مطابق سال گذشته حواشی دیدار امسال شاعران با رهبرشان را مهدی قزللی نوشته است؛ نویسندهای که حدود چهار سال قبل ازطرف رضا امیرخانی معرفی شد تا در یکی از روزنامهها همکارمان شود. همکاری ما پا نگرفت، شاید به دلیل بعد مسافت که آن سالها قزللی از اصفهان میآمد، اما قریحه و قلم خوشی داشت. اشکال کارش هم تحت تأثیر شدید نثر رضا بودن. هنوز هم از این تأثیر رها نشده است. این مختصر، گزیدهای است از گزارش مفصل او.
- محافظ به شانهام زد و گفت: حواستان کجاست؟ وسایلتان را بگذارید روی میز.
(گزارش با این عبارات شروع میشود.)
. . . .
- قزوه - مجری جلسه- با شعری شروع کرد:
بعد به عنوان نفر اول از علی معلم خواست شعرش را بخواند. معلم هم خواند:
دریغ است از ولی اما ولی تنهاست بیمردم
علی آری علی حتی علی تنهاست بیمردم
- اولین شاعر جوانی که شعر خواند محمود حبیبی بود:
انسان امیر کشور تنهایی خود است
خلوتنشین معبر یکتایی خود است
. . . .
قزوه با تذکر کسی تازه یادش آمد از بین خانمها کسی شعر نخوانده. بعد از پونه نکویی خواست شعرش را بخواند:
سر میگذارم به جنگل گیلان بیابان ندارد
وقتی که دلتنگ باشی بنبست پایان ندارد
بیت آخری که خواند آفرینهای رهبر زیاد شد:
دریا اگر جوهر من هر برگ گل دفتر من
عاشق که بنویسد از عشق انگار پایان ندارد
رهبر گفت خیلی خوب و بعد آیه یکی مانده به آخر سوره کهف را خواند: قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا.
سپیده فلاحفر که دانشآموز بود شعرش را خواند. بعد از او هم فرشته خدابنده که چفیه رهبر را هم گرفته بود:
دلم گرفته از این گیر و دار یأس و امید
ستارههای سحر سد راه من نشوید
نوبت فاطمه نانیزاد شد که گفت شعرش را برای جانبازان شیمیایی گفته است:
به شعر گفتهام این دفعه درد را بکشد
هنوز صحنه تو در نبرد را بکشد
شعرش که تمام شد زود گفت غزل دیگری را هم برای امام رضا(ع). . . قزوه گفت: میشود خواهش کنم نخوانید که نوبت به بقیه برسد؟
نانیزاد درمانده شد چه کند. رهبر گفت: حالا که گفتند بگذارید بخوانند. قزوه گفت: پس بخوانید و نانیزاد شروع کرد:
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
رهبر با هر بیت شعر یک آفرین گفت و آخرش: آفرین آفرین خیلی خوب، حیف بود اگر نمیخواندید این شعر را.
سیمیندخت وحیدی و عفت شریعتی هم که شعرشان را خواندند، باز نوبت آقایان شد و حسین جنتی از ورامین:
جنتی شعرش را خواند و رسید به این بیت که:
جوجههای اعتقادم را کجا پنهان کنم وقتی
شک شبیه گربه از دیوار ایمان میرود بالا
رهبر وسط شعر گفت: آفرین آفرین. . . ولی خب باید پنهان کنید حسابی، مواظب جوجهها باش.
جنتی گفت: یکی باید گربه را بکُشد. رهبر جواب داد: در مورد آن حرفی نیست ولی شما مواظب آنها باش.
قزوه بعد از کیاسری گفت: آقای حداد میگوید شعر طنز چرا نداریم. خیلی وقت هم هست جعفریان اشاره میکند به ناصر فیض. حالا من هم میترسم ناصر بخواند. یک چیزی گفته که نمیدانم بخواند یا نه.
فیض گفت: آقای قزوه ترست خیلی بیمورد نیست. بعد شعرش را شروع کرد در حالی که رهبر با لبخند میشنید و به ریشهای سفیدش دست میکشید:
با سر آمد علیرضا قزوه، شد سرآمد علیرضا قزوه
همه باید به یک طرف بروند، تا شود رد علیرضا قزوه
شعرهایش در ابتدا بودند، یک مجلد علیرضا قزوه
چاپ آثار او پس از چندی، شد مجلد علیرضا قزوه
نیست جایی و ارگانی، که نباشد علیرضا قزوه
شک ندارم که بیشتر از صد، شغل دارد علیرضا قزوه
جمعیت خندان و بشاش منتظر عکسالعمل رهبر یا قزوه بودند که رهبر گفت: خیلی خوب. طیبالله انفاسکم. شما بالاخره برادرزنهاتونو عوض کردید یا نه؟( اشاره به شعری از فیض که سال گذشته خوانده بود(
جمعیت از خنده منفجر شدند.
رهبر آرام گفت: «باید برادران زنم را عوض کنم...»
آخرین نفر شاعری از بم بود به نام محمدعلی جوشایی که شعر خوبی هم خواند.
نوبت خود رهبر شد تا در پایان جلسه صحبتهایی کنند. ایشان از سبک جدید در حال شکلگیری در کشور گفت و احتیاج به توجه به شعر توسط مسئولان و شعرا و تشکیل انجمنهای ادبی و جلسات شعر مشهد در قدیم.
نکته بعد هم درباره نعمت بودن قریحه شعر نزد شاعر بود و اینکه شاعر باید از این قریحه و طبع شعر استفاده کند در جایی که خدا و دین از او خواسته، در عرصه دین، اجتماع، تاریخ و حتی سیاست. خواستند شعرا در بیان شعر رعایت عفاف داشته باشند و در آخر از اساتید خواستند صریحتر باشند در شعر و در مواجهه با جوانان تا پریشانی و سردرگمی در آنها کمتر شود. این حرفها را رو به آقای معلم گفتند.
مطمئنم صحبتها از رسانهها پخش خواهد شد و نگرانیای از این اجمال ندارم. نگرانی بیشتر از این است که حرفها شنیده میشود یانه؟