کد خبر: 1336414
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۴۰۴ - ۰۳:۴۰
اگر همین الان زلزله بیاید، چه می‌کنی؟ «بی‌مقدمه بریم سر اصل ماجرا. اگه همین الان، درست وسط خوندن این یادداشت، زمین زیر پات بلرزه، اولین کاری که میکنی چیه؟
نیره ساری 

جوان آنلاین: «بی‌مقدمه بریم سر اصل ماجرا. اگه همین الان، درست وسط خوندن این یادداشت، زمین زیر پات بلرزه، اولین کاری که میکنی چیه؟ نه اون جوابی که قشنگه، نه اون چیزی که دوست داری از خودت تصور کنی؛ همون کاری که واقعاً انجام میدی. دستت میره سمت چی؟ پات میدوه کجا؟ صدات دنبال کی میگرده؟»
این سؤال ترسناک نیست، واقعی است. ترسناک آن جایی است که جوابش را نمی‌دانیم، ولی مطمئنیم «بعداً به آن فکر می‌کنیم». مشکل دقیقاً همین «بعداً» است، چون زلزله، سیل و آتش‌سوزی هیچ‌وقت برای بعداً قرار نمی‌گذارند. ما معمولاً وقتی از بحران حرف می‌زنیم، فوری سراغ چیز‌های بزرگ مثل ساختمان، گسل، مدیریت و امداد می‌رویم. همه اینها مهم‌اند، اما یک بخش ماجرا را دوست داریم نادیده بگیریم و آن رفتار خودمان در چند ثانیه اول است. همان چند ثانیه‌ای که نه مسئول، نه امداد و نه دستورالعمل وجود دارد و فقط ما و عادت‌هایمان هستیم. بحران، آدم‌ها را عاقل‌تر یا شجاع‌تر نمی‌کند فقط نقاب را برمی‌دارد. آنچه در آن لحظه انجام می‌دهیم، نتیجه سال‌ها زندگی معمولی ماست. کسی که همیشه آماده بوده، آماده می‌ماند؛ کسی که همیشه گفته «بعداً» در بحران هم دنبال بعداً می‌گردد. واقعیت این است که بیشتر ما هیچ‌وقت به‌طور جدی تمرین نکرده‌ایم که در لحظه خطر چه کار کنیم. شنیده‌ایم، خوانده‌ایم، دیده‌ایم، اما تمرین نکرده‌ایم. تفاوت اینها خیلی زیاد است. شنیدن یعنی دانستن و تمرین یعنی بلد بودن و مهم اینجاست که بحران با دانستن کاری ندارد، با بلد بودن کار دارد. 
بسیاری از خانواده‌ها اگر صادقانه از خودشان بپرسند، متوجه می‌شوند که هیچ برنامه روشنی ندارند. نه این‌که بی‌تفاوت باشند، بلکه فکر کرده‌اند این چیز‌ها بدیهی است. فکر کرده‌اند وقتی لحظه‌اش برسد، خودبه‌خود تصمیم درست را می‌گیرند، در حالی که مغز انسان در شرایط استرس شدید، دقیقاً برعکس منطق روزمره عمل می‌کند. انتخاب‌ها محدود می‌شود، زمان کش می‌آید و اشتباهات ساده، اما پرهزینه اتفاق می‌افتد. 
برای همین است که در بسیاری از حوادث، آدم‌ها کار‌هایی می‌کنند که بعداً خودشان هم باورشان نمی‌شود. به جای خروج، دنبال وسیله‌هایشان می‌گردند. به جای پناه گرفتن، وسط فضا می‌ایستند. به جای آرام کردن دیگران، خودشان منبع اضطراب می‌شوند. اینها نشانه بی‌عقلی نیست، نشانه آماده نبودن است. 
