقي واكاوي شد و اينك، در بخش دوم نگاهي به وصيتنامه ‌چهار شهيد ديگر دوران دفاع مقدس مي‌اندازيم.

شهيدي كه رتبه يك كنكور بود
شهيد«احمدرضا احدي» متولد ۱۳۴۵ بود كه در سال ۶۵ به شهادت رسيد. اولين اعزام ايشان به جبهه در سال ۶۱ و در عمليات رمضان بود. سال ۶۴ ايشان رتبه اول دانشگاه علوم پزشكي در كنكور را داشت. هم دانشگاه علوم پزشكي تهران قبول مي‌شود هم در چند دانشگاه ديگر. دوستانش مي‌گويند خودش بي‌خيال اين حرف‌ها بود. تعريف مي‌كنند كه به او زنگ زديم و گفتيم خبر داري در كنكور قبول شدي؟ اين شهيد در جواب چيزي نمي‌گويد. دوستان با او شروع به صحبت مي‌كنند و دودل هستند كه رتبه او در كنكور را بگويند يا نه. دوستان بيان مي‌كنند وقتي ما به او اين خبر را داديم، در جواب ما فقط يك جمله گفت: «‌هر چه هست خواست خداست.‌»
ايشان يك دفترچه خاطرات دارد كه اين دفترچه بعد از شهادتش پيدا شده و الان در دسترس است. من چند نكته از دفترچه خاطرات ايشان را براي شما مي‌خوانم. اولين جمله در دفترچه اين است: «‌من امام را دوست دارم.‌» ارادتش به امام به قدري است كه دفترچه خاطراتش را با ياد و علاقه به امام شروع مي‌كند.

احمدرضا همچنين يكي از نقاشان متبحر بوده، نقاشي و سياه قلم‌هاي او هنوز وجود دارد. او نويسنده قهاري هم بوده و شعر هم مي‌گفته است. رتبه يك كنكور را هم دارد و مي‌شود گفت هر چه خوبان دارد او يك جا در خود جمع كرده بود. احمد‌رضا بچه ملايري‌اي بود كه شغل پدرش بقالي بود. ايشان مي‌خواهد وصيتنامه بنويسد. فكر مي‌كنيد وصيتنامه او با اين نبوغ چگونه مي‌تواند باشد. حالا وصيتنامه او را مي‌خوانيم. «بسم‌الله الرحمن الرحيم. فقط نگذاريد حرف امام به زمين بماند. همين. كوچك‌ترين سرباز امام زمان، احمدرضا احمدي.» ‌كل وصيتنامه اين شهيد همين است.

خدايا! آخرين عضو بدنم كه از كار مي‌افتد قلبم باشد
شهيد «شيرعلي سلطاني» يكي از شهيدان شهر شيراز، پاسدار و ذاكر اهل بيت است. ايشان آخرين جمله وصيتنامه خود را اينگونه مي‌نويسد: «‌خدايا! از تو مي‌خواهم اگر شهادت را توفيق دارم و قرار است شهادت نصيبم شود، آخرين عضو بدنم كه از كار مي‌افتد قلبم باشد تا اينكه در آخرين لحظات به ياد امام زمانم باشم و قلب من در آخرين لحظات فرياد بزند: خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.»

اين وصيتنامه اين شهيد است كه عيناً اجرا هم مي‌شود. در زمان شهادتش گلوله آرپيجي سر اين شهيد بزرگوار را مي‌برد ولي قلب هنوز در حال تپش است.
سرش از بدن جدا شده، جاني در بدن نيست ولي قلب هنوز مي‌تپد و خون را بيرون مي‌ريزد. چون شهيد خواسته آخرين عضو بدنش قلبش باشد تا بتواند خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي... را بيان كند. اينها نكاتي است كه بايد به آن توجه كرد و از آن بهره‌مند شد. وصيتنامه شهدا براي زندگي ما سراسر يك اصول و عقايد درست و يك هدايت و راهبرد مهم محسوب مي‌شود.

