جوان آنلاین: احیای حوادث تروریستی در شرق و غرب بعد از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، بیانگر فعالشدن مجدد کانونهای تروریستی اجارهای وابسته به استکبار برای اقدام علیه نظم عمومی و امنیت ملی است. به اذعان مقامات صهیونیستی، رژیم درصدد بود به موازات شوک حاصل از خلأ ایجادشده پس از ترور فرماندهان نظامی، هم حملات مستقیم و هم ایجاد اغتشاش و ناآرامی را به پیش ببرد. حمله به زندان اوین، بخشی از این پروژه شکستخورده برای کلید زدن دوباره آشوب بود که با هوشیاری مردم و مجریان امنیتی عقیم ماند.
راهبرد ایجاد ناآرامی و بیثباتی در کشور، طی سالهای متمادی از سوی امریکا با مشارکت متحدان منطقهای و عاملان داخلی و با تاکتیکهای متنوعی دنبال میشود.
در حال حاضر نیز امریکا برای جبران شکست جنگ اخیرش با مشارکت رژیمصهیونیستی، این راهبرد را به شیوهای دیگر از سر گرفته است.
«ناامنی» تکمیلکننده پازل جنگ علیه ایران
ضربات موشکی ایران به تلآویو در کنار ناکامی رژیمصهیونیستی در تحقق اهدافش علیه ایران، سبب توقف موقت جنگ و حرکت مستقل پروژه آشوب در داخل شد. رژیمصهیونیستی چندین هدف اصلی را در رابطه با ایران مدنظر داشت؛ نابودی جبهه مقاومت، نابودی توانمندی موشکی، نابودی توانمندیهای هستهای و از بین بردن زیرساختهای کشور و نهایتاً تضعیف جمهوری اسلامی، اما موفقیتآمیزبودن ترمیم و بازیابی سریع قوای نظامی و مهمتر از همه انسجام و اتحاد ملی علیه دشمن متجاوز، مسیر این پروژه را مسدود کرد.
در واقع، پروژه ناآرامی و تشنج در ایران جایگزین عملیات نظامی جبهه مشترک رژیمصهیونیستی- امریکا شده است و تلاش دارد اهداف ناکام آنها را محقق کند.
امریکا به خوبی به این امر آگاه است که جنگ فراگیر علیه ایران نه تنها هزینههای سیاسی و نظامی زیادی را به دنبال دارد، بلکه میتواند نفوذ این کشور را در سایه رقابتهای فزاینده با چین و روسیه به طور چشمگیری کاهش دهد.
به اعتراف بسیاری از مفسران جهت تحولات پرشتاب منطقه غرب آسیا بعد از هفتم اکتبر، نامعلوم است و آینده آن در سایهای از ابهام قرار دارد، از این رو امریکا تلاش دارد در میانه این رویدادها و تضعیف مقاومت، نظم منطقه را به طور فراگیر به نفع خود برگرداند.
اقدامات رژیمصهیونیستی در سوریه و لبنان به پشتوانه سیاسی و نظامی ایالاتمتحده، در همین راستا قرار دارد که سرفصل آن را به ترتیب تضعیف، تجزیه و در نهایت فروپاشی ایران تشکیل میدهد، به همین دلیل، امریکا درصدد است مجدداً کانونهای ایجاد درگیری و ناآرامی را فعال کند و تمرکز ایران را در بحبوحه تلاشهایش برای بازسازی و تقویت قوای نظامی مخدوش سازد. این موضوع همراه با جنجالآفرینی در فضای سیاسی و متشنجکردن جامعه که در رسانههای داخلی و شبکههای اجتماعی دیده میشود، میتواند ارکان قدرت ایران را تحتالشعاع قرار دهد و حتی زمینه عملیات نظامی مجدد رژیمصهیونیستی و امریکا را با تصور کارایی نافذتر فراهم کند.
راهبرد ناآرامی در کشور
رخدادهای اخیر در زاهدان و مناطق غربی کشور نشان میدهد امریکا به رغم شکستهای پیاپی در اجرای استراتژی ایجاد ناآرامی و آشوب ذیل جنگ ترکیبی علیه ایران، بر پیادهسازی آن اصرار دارد.