ما در زندگی روزمره‌مان برای چیز‌های کم‌اهمیت‌تر از جانمان برنامه‌ریزی می‌کنیم. برای سفر، برای میهمانی، برای خرید، اما برای روزی که ممکن است همه‌چیز به هم بریزد، هیچ نقشه‌ای نداریم. نه، چون سخت است، بلکه، چون دوست نداریم به آن فکر کنیم. انگار فکر کردن به بحران، آن را احضار می‌کند، در حالی که نادیده گرفتن خطر، فقط ما را بی‌دفاع‌تر می‌کند. 
یک بخش مهم ماجرا به فرهنگ زندگی ما برمی‌گردد. ما عادت کرده‌ایم ایمنی را کاری تخصصی مربوط به آتش‌نشانی، شهرداری و دولت بدانیم، در حالی که بخش بزرگی از ایمنی دقیقاً در دل خانه اتفاق می‌افتد. در چیدمان، در عادت‌ها، در گفت‌و‌گو‌های ساده خانوادگی و... اینکه همه بدانند اگر اتفاقی افتاد، چه کسی مسئول چه کسی است، از کجا باید خارج شد و بعدش کجا همدیگر را پیدا کرد. اینها نه هزینه دارد، نه ابزار خاص فقط نیاز به جدی گرفتن دارد. 
نکته مهم دیگر، نقش تمرین است. تمرین نه برای اینکه قهرمان شویم، بلکه برای اینکه گیج نشویم. کسی که تمرین کرده است، الزاماً شجاع‌تر نیست فقط سردرگم نمی‌شود. می‌داند ترسش طبیعی است، اما اجازه نمی‌دهد ترس تصمیم بگیرد. این تفاوت کوچکی نیست. همین تفاوت است که گاهی بین آسیب دیدن و سالم ماندن فاصله می‌اندازد. 
جالب است در این میان، کودکان گاهی از بزرگ‌تر‌ها آماده‌ترند. نه به این دلیل که فهم بیشتری دارند، بلکه، چون در مدرسه تمرین کرده‌اند. زنگ خطر را شنیده‌اند، مسیر خروج را رفته‌اند، نقش‌شان را می‌دانند. در مقابل، خیلی از بزرگ‌تر‌ها سال‌هاست فقط شنونده بوده‌اند. نتیجه‌اش این می‌شود که در بحران، بچه منتظر دستور و بزرگ‌تر دنبال تصمیم است. این یادداشت قرار نیست کسی را متهم کند یا بگوید همه چیز تقصیر مردم است. نه، مدیریت، ساخت‌وساز و سیاستگذاری نقش حیاتی دارند، اما اگر از سهم خودمان فرار کنیم، هر چقدر هم بقیه درست عمل کنند، باز هم آسیب می‌بینیم. بحران، جایی است که زنجیره‌ها اهمیت پیدا می‌کند و اگر یک حلقه‌اش ضعیف باشد، کل سیستم آسیب می‌بیند. شاید مهم‌ترین کاری که می‌توانیم کنیم این است که ایمنی را از یک موضوع صرف مناسبتی خارج نماییم. اینکه فقط سالگرد‌ها یادمان بیفتد، فقط بعد از فاجعه نگران شویم و بعد دوباره فراموش کنیم. ایمنی باید بخشی از سبک زندگی باشد، نه واکنش هیجانی. مثل بستن کمربند ایمنی، کاری که اول سخت بود، بعد عادی شد. 
آخرش به همان سؤال اول برمی‌گردیم، اما این‌بار جدی‌تر از قبل. اگر همین الان زلزله بیاید، اول چه کار می‌کنی؟ اگر جواب روشنی نداری، نگران نشو، بیشتر مردم ندارند. مهم این است که این سؤال را رها نکنی. چون بحران که برسد، دیگر فرصت فکر کردن نیست. آن موقع فقط اجرا می‌کنی یا آنچه را تمرین کرده‌ای یا آنچه را همیشه به تعویق انداخته‌ای!

برچسب ها: دستورالعمل ، زلزله ، بم
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار