شایعات در شرایط بحران میتوانند بسیار مخرب باشند. شایعهپذیری بالا، افراد را منفعل میکند، اضطراب را افزایش و تابآوری فردی و جمعی را کاهش میدهد. به همین دلیل، خانوادهها با ایجاد عادتهای درست ارتباطی و رسانهای میتوانند نقش مهمی در مهار شایعات و کاهش آسیبهای ناشی از آن در زمان بحران ایفا کنند جوان آنلاین: دکتر معصومه کمالالدینی، جامعهشناس، پژوهشگر بحران و عضو انجمن جامعهشناسی ایران میگوید: «سبک زندگی خانوادهها بخشی از فرهنگ بحران است و نقش تعیینکنندهای در تابآوری افراد دارد. نحوه زیست، انتخاب محل زندگی، کیفیت ساختمانها و رعایت اصول ایمنی، همه بر میزان آسیبپذیری در برابر بلایای طبیعی مانند زلزله و سیلاب تأثیر میگذارند. تصمیمهای فردی و اجتماعی خانوادهها نیز میتواند خسارتها را کاهش یا افزایش دهد.» متن زیر ماحصل گفتوگو با این پژوهشگر است که میخوانید.
آیا میتوان گفت بخشی از خسارات ناشی از بحرانها و بلایای طبیعی، نتیجه سبک زندگی و عادتهای نادرست خانوادههاست و نه صرفاً شدت حادثه؟ سهم «سبک زندگی روزمره» در میزان خسارتها چقدر نادیده گرفته شده است؟
سبک زندگی میتواند به طور مستقیم و غیرمستقیم بر میزان آسیب پذیری افراد و جامعه و همچنین بر حجم خسارات و مصدومیتها پس از بحرانها، چه بحرانهای انسانی و چه بحرانهای ناشی از بلایای طبیعی، اثر بگذارد. سبک زندگی مجموعهای از سلایق، ارزشها، نگرشها، رفتارها و عادتهای فردی است که در زندگی اجتماعی و فرهنگی خود را نشان میدهد؛ از روابط خانوادگی و اجتماعی گرفته تا الگوی تغذیه، سلیقههای هنری، پوشش و مواجهه با مسائل روزمره. سبک زندگی سالم و آگاهانه، زندگی روزمره را بهتر میکند، سلامت جسمی، روانی و اجتماعی فرد را ارتقا میدهد و در شرایط بحران باعث کاهش آسیبپذیری و افزایش تابآوری میشود. این سبک زندگی تحتتأثیر عواملی از جمله اوقات فراغت، روابط خانوادگی و اجتماعی، معنویت و باورهای دینی و نوع تغذیه است. میان این مؤلفهها، روابط خانوادگی و اجتماعی نقش پررنگتری دارند، چراکه نه تنها سلامت فردی را تحتتأثیر قرار میدهند، بلکه الگوی رفتار و سبک زندگی اجتماعی را نیز شکل میدهند. در مدیریت اجتماعمحور بحرانها، سبک زندگی زیرمجموعهای از «فرهنگ بحران» است؛ مجموعهای از باورها، ارزشها، هنجارها و مهارتهایی که فرد را برای مقابله و پاسخ مناسب در زمان بحران آماده میکند. در سبک زندگی خانوادهها، باورها، عادتها و آگاهی عمومی میتواند افراد را در برابر بحرانها آسیبپذیر یا تابآور کند. به عنوان مثال، تجربه همهگیری کرونا نشان داد، خانوادههایی که عادتهای نادرست در سلامت، تغذیه و روابط اجتماعی داشتند، آسیبپذیرتر بودند. در مقابل، خانوادههایی که از کودکی فراز و نشیبهای زندگی را آموزش داده و سبک زندگی سالم را نهادینه کرده بودند، تابآوری بیشتری از خود نشان دادند و شرایط بحران را بهتر مدیریت کردند؛ و در برابر مخاطرات طبیعی مانند زلزله، سیلاب و...؟