والاتر را خون خواهد گفت
وصيتنامه‌بعدي، يك وصيتنامه شفاهي است. اين شهيد خيلي مظلوم مانده است. فرمانده لشكر سيدالشهدا(ع) در زمان جنگ مي‌گويد: اين شهيد مظلوم باقي مانده است. يك شهيد جوان۲۱ ساله و تهراني به نام «سعيد عابد» تازه وارد حوزه شده و يك طلبه تازه‌وارد و جوان است. شب عمليات فتح‌المبين مصاحبه كننده جهاد سازندگي ميكروفن را نزديك دهان سعيد مي‌برد و با او شروع به صحبت مي‌كند. وقتي خبرنگار مي‌پرسد چه وصيتي داري، ايشان به اين صورت صحبت مي‌كند و مي‌گويد: «‌ما باكي نداريم كه حكومت اسلامي سرنگون شود. مهم اين است كه منحرف نشود. بگذاريد در تاريخ بگويند حكومت عدل علي(ع) در گوشه‌اي از اين كره خاكي برقرار شد و چون با هر ناحقي ستيز كرد واژگونش ساختند. اما انحراف را خدا نياورد. امروز علم‌زدگي و عمل‌زدگي دو آفت بزرگ انقلاب است.‌اي ملت! بيدار باشيد و از اين دو آفت بپرهيزيد.» خبرنگار تعريف مي‌كند كه اصرار كردم باز هم صحبت كن و برايمان حرف بزن كه او برمي‌گردد و مي‌گويد: «‌اگر سعادتي باشد والاتر را خون خواهد گفت، والسلام.»

فردا صبح خبرنگار مي‌گويد پيكر مقدسش را هنگامي كه هيچ جاني در بدن نداشت زيارت كردم. خود شهيد متوجه بوده كه گفته اگر سعادتي باشد والاتر را خون خواهد گفت. عجب جمله زيبا و پرمعنايي را گفته بود.
حالا كه بحث اين شهيد عزيز شد گوشه‌هاي ديگر از صحبت‌هاي خبرنگار را مي‌گويم. خبرنگار مي‌گويد جاي ديگري از او سؤال كردم، آقا سعيد مفهوم شهادت در چيست؟ او در جواب مي‌گويد: «‌شهادت يك انتخاب است از جانب مخلوق براي ديدار خالق. پس بهترين انتخابي است كه يك بنده انجام مي‌دهد.»
خبرنگار ادامه مي‌دهد جاي ديگري از او سؤال كردم چه انگيزه ديگري باعث شده به جبهه بيايي؟ كه اين جوان در جواب مي‌گويد: «‌ما در شهرها دچار روزمرگي هستيم اما در جبهه اينطور نيست. اينجا پرده غفلتي بين ما و خدا نيست. اينجا انسان احساس مي‌كند هيچ درجه‌اي كه يك مومن ِ متقي بايد طي كند، طي نكرده است. به قول حضرت امام، آدم مي‌فهمد كه به خم يك كوچه هم نرسيده است و فهميدن همين مهم است و يك توفيق بزرگ به حساب مي‌آيد.»

تا توان داريد در راه خدمتگزاري به اولياءالله كوتاهي نكنيد
شهيد «حسن اقارب‌پرست» متولد ۱۳۲۵ است كه ۲۵/۷/۶۳ در جزيره مجنون آسماني مي‌شود. ايشان زماني كه به شهادت مي‌رسد جانشين لشكر ۹۲زرهي خوزستان است. ايشان يك افسر ارتشي دست پرورده رژيم پهلوي است. شهيد اقارب‌پرست در قسمتي از وصيتنامه‌اش مي‌نويسد: «‌اين بنده حقير متذكر مي‌شوم كه هر چه آقايي و عزت است در خدمتگزاري درگاه اين اوصياء و برگزيدگان الهي است. تا توان داريد در راه خدمتگزاري به اين اولياءالله كوتاهي نكنيد كه خود آنها بزرگواري دارند و پاداش بيش از حد مي‌دهند.» ايشان يكي از آن بسيجي‌هاي سراز پا نشناخته براي اطاعت از حضرت امام بود. مزارش هم امروز غريبانه در گلزارشهداي اصفهان (تخته فولاد) است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار