جوان آنلاین: حسین زمانی پیشکسوت اهدای خون، چهرهای آشنا در تلویزیون است که بیشتر مخاطبان او را در قالب نقشهای پزشک در سریالهای طنز به یاد دارند. زمانی، پرسنل بازنشسته کادر درمان است و حالا روایت زندگیاش را به واسطه کیسههای خون اهداییاش مرور میکند که نماد تداوم یک سنت انسانی است؛ مردی که رقم اهدای خونش حدود ۲۰۰ بار در سازمان انتقال خون ثبت شده و حتی در دوران کرونا با تأخیر چهار ماهه به خاطر شرایط آن دوران خون داده است. سازمان انتقال خون حالا او را به عنوان «سفیر انتقال خون» معرفی کرده است. او اهدای خون را نه فقط کار خدمات پزشکی، بلکه رفتاری عاطفی، انسانی و الهی میداند و میگوید: «هر بار که وارد سازمان انتقال خون میشوم، انگار به خانهای برمیگردم که برایم آشنا، امن و لبریز از آرامش و همه چیز آنجا برایم دلنشین است. از چهرهخندان کارکنان گرفته تا آن حال خوبی که بعد از اهدای خون دارم.» این پیشکسوت و رکورددار اهدای خون، نتیجه این عمل خداپسندانه را نه فقط نجات جان بلکه یک مسیر تربیتی و یک سبک زندگی درست میداند. زمانی سابقه بازی در بیش از ۷۰ فیلم و سریال را در کارنامه هنریاش دارد، اما زیباترین نقش خود را همان اهدای خون میداند. او ورودش به عرصه بازیگری را مدیون رضا عطاران میداند. زمانی که به فکر آرامش مردم است و این را در عمل با اهدای خونش ثابت کرده است، از این فرصت استفاده کرده و تشکر ویژهای از رضا عطاران دارد و میگوید او نیز نه فقط یک کارگردان خوب، یک انسان مردمی و دلسوز است. کسی است که دغدغه مردم را دارد و برای لبخند آنها تلاش میکند. با خواندن متن زیر با منش نوعدوستانه و خداپسندانه این پیشکسوت بیشتر آشنا شوید.
چه چیزی باعث شد برای اولین بار تصمیم بگیرید خون اهدا کنید؟
اولین باری که خون اهدا کردم، ۱۹ سالم بود و سرباز جبهه بودم. در اولین مرخصی به خانه، همراه دوستانم تصمیم گرفتیم خون اهدا کنیم. آن روزها هنوز معنا و اجر معنوی این کار را نمیدانستیم. شاید بیشتر یک حس جمعی و تشویق دوستانه بود، اما بعدها، در سومین باری که خون دادم، معنای واقعی این کار را فهمیدم. آن روز با یکی از دوستانم به سازمان انتقال خون در خیابان ویلا رفتیم و من یک کیسه خون اهدا کردم.
از شما یک خاطره زیبا شنیده و خواندهایم. این خاطره زیبا را بار دیگر برای مخاطبانمان تعریف کنید.
بار اولی که در مرخصی سربازی خون دادم، بعدازظهر همان روز سوار قطار شدم و به منطقه برگشتم. فردای آن روز، در یکی از جبهههای جنوب کشور که بر اثر اصابت ترکش مجروح شدم حالم خوب بود ولی از دستم خون زیادی رفته بود که مرا به بیمارستان پایگاه هوایی دزفول منتقل کردند. بنا به دستور پزشک باید خون وصل میکردم، به همین دلیل آزمایش کراس مچ انجام شد و در یخدان حمل خون دنبال گروه خونی من میگشتند. آن زمان از بارکد خبری نبود و فقط اسم اهداکنندگان را با ماژیک روی کیسهها مینوشتند. ناگهان یکی از پزشکیاران کیسهای پیدا کرد که رویش نوشته شده بود «حسین زمانی». همان خونی که روز قبل در تهران اهدا کرده بودم، در جبهه و در شرایط بحرانی، به بدن خودم بازگشت! باور کنید همین الان که دارم برایتان تعریف میکنم ماتم میبرد. خدا خواست بفهمم آن قطره خون چقدر زندگیساز است.