درحوزه مخاطرات طبیعی نیز میتوان به روشنی از ارتباط سبک زندگی با میزان خسارات و آسیبها سخن گفت. به ویژه در زلزلههای مخرب و سیلابها. در اینجا، شیوه زیست انسانها نقش تعیینکنندهای دارد. اینکه افراد در چه نوع ساختمانهایی زندگی میکنند، این ساختمانها تا چهحد استاندارد هستند و چگونه به تجهیزات و آمادگیهای لازم برای کاهش خسارت در زمان زلزله یا سیل مجهز شدهاند، همگی بخشی از سبک زندگی محسوب میشود. همچنین این موضوع اهمیت دارد که افراد در چه مناطقی و با چه سطحی از نظارت و آگاهی، اقدام به خرید یا ساخت مسکن میکنند. انتخاب محل زندگی، توجه به اصول ایمنی و رعایت ضوابط ساختوساز، از جمله گزینشها و رفتارهای فردی و اجتماعی است که مستقیماً برمیزان آسیبپذیری دربرابر مخاطرات طبیعی اثر میگذارد. از سوی دیگر، عادتهای فردی و خانوادگی نیز نقش مهمی دارند. اینکه افراد تا چه اندازه با کمکهای اولیه آشنا هستند، آیا کیف نجات در اختیار دارند، اصلاً درباره این مفاهیم آموزش دیدهاند یا خیر و آیا آموزش و تابآوری در عادتهای روزمره زندگی آنها جایگاهی دارد یا نه. مهمتر از آن، اینکه این آگاهیها و مهارتها تا چه حد به فرزندان منتقل میشود. در زمان بحران، میزان همکاری افراد با تیمهای امدادی، سطح مشارکت اجتماعی، میزان فردگرایی یا جمعگرایی و تمایل به کمک به دیگران نیز بخشی از سبک زندگی و الگوی رفتاری جامعه را نشان میدهد. افزون بر این، میزان اعتماد افراد به اطلاعیهها، هشدارها و آگاهیرسانیهای رسمی در هنگام بحران، خود عاملی مهم در مدیریت شرایط و کاهش خسارات است. مجموع این مؤلفهها نشان میدهد، سبک زندگی و عادتهای روزمره انسانها میتواند نقش قابل توجهی در افزایش یا کاهش آسیبپذیری و میزان خسارتهای ناشی از مخاطرات طبیعی پس از وقوع آنها داشته باشد.
چرا آموزشهای مرتبط با بحران، با وجود گستردگی، اغلب به رفتار پایدار و تغییر واقعی در سبک زندگی منجر نمیشوند؟
این یکی از پرسشهای مهم در حوزه آموزش بحران است. واقعیت این است که خود آموزش، برای اثرگذاری، نیازمند مجموعهای از شرایط است. به ویژه آموزشهایی که در حوزه بحران انجام میشود. این آموزشها باید مستمر و مکرر باشند. در ادبیات آموزش بحران همواره تأکید میشود که آموزش باید از سنین کودکی، حتی از خردسالی و در مهد کودکها آغاز شود تا بهتدریج وارد طرحوارههای ذهنی افراد و در نهایت به بخشی از سبک زندگی آنها تبدیل شود. اگر آموزشها مقطعی باشد، صرفاً در واکنش به یک بحران ارائه شود، یا تنها به اجرای مانورهای محدود و مناسبتی در مدارس خلاصه شود، اثربخش نخواهد بود و به رفتار پایدار منجر نمیشود. آموزش و یادگیری زمانی موفق و درست تلقی میشود که نتیجه آن تغییر رفتار باشد، یعنی فرد مهارتی را بیاموزد و بتواند آن را در موقعیت واقعی به کار بگیرد. چه آموزشهای نظری و چه آموزشهای میدانی که ازسوی برخی سازمانها اجرا میشود و چه آموزشهایی که از طریق رسانهها، اعم از شبکههای اجتماعی یا رسانههای رسمی کشور، منتقل میشود. این آموزشها اگر بر اساس اصول آموزشی طراحی نشوند، اثرگذاری لازم را نخواهند داشت. انتخاب پیامها، محتوای دروس، تفکیک گروههای