برنامهریزی برای بیثباتسازی تنها در سطح عملیاتی محدود نمانده؛ بخش عمده این راهبرد معطوف به هدفگیری افکار عمومی است که با تشویش روانی جامعه مخاطب، تلاش میکند زمینههای ناامنی ذهنی و بیاعتمادی اجتماعی را تشدید کند. در اصل، بیثباتسازی میدانی مانند حمایت از گروههای تروریستی، تشدید تنشهای قومی و ایجاد بلوا و آشوب و همچنین جنگ روانی از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی برای تخریب اعتماد عمومی و تحریک افکار عمومی اضلاع این استراتژی را تشکیل میدهد، اما پیادهسازی این راهبرد در دوران پساجنگ، نیاز به شیوههای بهروزتر و منطبق بر شرایط جدید دارد، زیرا برخلاف محاسبات امریکا، جنگ سبب خروش احساسات میهنپرستانه و انزجار از رژیمصهیونیستی و در نهایت شکلگیری یک همبستگی ملی خودجوش شد؛ مؤلفهای بسیار تأثیرگذار که نقش مهمی در بازدارندگی، توقف حملات نظامی و تغییرات عمیق در اتخاذ تصمیمات کاخ سفید داشت، از این رو در اولین گام امریکا با همکاری عاملان و وابستههای داخلی و خارجی درصدد است این تصویررا بشکند و مسیر رخنه و نفوذ خود را هموار کند.
عملیات تروریستی متمرکز و پراکنده هم در همین چارچوب قرار دارد و قرار است پیام ناامنی در کشور را به خارج و داخل مخابره کند، اما این همه ماجرا نیست و این پروژه در تدارک تکمیل مراحل پیوسته دیگری هم است؛ هرج و مرج، آشفتگی اجتماعی و به خیابان کشاندن مردم، از جمله اقدامات بعدی در دستور کار است که بنمایه آن را «اعتراض» و متحول کردن آن به سمت «مخالفت مدنی» تشکیل میدهد. به عنوان نمونه، کمبود برق، آب و سوءمدیریت برخی مقامات مسئول و بیعدالتی در توزیع یا قطعی آنها، میتواند محور جنگ روانی آتی امریکا باشد.
دشمن مردم
تروریستهای اجارهای یا سربازان خطمقدم رژیمصهیونیستی و امریکا که از بودجه کاخ سفید ارتزاق میکنند، همواره با بهانههای واهی و ادلههای معارض تلاش میکنند به اقدامات خود مشروعیت دهند. آنها همواره به طور فریبنده و دروغین اینگونه تبلیغ میکنند که به دنبال حقوق مردم، استیفای عدالت و مبارزه با تبعیض هستند، اما شالوده رفتارشان در همه سالهای فعالیتشان، خلاف آن را اثبات میکند، چنانکه کارنامه این افراد که فاقد هرگونه ارتباط هویتی با ایران هستند را تنها جنایت، کشتار مردم معمولی و دامن زدن به ناامنی پرکرده است.
بدیهی است منطقهای که فاقد امنیت باشد، فرصت هر گونه پیشرفت و توسعهای را از خود سلب میکند، زیرا هیچ سرمایهگذاری حاضر نمیشود در آنجا سرمایهگذاری کند و انتظار بهرهوری داشته باشد، بنابراین اقدامات ضدامنیتی آنها، برخلاف تبلیغات فزاینده، نه تنها مردمی نیست بلکه به طور تخریبی ضدتوسعه، ضدرفاه و آبادانی هم است.
با توجه به رویدادهای منطقهای، هیچ تردیدی باقی نمانده است که گروهکهای همکار و جیرهخوار صهیونیستی به دنبال سوریسازی و تجزیه ایران هستند و دامنه فعالیتشان در تحقق اهداف امریکا تعریف میشود. در این میان، ظهور مجدد اقدامات تروریستی به ویژه در منطقه زاهدان نشان داد انتخاب کارگزار بومی به عنوان مسئولان عالی محلی نیز تأثیر چندانی بر روند جنایت و ایجاد امنیت ندارد و نمیتواند در برابر این اقدامات بازدارنده باشد.