از حس و حال زیبایی که زمان اهدای خون دارید بگویید. چطور آن را به یک عادت دائمی تبدیل کردید؟
اجازه دهید به فرایند جداسازی خون اشاره کنم. خونی که اهدا میشود به بخشهای مختلفی مانند پلاکت، گلبول قرمز، پلاسما و فرآوردههای دیگر تبدیل میشود، یعنی هر بار اهدا میتواند جان چند نفر را نجات دهد. تصور کنید از حدود ۲۰۰ مرتبه اهدا، چند بیمار ممکن است نجات پیدا کرده باشند؟! که اگر حتی یک نفر هم از این خون استفاده کند و نجات پیدا کرده باشد، برایم کافی است و با افتخار سرم را بالا میگیرم. اهدای خون فقط یک خدمات پزشکی نیست، یک حس قلبی و یک مسئولیت انسانی است. با این تفکر این عمل برایم به عادت تبدیل شده و بدنم میفهمد که وقت اهدای خون است. خودش اخطار میدهد که باید خون بدهم. لحظهای که سوزن خونگیری وارد دستم میشود، ناخودآگاه به فکر فرو میروم و با خودم میگویم: خدایا، خون من الان قرار است کجا برود؟ از یک سو خوشحال میشوم که این خون دارد برای نجات یک انسان دیگر استفاده میشود، از سوی دیگر شاکرم که بدنم سالم است و میتوانم این کار را انجام دهم. واقعاً زندگی جز کمک به دیگران چه معنایی میتواند داشته باشد؟ این کار انسان را از درون خوشحال و آرام و به تداوم این عمل خداپسندانه کمک میکند، پس معتقدم زیباترین نقش من در زندگی، اهدای خون است.
آیا اهدای خون ربطی به نوع تغذیه، نژاد و ملیت دارد؟
قبل از جواب این سؤال اجازه دهید بگویم، مردان چهار مرتبه در سال و خانمها سه مرتبه در سال مجاز به اهدای خون هستند و این موضوع ربطی به نژاد، ملیت و نوع تغذیه ندارد. هر کسی میتواند با مشورت پزشک اهدای خون داشته باشد.
آیا تلاش کردهاید فرزندانتان و دیگر اعضای خانواده را به اهدای خون تشویق کنید؟ از نتیجه این تلاشها بگویید که چه تأثیری در سبک زندگی خانوادهها دارد؟
دخترم متخصص روانشناسی بالینی است. او وقتی در جمعی صحبت میکند، با افتخار میگوید پدرم نفر اول اهدای خون است. خودش هم در صحبت با مردم، آنها را به اهدای خون تشویق میکند و میگوید باید کمک کنیم با بخشش، روحمان را هم آرام کنیم. او باور دارد اهدای خون فقط نجات جان نیست، یک مسیر تربیتی و یک سبک زندگی درست است. والدین بدانند وقتی فرزندان رفتارشان را میبینند، نگاهشان به انسان، جامعه و مسئولیت فرق میکند. این رفتار از ما به آنها منتقل میشود. برادرم نیز از اهداکنندگان پیشکسوت خون و پلاسما بود که به دلیل مشکل قلبی پزشکان اجازه ندادند ادامه دهد. باجناقم هم اهداکننده خون است و دامادم نیز همین طور. در این مدت عادت کردهام به هر جمعی وارد میشوم، درباره اهدای خون صحبت کنم. بارها شده چند نفر بعد از صحبت هایم تصمیم گرفتهاند خون اهدا کنند. این برای من بزرگترین افتخار است.