سنی، ارزیابی مجدد آموزشها و بازگشت به میدان برای سنجش میزان تغییر رفتار افرادی که آموزش دیدهاند از الزامات آموزش مؤثر است. اگر این مراحل طی نشود و صرفاً به انتقال دانش نظری بسنده شود، آموزش به مهارتآموزی و در نهایت به رفتار پایدار تبدیل نخواهد شد. بنابراین رفتار پایدار زمانی شکل میگیرد که آموزش به بخشی از عادتهای روزمره فرد تبدیل شود. اینکه فرد بداند در مواجهه با انواع بحرانها چه رفتاری باید از خود نشان دهد، چه زمانی پیشگیری انجام دهد، چه زمانی پاسخ مناسب بدهد و این پاسخها را در حین بحران، پس از بحران و در دوره بهبودی بشناسد و بهدرستی انتخاب کند، پاسخهایی که هم سلامت جسمی و هم سلامت روانی او را حفظ کند. در نهایت، آموزش زمانی به بلوغ میرسد که فرد آنقدر در این مهارتها توانمند شود که بتواند آموختههای خود را به دیگران نیز منتقل کند. شاید یکی از مهمترین دلایلی که این اتفاق کمتر رخ میدهد این باشد که آموزشهای بحران هنوز به سبک زندگی و عادتهای رایج افراد تبدیل نشده است.
در زمان بحران یکی از پیامدهای اجتماعی افزایش شایعات است. خانوادهها چگونه میتوانند در زمان بحران، از تأثیر مخرب این شایعات بکاهند و تابآوری روانی و اجتماعی فرزندانشان را تقویت کنند؟
ابتدا باید گفت بخشی از این مسئله به ضعفها و چالشهای اطلاعرسانی در رسانههای رسمی بازمیگردد و بخشی دیگر به گسترش شبکههای اجتماعی و تغییر الگوی دریافت اطلاعات در نسلهای جدید مربوط میشود. امروز بسیاری از افراد، به ویژه نوجوانان و جوانان، اخبار و تحلیلها را از فضای مجازی دریافت میکنند و این موضوع میتواند زمینهساز تأثیرپذیری بیشتر از شایعات شود. در این میان، نقش خانواده بسیار تعیین کننده است. خانوادهها میتوانند فرزندان خود را به نوعی آماده کنند که صرفاً مصرفکننده منفعل اطلاعات نباشند. یکی از مهمترین عادتهایی که باید در خانواده شکل بگیرد، گفتوگومحوری و دیالوگ مستمر است. فرزندان باید بتوانند درباره اطلاعاتی که از رسانهها دریافت میکنند، با پدرومادر یا دیگر افراد معتمد گفتوگو کنند و پرسشهای خود را بدون ترس مطرح کنند. افزایش سواد رسانهای در درون خانواده نیز اهمیت بالایی دارد. والدین باید به فرزندان بیاموزند که هر خبری، چه در شرایط عادی و چه در زمان بحران، لزوماً درست نیست و یاد بگیرند بخشی از اطلاعات میتواند نادرست یا تحریفشده باشد، چرایی این نادرستی را بشناسند و بدانند تا چه اندازه میتوان به منابع مختلف رسانهای اعتماد کرد، بدون آنکه هر آنچه میشنوند یا میبینند را بیچونوچرا بپذیرند. تقویت اعتماد اجتماعی و روابط سالم درون خانواده نیز نقش مهمی در کاهش اثر شایعات دارد.
در نهایت باید توجه داشت، شایعات در شرایط بحران میتوانند بسیار مخرب باشند. شایعهپذیری بالا، افراد را منفعل میکند، اضطراب را افزایش میدهد و تابآوری فردی و جمعی را کاهش میدهد. به همین دلیل، خانوادهها با ایجاد عادتهای درست ارتباطی و رسانهای میتوانند، نقش مهمی در مهار شایعات و کاهش آسیبهای ناشی از آن در زمان بحران ایفا کنند.
چرا حساسیت نسبت به بحرانها پس از فروکشکردن آنها در جامعه کاهش مییابد؟
متأسفانه در بسیاری از سطوح اجتماعی، از اجتماعات محلی گرفته تا نهادهای رسمی مانند سازمانها، ارگانها و حتی ساختارهای مدیریت بحران، با یک الگوی مشترک غیرکارآمد مواجه هستیم. در شرایط بحران، به ویژه در کشور ما، حساسیتها بهسرعت افزایش مییابد، چراکه مدیریت بحران همچنان بیشتر بحران محور و مبتنی بر الگوهای سنتی است. ترس، میزان خسارتها و برجسته شدن بحران در رسانهها، باعث میشود واکنشها شدید و فوری باشد. اما پس از فروکشکردن بحران، این حساسیت بهتدریج از بین میرود و چرخه مدیریت بحران که باید از مرحله آمادگی و پیشگیری آغاز شود، به فراموشی سپرده میشود. در نتیجه، آموزشها و حساسیتزایی در جامعه کمرنگ میشود. این وضعیت یک پیامد منفی عمومی است که ریشه در ضعف حافظه فرهنگی و جمعی بشر دارد؛ حافظهای که در مواجهه با بحرانها بهسرعت کمرنگ میشود. انسانها خیلی زود فجایع گذشته، رنجها، خسارتها و حتی از دستدادن عزیزان را فراموش میکنند. برای مواجهه با این چالش، لازم است «حافظه فرهنگی بحران» تقویت شود. نه با ترساندن مردم یا نگهداشتن آنها در وضعیت دائمی استرس، بلکه با آموزش مستمر در دوره آمادگی و پیشگیری. مستندسازی بخشی از فجایع گذشته، ثبت تجربهها و درسآموختهها و بازنمایی آنها در رسانهها میتواند نقش مهمی در زنده نگهداشتن این حافظه داشته باشد.
تابآوری چه نقش و تأثیری در شرایط بحران دارد و چگونه میتوان آن را در جامعه تقویت کرد و به فرزندان آموزش داد؟
تابآوری در بحرانها نقش کلیدی دارد و باعث کاهش آسیبپذیری و افزایش توان سازگاری افراد میشود. مهمترین انواع آن، تابآوری روانی و اجتماعی هستند که هم در سطح خانواده و هم جامعه معنا پیدا میکنند. تابآوری روانی تحتتأثیر آموزش، سبک زندگی خانواده، کیفیت روابط خانوادگی، حمایت عاطفی و شبکههای خویشاوندی قرار دارد؛ دسترسی به خدمات سلامت روان و اجتماعی، سواد سلامت و وضعیت اقتصادی نیز بر آن اثر میگذارد. تابآوری اجتماعی از حضور فعال خانواده در جامعه، ارتباطات سالم، فعالیتهای داوطلبانه و انجمنهای خیریه، آموزش مدیریت بحران و گفتوگوهای صادقانه درباره مسائل مهم شکل میگیرد. این رفتارها زمانی اثرگذارند که در سبک زندگی خانواده نهادینه شده و به عادت تبدیل شوند.
مدیریت هیجان و کنترل احساسات نیز یکی دیگر از مؤلفههای مهم برای بالابردن تابآوری است. راههای آموزش این مهم به فرزندان چیست؟
اینکه فرزندان بیاموزند، چگونه احساسات خود را بشناسند، بیان کنند و در موقعیتهای بحرانی آنها را مدیریت کنند، بهشدت به فضای گفتوگو در خانواده وابسته است. خانوادههایی که برای گفتوگو زمان مشخصی در برنامه روزانه یا هفتگی خود در نظر میگیرند، بستر امنتری برای رشد روانی و اجتماعی فرزندان فراهم میکنند. نحوه هزینهکرد خانوادهها نیز پیام آموزشی مهمی دارد؛ اینکه چه میزان برای محصولات فرهنگی و آموزشی هزینه میشود، در کنار هزینههای فردی، تفریح و اوقات فراغت چگونه مدیریت میشود و چه تعادلی میان این حوزهها برقرار است.