برخی خانوادهها نگران تأثیر جسمی اهدای خون هستند. از تجربه خودتان بگویید که چطور این کار، هم انسانی است و هم به سلامت جسمی کمک میکند؟
کسی که خون اهدا میکند، به طور مرتب آزمایشهای دقیق روی خونش انجام میشود و اگر مشکلی باشد، به اهداکننده اطلاع میدهند و جهت مراجعه به پزشک راهنمایی میشود. این یعنی هم به دیگران کمک و هم سلامتی خودمان تضمین میشود. کسانی که تصمیم به این کار دارند، اما تردید دارند بدانند، بعد از اهدای خون مغز استخوان شروع به فعالیت و ساختن گلبول قرمز میکند که میتوان حتی با خوردن چهار لیوان آب خون از دست رفته را جبران کرد. خیلیها فکر میکنند خون دادن ضعف میآورد یا آدم را خسته میکند، در حالی که من بعد از اهدای خون، احساس سبکی و انرژی دارم. به ویژه وقتی میدانم این کار ممکن است جان کسی را نجات دهد، البته ناگفته نماند ممکن است عوارضی هم زمان اهدا باشد، اما بسیار کنترل شده است. از طرفی، پرستار، پزشک و تیم حرفهای در لحظه اهدا همیشه مراقب هستند. خودم بارها دیدهام اگر کسی دچار سرگیجه یا افت فشار شود، بلافاصله رسیدگی میکنند.
اگر بخواهید پیامی به خانوادهها بدهید تا فرزندانشان را به این کار انساندوستانه تشویق کنند، چه میگویید؟
یک نکته را بگویم و اینکه بحمدالله وضعیت ذخایر خون خوب است، اما بعضی گروههای خونی کمیاب، مثل منفی ها، همیشه در معرض کمبود هستند، بنابراین نباید فقط در بحرانها یادمان بیفتد که نیاز به خون هست، باید این فرهنگ را پایدار کنیم. من هیچ وقت برای پاداش تصمیم به این کار نگرفتهام و از مردم هم میخواهم این کار را جدی بگیرند. بدانند اگر خون اهدا کنند، میشود کادر درمان را از هر گونه کمبود در این زمینه کمک کرد. به این نکته هم اشاره کنم که فکر نکنند اهدای خون، نجات دیگران است بلکه نجات خودمان هم است. شاید من روزی نیازمند باشم و دیگری نجاتم دهد. پس چرا امروز که میتوانم، کاری نکنم؟! بنابراین از والدین میخواهم فرزندانشان را با مفهوم اهدای خون آشنا کنند. اگر خودشان نمیتوانند و شرایط ندارند، فرزندانشان را تشویق کنند. از مدارس و دانشگاهها گرفته تا خانه ها، باید فرهنگ اهدای خون جا بیفتد. باور کنید اگر هر خانوادهای فقط یک نفر اهداکننده داشته باشد، سازمان انتقال خون هرگز دچار کمبود خون نمیشود؛ و حرف آخر.
اعتقادم این است که دعوت به اهدای خون، میتواند باعث تغییر شخصیت افراد شود. گاهی پسر یا دختری که شاید اهل درگیری و هیاهو باشد، وقتی برای اولین بار پا به مرکز اهدای خون میگذارد و کمک به دیگران را تجربه میکند، نگاهش به زندگی تغییر میکند و با انجام یک کار خداپسندانه و انساندوستانه رفتار و منطقش به سوی انسانیتر شدن میرود، پس بدانیم اهدای خون، تمرینی است برای مسئولیتپذیری نه فقط نسبت به جامعه، بلکه نسبت به خانواده، همسایه و حتی خودمان. در آخر میخواهم از کادر و پرسنل انتقال خون تشکر ویژهای کنم. دست تکتک آنها را به خاطر زحمات بیدریغشان میبوسم. آنهایی که مثل پلیس و آتشنشانی دائم مشغول کار و به جای خواب و استراحت مشغول خدمت به مردم هستند و آخرین گفتهام: «اهدای خون، اهدای زندگی است».